سلام و درود بی انتها به محضر یاران و عاشقان راستین و ابدی مایکل جکسون کبیر در سراسر گیتی ! وقت بخیر دوستان همیشگی ...
نه ، نه ... اشتباه نکنید ! قرار نیست داستان شیدایی و حکایت دلدادگی یک " امجی فن " دیگه در یک گوشه جدید از کره پهناور خاک رو مطالعه کنید ! راوی داستان امروز ما یک مدیر کار بلد و کهنه کاره که قراره خاطراتی از هنرمند هزاره ها رو نه با بیان و قلم یک دخترک شیدای واله (!) ، بلکه از روزنه و نگاه یک حرفه ای تمام عیار با مخاطبان خود به اشتراک بگذاره . خوب ، پس معطلش نکنیم !
Viraf که بنیانگذار و مدیر ارشد کمپانی بزرگ Wizcraft International Entertainment به شمار میاد ، داستان خودش رو در باب کنسرت بزرگ مایکل جکسون در بمبئی هندوستان به سال 1996 اینطور آغاز میکنه و میگه:
یادش بخیر ؛ اون روزها هنوز قبل از آغاز عصر تکنولوژی و ظهور همه جانبه اینترنت در زندگی آدمها بود . یادم میاد یه روز از یک منبع ناشناس فکسی به دستم رسید که ادعا میکرد مایکل جکسون تمایل داره در بمبئی ، کنسرتی رو از سری کنسرتهای تور هیستوری خودش برگزار کنه و اینه که از ما میخواد مقدمات این واقعه رو در اسرع وقت فراهم کنیم ! از اونجاییکه شک نداشتم ماجرای اون فکس چیزی جز یک شوخی بی مزه و یک داستان سر کاری نیست ، اینه که با کمال خونسردی به اون فکس پاسخ دادم و نوشتم که تا زمانیکه این موضوع رو مستقیماً از دهان خود مایکل جکسون نشنویم ، قضیه را جدی تلقی ننموده و هیچ اقدامی در این راستا انجام نخواهیم داد !
و شاید شنیدنش براتون خیلی شوکه کننده باشه که بهتون بگم درست چند روز بعد از این ماجرا ، من و شریکم Andre Timmins در استودیویی واقع در لس آنجلس مشغول مذاکره با مایکل جکسون در همین رابطه بودیم !!!
خاطرم هست زمانی که مایکل جکسون به فرودگاه بمبئی رسید ، تقریباً حدود 5000 نفر برای استقبال او در اون منطقه جمع شده بودند که در میان اون جمع حتی میشد چهره مشاهیر و بزرگانی از صنعت بالیوود رو هم به راحتی تشخیص داد ! یادم میاد مایکل در روزهای اقامتش در بمبئی ، مهمانی باشکوهی رو برای جمعی از کودکان بی سرپرست یکی از یتیم خانه های محلی نیز تدارک دید و با آغوش باز و هدیه های گوناگون و خیره کننده از آن جمع پذیرایی نمود .
من هنوز استقبال با شکوه مردم هندوستان از کنسرت بمبئی رو به خاطر میارم ؛ وضعیت به گونه ای بود که دهها هزار بلیط نمایش تنها در عرض مدت کوتاهی به فروش رفت و به اتمام رسید . یادمه زمانیکه تنها چند هزار بلیط تا Sold Out کامل کنسرت باقی مونده بود ، تماسی از طرف مدیر برنامه مایکل با دفتر کمپانی ما برقرار گردید که طی اون تماس به ما دستور داده شد که فروش چند هزار بلیط پایانی نمایش رو متوقف کنیم ! ما که بهت زده و متعجب به این پیشنهاد مینگریستیم ، با ادامه توضیحات نماینده تیم مایکل جکسون در سکوتی ناشی از ستایش و تحسین روح والای مایکل جکسون فرو رفتیم . اطلاعیه کوتاه ، مختصر ، قاطع و قانع کننده بود :
مایکل جکسون خواسته شخصاً هزینه چند هزار بلیط پایانی نمایش رو از محل دارایی های شخصی خود پرداخت نموده تا آنها را به رایگان در میان جماعت بی بضاعت و فقیر بمبئی که عمری عاشقانه ، حسرت دیدار با او را در قلب خود داشته اند توزیع نماید . او اعلام نموده که برایش هیچ منظره ای دردناک از دیدن انسانهای فقیر و بی بضاعتی که در هنگام اجرای کنسرتهای او ( به دلیل عدم توانایی مالی جهت تهیه بلیط ) مجبور به خواندن و رقصیدن و همسرایی با صدای او در خیابانهای شهر هستند دردناک نیست و قلب او را به درد نمی آورد ... ( )
یادم میاد ، مسئولین هتل محل اقامت مایکل جکسون بعد از اینکه او بمبئی را به مقصد نقطه ای دیگر از جهان ترک نمود ، تصویری از بالش اتاق او که حاوی نامه ای سرگشاده از طرف شخص جکسون خطاب به مردم هندوستان بود را با مردم دنیا به اشتراک گذاشتند . و این متن نامه مایکل جکسون به مردم هندوستان بود :
مایکل جکسون
پاورقی :
نمیدونم چرا یک دفعه بعد از این همه سال به یاد این نوشته قدیمی خودم افتادم ...
تا ابد جاودان ...
تا بعد ...
Stay Tuned
! Let's Dance
تقدیم با عشق و احترام به آنانی که 25 ژوئن را تا ابد تبدیل به سیاه ترین روز در تاریخ زندگیم نمودند ...
من تو را همه جا میبینم ، چشمانت را میبینم ، موهایت را لمس میکنم
تو مرا در آزادراهی تا ستارگان همراهی کردی و ناگهان در نیمه راه رهایم نمودی
من تو را تا همیشه در رویاهایم زنده نگه میدارم ولی ( اثر ) بوسه لطیف و مهربان تو (در عالم بیداری)
هرگز آنگونه که در عالم رویا خوب و واقعی به نظر میرسد نیست !
چرا که زمانیکه من در طلوع خورشید از خواب بیدار میشوم ، به اطراف مینگرم ولی تو آنجا نیستی
من نمیتوانم باور کنم که این اتفاق برای من رخ داده
میان آغوش و در بین بازوان تو حقیقتاً معنی راستین بهشت برای من تحقق پیدا کرده بود
این تو بودی که با یک لمس فرشته گونه به من دنیایی بخشیدیو آنگاه قلبم را از من ربودی
من هنوز گاهی تو را در خیابان در میان مردمی که اطرافم میچرخند و قدم میزنند میبینم
اما زمانیکه ناباورانه و دقیق به آنها خیره شده و نزدیک میشوم ، نگاه غریبه ای را در مقابلم میبینم که بهت زده مرا مینگرد !
اوه من نمیتوانم باور کنم که این اتفاق برای من رخ دادهاینکه تمام آن دوران زیبا و خاطرات ِفراموش نشدنی ِ بهشتی برای من تنها همانند یک روز به طول انجامید !
تو مرا تنها با یک بوسه فرشته گونه اینگونه زخمی و خراب و درمانده در این نقطه رها کرده
و خود به دور دستها پرواز نمودی
من تو را همه جا میبینم ، چشمانت را میبینم ، موهایت را لمس میکنم
حالا من میخواهم ادامه مسیر آن آزادراه تا ستارگان را طی کنم و یقین دارم که تو را آنجا پیدا خواهم کرد
آری ، من تو را همه جا میبینم !
من تو را همه جا میبینم ... تو راهمه جا میبینم ...
همه جا ...
و زمانی که تو را میجویم ، تو را خواهم یافت
و زمانیکه تو را بیابم ، تو را در آغوش نگاه خواهم داشت
و زمانیکه تو را در آغوش بگیرم ، به تو عشق خواهم ورزید
و زمانیکه عشق ورزی به تو را از سر گیرم ، این داستان عاشقانه تا ابد ادامه خواهد داشت ...
همه جا ...
آره ... من تو رو همه جا میبینم ...
...
و اکنون در این دل نیمه شب ، زخمی و خراب و غوطه ور در دل خاطرات کهنه و فراموش ناشدنی ، بر شما بی وفایان دلشکن خشمگین تر و عاشق تر از همه عمر بوده و تنها زیر لب زمزمه میکنم :
25 ژوئنت مبارک علی امجی فالوور ... !!!
تا بعد ...
Stay Tuned
! Let's Dance
من تو استرالیا زندگی میکنم ! یادم میاد مدتی بود که میدونستم تعطیلاتی رو در ماه مارس سال 2005 در امریکا خواهم داشت ؛ به همین علت هدیه ای رو از قبل برای مایکل آماده کرده و تصمیم گرفتم در سفرم به امریکا عازم نورلند بشم تا هدیه رو شخصاً تحویل مایکل جکسون بدم . حالا حدس بزنید آخرش چی شد :
هدیه من بیش از 43 تا 44000 مایل به دور کره زمین سفر کرد و آخرش هم نفهمیدم که بالاخره به دست مایکل رسید یا نه !!!!
( )
و این خلاصه ای از مایلهاییست که هدیه من در سفر طولانی خودش به دور جهان طی نمود :
6- طی مسیر لاس وگاس تا لس آنجلس به کمک خطوط اتوبوسرانی Greyhound
من برای خودم در لس آنجلس سه روز وقت کنار گذاشته بودم تا تا هدیه رو به دست مایکل برسونم ؛ هرچند زمانی که من به شخصی که در لس آنجلس قرار بود سفر من به نورلند رو برنامه ریزی کنه زنگ زدم ، این اتفاق به دلایلی رخ نداد ...و همینطور که دیگه امروز هممون خوب میدونیم ، مایکل در روز تولدش در سال 2005 در بحرین زندگی میکرد و اینه که من اصلاً توقع ندارم که هدیه ام هرگز به دست مایکل رسیده باشه !!! ( )
میدونید ، من همیشه وقتی که به اون ماجرا فکر میکنم یه حسی از سرخوردگی و شکست در قلبم زنده میشه اما از طرف دیگه همه اون مسیر طولانی که اون هدیه به خاطر عشق و علاقه و تلاش من به دور جهان طی کرد حداقل یه جورایی اونو در تاریخ خیلی خاص و استثنایی میکنه ، اینطور فکر نمیکنید ؟! ...
پاورقی 1 :
یادش بخیر ... هدیه من هم هیچ وقت به دست مایکل نرسید و آخرش بعد از اینکه نصف کره زمین رو دور دور کرد (!!!) با صد تا مهر و امضای ابطال برگشت جلوی درب خونمون !!! حداقل خوش به حال Dawn که میتونه یه ته احتمالی بده که شاید هدیه اش به دست مایکل رسیده باشه !!!
پاورقی 2 :
دوباره ماه ژوئن از راه رسید ؛ ماه ویژه و سراسر تناقضی که شادترین و تلخ ترین واقعه در دنیای مایکل جکسون را به صورت همزمان در اعماق دل خود جای داده است . پس به احترام این ماه بزرگ و قهرمان ابدی و جاودانش در این عصر دلگیر پنجشنبه تنها سکوت نموده و خاطرات ژوئن ( ها ) را در اعماق قلب و روحم دوباره و دوباره و دوباره از نو مرور میکنم ...
تا بعد ...
Stay Tuned
! Let's Dance
زمانی که نخستین بار در طول عمرم راجع به مایکل جکسون شنیدم سال 1993 بود ؛ زمانی که تنها 6 سالم بود . از همون زمان تا به امروز ، موسیقی و عشق او ، تسکینی بر تمامی دردهای زندگی من بوده است . به واسطه مایکل من صاحب زیباترین و فراموش ناشدنی ترین خاطرات تمام عمرم گردیدم ، بهترین دوستان تمام عمرم را به دست آوردم و چندین سفر شگفت انگیز به گوشه و کنار جهان انجام دادم .
من هنوز روزی که بزرگترین رویای عمرم به واقعیت بدل شد رو به خوبی به یاد میارم ؛ سال 1997 بود و من عازم کنسرت مایکل جکسون در روز تولد او در 29 آگوست بودم . یادم میاد قلبم اون روز با سرعت تمام میتپید و این جریان حتی تا فردای روز کنسرت هم ادامه داشت . راستش وقتی امروز به اون لحظات فکر میکنم میبینم که من راستی راستی حالیم نبود که معنی حضور در یک کنسرت مایکل جکسون دقیقاً چیه !!! ( )
رویای من یکبار دیگر در سال 2006 در مراسم جوایز موسیقی جهان در لندن به واقعیت پیوست . من هنوز غیبت چند روزه ام از مدرسه رو در اون دوران به خاطر دارم و همینطور دفاع جانانه و صادقانه برادرم ازم توی مدرسه رو که اعلام کرد من حقیقتاً بیمار هستم و دچار " تب جکسون " (!!!) گردیده ام . خوب ، در واقع او کاملاً راستش رو گفته بود ! ( )
مایکل :
تو حقیقتاً اعماق قلب من رو در این دنیا لمس کردی و اندیشه به اینکه تو برای همیشه رفته ای ، هر روز اشک را از چشمان من جاری می سازد . دلم میخواد به خاطر تمام موسیقی زیبایی که به ما بخشیدی و همینطور تمام خاطرات شگفت انگیز و خارق العاده ای که در طول زندگی برایمان خلق نمودی از تو قدردانی کنم . و همینطور از تو به خاطر تمام دوستان فوق العاده ای که به زندگیم هدیه نمودی سپاسگزارم . ممنونم که شفابخش دردهای جهان بودی . از تو برای همه چیز متشکرم . ما عاشقتیم و تو تا همیشه در اعماق قلب ما قرار خواهی داشت .
دلنوشته ای ازJannik Per JФrgensen از دانمارک ...
تا بعد ...
Stay Tuned
! Let's Dance
Every Step Of The Way
جاودانه ای دیگر از آموزگار ابدی عاشقان راستین جهان : کریس دی برگ ِ تا ابد نازنین ...
کریس عزیزم !
دستان گرم و مهربانت را عاشقانه و با تواضع محض میبوسم که هیچ مخلوقی در عالم به زیبایی و قداست و عظمت تو واژه مقدس عشق را با داستانهای جاودانه اش برای جهانیان تفسیر نمیکند ...و این داستان تو چه ساده و حیرت آور وصف سفر پر ماجرای من و ارباب رقصانم بود !!! ...
آره ... تو اونجا بودی و تا ابد اونجا خواهی بود ...
تا بعد ...
Stay Tuned
! Let's Dance