مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان
مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان

با خاطرات مایکل جکسون ( شما هنوز هیچ چیز ندیده اید !! قسمت اول ... )

سلام و وقت بخیر مجدد به عاشقان راستین مایکل جکسون کبیر در تک تک نقاط جهان !


میدونم که بی صبرانه و هیجان زده منتظر بازگشت مجدد من بودید تا با خاطره فراموش نشدنی دیگه ای از ارباب بیکران افسانه ها ، قلب و روح و روانتون رو به آتش بکشم !! خوب ، پایان دوران انتظارتون فرا رسیده رفقا !! برای همین بی مقدمه و خیلی سریع داستان امروز رو براتون آغاز میکنم .

نمیدونم چند نفر از شما خوانندگان عزیز و گرامی تا حالا ویدئوی حضور فراموش نشدنی مایکل جکسون در مراسم World Music Awards 2000 در موناکو رو تماشا کرده اید ؛ اینو از اون جهت گفتم که نوشته امروز در ارتباط با سفر مایکل به این نقطه از کره زمین جهت شرکت در این مراسم به یاد موندنیه . راوی داستان امروز ما هم دختری به نام  Kerstin Reinke  از آلمانه . پس طبق رسم معمول همیشه ، نوشته امروز خودم رو با این عبارت مشهور آغاز میکنم !!


کرستین داستان خودش رو اینطور آغاز میکنه و میگه:


مثل خیلی از سفرهای مایکلی قبلیمون ، سفر به مونت کارلو موناکو هم از ایستگاه راه آهن مرکزی مونیخ آغاز گردید . ما که هر کدوم در مناطق مختلفی از شهر زندگی میکردیم ، مدتها بود که محل اصلی گردهمایی ها و ملاقات هامون رو در اون منطقه فیکس کرده بودیم .  اون روز 9 می سال 2000 میلادی بود و گفته میشد که قراره مایکل در مراسم اون سال WMA که فردای اون روز یعنی 10 می در موناکو برگزار میشد ، جایزه ویژه ای رو از آن خودش کنه .
این بار ما فقط 4 نفر از اعضای گروه همیشگیمون بودیم که قرار بود در کنار هم عازم سفر بشیم ؛ مابقی رفقامون یک روز جلوتر به موناکو رسیده بودند و ماها هر کدوم به علت مشکلات کاری یا امتحانات پایان ترم ، شانس همسفر شدن با اونها رو از دست داده بودیم .
خلاصه بعد از اینکه همه به ایستگاه راه آهن رسیدند ، هیجان زده و گپ زنان سوار قطار شده و به راه افتادیم . راس ساعت 5 بعد از ظهر ما وارد شهر Verona ایتالیا شدیم . با این حساب چندین ساعت فرصت آزاد در اختیار داشتیم تا زمان سوار شدن به قطار بعدیمون در ساعت 1:30 بامداد ، توقفی درون شهر داشته و گشت و گذاری در اون اطراف داشته باشیم .
Verona حقیقتاً شهر زیبایی بود . میشه عمده خاطراتمون در اون شهر طی اون ساعات رو به این شکل خلاصه کنم :

بستنی های شگفت انگیز ، پیتزاهای شگفت انگیزتر (!) ، استادیوم خیره کننده Verona ، کلی خفاش (!) و بالکن افسانه ای رومئو و جولیت ... حداقل ما که فکر کردیم خودشه !!!



خلاصه تا چشم روی هم گذاشتیم دیدیم که نیمه شب از راه رسیده و ما هم بدو بدو به سمت ایستگاه راه آهن راه افتادیم و همونجا مسواک زدیم و بشمار 3 سوار قطار بعدیمون شدیم و به راه افتادیم . حداقل جای شکرش باقی بود که توی این قطار موفق شدیم قبل از اینکه بخوایم به مقصد برسیم یه چرتی بزنیم !

وقتی که خورشید طلوع کرد ، ما میتونستیم به خوبی سواحل شگفت انگیز دریای مدیترانه رو از پشت شیشه های قطار تماشا کنیم ؛ درختهای لیمو رو ، اون خونه های کوچولوی مجلل رو ... و  سرانجام ، مونت کارلو رو . ما به مقصد رسیده بودیم ! اونقدر محو و گنگ تماشای این صحنه ها بودیم که نفهمیدیم چطور ساختمانهای بلند شهر به ناگهان در مقابل چشمهای ما سبز شدند .



بعد از کمی کوهپیمایی (!) در گوشه و کنار شهر ( تعجب نکنید ! آخه اون شهر کاملاً بر روی بدنه یک کوه بنا شده ) ، بالاخره موفق شدیم هتلمون رو پیدا کنیم . بعد از استراحتی کوتاه داخل هتل و بعد از اینکه کمی حالمون سر جاش اومد ، بلافاصله عازم هتل de Paris شدیم ؛ جایی که مایکل جکسون توش مستقر بود و دوستانمون از قبل جلوی محوطه اون تجمع کرده بودند .

اون طور که مطلع شدیم روز قبل از اون روز مایکل برای دقایق یا شاید هم ثانیه هایی در جلوی درب اصلی هتل جهت خوش آمد گویی به طرفدارانش ظاهر شده و سپس به سرعت داخل هتل باز گشته بود ؛ حداقل این عین اون چیزی بود که ما شنیده بودیم . خوب ، با این حساب چیز چندان مهمی رو هم از دست نداده بودیم !!! و اون روز هم که تازه شروع شده بود و هیچکس تا به اون لحظه کوچکترین نشانه ای از مایکل جکسون مشاهده نکرده بود .

بعد از گذشت چند دقیقه از رسیدنمون مقابل هتل de Paris ، چهره های آشنای دیگه ای رو هم مشاهده کردیم . میشه گفت همواره رو به روی هتل های محل اقامت مایکل جکسون در نقاط مختلف کره زمین مراسمی شبیه جشن ملاقات دوباره اعضای یک خانواده برگزار میشد و اون روز هم شرایط همین گونه بود : هرکسی دوستان و آشنایانش رو ملاقات میکرد و افراد داستانهاشون رو با همدیگه به اشتراک میذاشتند ، حرف میزدند و میخندیدند و صد البته گمانه زنی میکردند که اون روز قراره چطور سپری بشه و اینکه مایکل ممکنه چه کارهایی رو انجام بده . همه اینو از قبل میدونستند که عصر اون روز مایکل باید عازم محل برگزاری مراسم جشن سالیانه موسیقی جهان بشه ؛ اتفاقی که مایکل دقیقاً به خاطر همون عازم اون سفر شده بود ولی هیچکس نمیتونست حدس بزنه که اون شب قراره چه حوادثی رخ بده . اینطور که به نظر میرسید ، مایکل داشت خودش رو به سختی برای حضور اون شب در مراسم آماده میکرد چرا که به هیچ عنوان در طول روز و تا هنگام غروب در هیچ کجا رویت نگردید. البته در عوض من و دوستانم چیزهای جالب توجه دیگه ای رو طی اون عصر بارونی در اطراف هتل de Paris مشاهده کردیم : ما ماریا کری ، ریکی مارتین و ژان کلود ون دم که همگی در همون هتل محل اقامت مایکل جکسون سکونت داشتند رو دیدیم که هر کدوم ، یک به یک و سر وقت هتل رو به قصد شرکت در مراسم شب ترک نمودند . حالا تنها یک نفر باقی مونده بود که همچنان داشت از فرصت محدود باقیمانده درون هتل استفاده میکرد !



حالا ساعت 8 شب رو نشون میداد و ما همگی مطمئن بودیم که مراسم در محل Sporting Club موناکو باید تا اون لحظه دیگه شروع شده باشه ؛ برای همین شروع کردیم به سرک کشیدن و پرس و جو کردن که آیا مایکل هنوز داخل هتله یا اینکه یواشکی و در غیاب پاپاراتزی ها از در عقب فلنگ رو بسته و عازم مراسم شده !! بعد از کمی چرخ زدن و بعد از اینکه در نهایت نتیجه ای عایدمون نشد ، عده ای از طرفدارها به سرعت به سمت Sporting Club و محل برگزاری مراسم رفتند . عده ای دیگه هم خودشون رو به سمت ساحل ، جایی که نمایش بر روی صفحه نمایش بزرگی به صورت مستقیم پخش زنده میگردید رسوندند تا شاید از اونجا بتونند نگاهی به مایکل جکسون بندازند . در این بین من و عده دیگه ای هم تصمیم گرفتیم تا همونجا درون هتل باقی بمونیم تا بتونیم موقع برگشت ، مچ مایکل رو قبل از همه بگیریم !!


و به این ترتیب 2 ساعت گذشت ...


حالا دیگه کم کم داشتیم به این فکر میکردیم که احتمالاً مراسم باید به زودی به انتها برسه که یک دفعه راننده شخصی مایکل در جلوی چشم ما سبز شد و بهمون خبر داد که مایکل هنوز یه کم دیگه زمان نیاز داره تا برای مراسم آماده بشه !!! ( )


*: بابا ، دل گنده !!! ریلکس !!! کار درست !!! خونسرد !!! ساعت 10 شب هنوز نرفتی ؟؟؟!!! سوپر استارها همه از ساعت 5 عصر بدو بدو رفتند اونجا جا بگیرن !!! خوب ، البته یادم نبود ... بالاخره مایکل جکسون با امثال ماریا کری ها و ریکی مارتین ها که برای اینجور برنامه ها از یه هفته قبل زنبیل میذارن باید یه فرقهایی داشته باشه دیگه ، نباید داشته باشه ؟؟؟؟!!!!! ( )


در حالیکه به هیچ وجه چیزی رو که میشنیدیم باورمون نمیشد اما در عوضش جرقه امیدی درون قلبمون از نو روشن شد که شاید بتونیم بالاخره مایکل رو از نزدیک ملاقات کنیم . طی چند دقیقه ، چندین اتوموبیل ون در مقابل درب کناری هتل پارک شده و آماده بودند ! با دیدن این منظره به سرعت باد خودمون رو از جلوی درب اصلی به کناره های هتل رسوندیم تا شاید بتونیم اونجا کسی با موهای بلند مشکی رو که داره سوار ون میشه مشاهده کنیم .

حالا میشد به وضوح مشاهده کرد که مایکل جهت رسوندن خودش به محل برگزاری مراسم عجله داره ؛ حضور ویژه ای که برای اواخر زمان اجرای نمایش برنامه ریزی شده بود . خلاصه در انتها چیزی که سهم ما از این یورش برق آسا شد دیدن نور چراغ عقب ون ها و شنیدن صدای بوق های گوش خراش اونها بود !!!



بعد از این ناکامی ، اولین عکس العمل ما دویدن دیوانه وار به سمت ساحل جهت پیوستن به سایر دوستانمون به منظور تماشای مراسم حضور مایکل بر روی نمایشگر بزرگ کنار دریا بود ؛ هرچند بعد از چندین دقیقه دویدن ، نظرمون تغییر کرد و تصمیم گرفتیم مجدداً به هتل برگردیم تا در زمان بازگشت مایکل ، در صف نخست استقبال کننده های او قرار داشته باشیم . ما در مقابل همان دربی که مایکل از آنجا هتل را به مقصد مراسم ترک کرده بود به انتظار ایستادیم . و این بار تصمیم ما دقیقاً به جا و عاقلانه بود ! ساعتی بعد ، در حالیکه جمعی از طرفداران مقابل درب ورودی هتل حلقه زده بودند ، کاروان حاوی اتوموبیل مایکل جکسون به سمت درب کناری هتل اومد و یکی از ون ها بلافاصله در مقابل ما متوقف گردید . ما داشتیم با ترس و هیجان مطلق به شیشه های تیره اون اتوموبیل نگاه میکردیم . لحظه بسیار غریب و دلهره آوری بود ؛ اینکه شما تصویر آینه ای خودتون رو در شیشه های اتوموبیل مایکل جکسون نگاه کنید و ندونید چطوری به نظر بیاید و چه کاری انجام بدید ؛ اینکه کلاً یه خنگ کودن به نظر برسید !!!

بعد از لحظاتی سکوت ، چندین طرفدار شروع کردند به گرفتن عکسهای پیاپی و دیوانه وار از اتوموبیل با شیشه های تیره و بسته ؛ و درست در همین لحظات بود که ما تونستیم به کمک نور فلشهای دوربین ها ، صورت مایکل رو از پشت اون شیشه ها به وضوح مشاهده کنیم !! او درون اتوموبیل نشسته و مستقیماً به ما خیره شده بود . اگه راستش رو بخوام بگم برای ثانیه هایی از ترس وا رفته بودم و بعدش هم دوباره نمیدونستم باید چی کار کنم ؛ حالا بیشتر یقین پیدا کرده بودم که مایکل داره مستقیماً به ما نگاه میکنه !!

هرچی ثانیه ها بیشتر سپری میشد ، بر میزان عصبیت ما بیشتر و بیشتر افزوده میگردید و دقیقاً طی 2 دقیقه بعد ، هیچ حادثه خاصی رخ نداد و موقعیت به همان شکل تثبیت شده باقی ماند . فریادهای سایر طرفدارها لحظه به لحظه بلند و بلند تر میگردید تا سرانجام درب اتوموبیل ون باز شده و مایکل از آن خارج گردید ! حالا اتوموبیل دقیقاً بین ما و مایکل قرار گرفته بود و به همین علت ما نمیتونستیم اونو ببینیمش . با بیقراری دنبال راهی میگشتیم که بتونیم از جایی مرتفع و از بالای اتوموبیل ون مایکل رو تماشا کنیم ولی متاسفانه جعبه های فراوان گل در اطراف درب ورودی هتل ، اجتماع سنگین سایر طرفدارها و سایر موانع و خرت و پرتهایی که اونجا قرار گرفته بود مانع از اجرای تصمیم ما میگردید . ناگهان در اثر ازدحام و شلوغی بیش از حد جمعیت ، تعادل تعدادی از طرفدارها به هم خورد و باعث شد که پای اونها لغزیده و محکم به روی زمین پرتاب بشن ؛ ما هم از این شانس باد آورده استفاده کردیم و موفق شدیم در غیاب اون افراد (!!!) فضایی محدود برای خودمون جور کرده و پامون رو روی چند تا از اون جعبه ها قرار داده و خودمون رو با هر جون کندنی که بود کمی به سمت بالای جمعیت بکشیم .

و سرانجام ما موفق به دیدن مایکل جکسون گشتیم !


او در یک کلمه شگفت انگیز به نظر میومد ؛ او لبخند به لب داشت ، لباسی تمام تیره تنش کرده بود و دو اژدهای نقره ای بر روی ژاکت مشکی او خودنمایی میکردند . در اون لحظات با تمام قدرت سعی میکردیم موقعیت خودمون رو بر روی اون جعبه گلها حفظ کنیم تا یه وقت مجدداً به داخل جمعیت پرتاب نشیم چون بدجور داشتیم توسط سایر طرفدارها به سمت پایین کشیده میشدیم . درب سقفی اتوموبیل مایکل در اون لحظات همچنان باز بود برای همین ما هم به سختی سعی میکردیم خودمون رو به اون سمت برسونیم و بتونیم اون رو به عنوان یه تکیه گاه محکم توی دستمون بگیریم و خلاصه با هر بدبختی که بود تونستیم خودمون رو محکم به اونجا بند کرده و جون خودمون رو نجات بدیم . حالا ما روی سقف اتوموبیل مایکل جکسون قرار داشتیم اما حتی اونجا هم نمیتونستیم از دست سایر طرفدارها خلاص بشیم . اونها به پاهای ما آویزون شده و رسماً داشتند لباسهای ما رو جر واجر میکردند ؛ برای همین من هم دیگه بیشتر از اون نتونستم مقاومت کنم و سرانجام یه بار دیگه به روی زمین پرتاب گردیدم !! حالا من دراز به دراز در سمت عقب ون به روی زمین پهن شده و به زور سعی میکردم خودم رو جمع و جور کرده و یه بار دیگه سر پا بشم . در همون اوضاع و احوال که بودم یه دفعه حس کردم مایکل مسیر حرکت خودش رو عوض کرد و چند قدمی رو مستقیماً به سمت اون موانع و جایی که من روی زمین افتاده بودم حرکت نمود . حالا دیگه هیچ مانعی بین او و من قرار نگرفته بود ! من در همون حال که روی زمین نشسته بودم چند لحظه ای رو مات و مبهوت به مایکل که مشغول امضا دادن به طرفدارها و دست دادن با اونها بود خیره شدم . احساس میکردم فلج شده ام و نمیتونم از جام بلند بشم . به محض اینکه مایکل مجدداً به سمت اتوموبیل های ون حرکت کرد تا بتونه خودش رو به درب ورودی هتل برسونه ، نیروهای پلیس مجدداً دست جنبوندند تا بتونند طرفدارهای عصیانگر و بیقرار رو تحت مراقبت و کنترل خودشون در بیارند . حالا یکبار دیگه مایکل از میدان دید من محو شده بود . حالا عده دیگه ای از طرفدارها مشغول دست و پا زدن و تقلا کردن برای بالا رفتن از موانع و اتوموبیل های ون بودند تا شاید بتونند یه نیم نگاهی رو به مایکل جکسون بندازند . و تنها بیقراری جمعیت زمانی اندک آرامشی به خود گرفت که مایکل دیگه داخل هتل شده و از دیده همگان پنهان گشته بود . و حالا وقتش بود که داخل آغوش همدیگه ولو بشیم و از خوشحالی زار زار اشک بریزیم !! تاثیر اون لحظات با همه کوتاه بودنشون اونقدر شدید و عمیق بود که من محاله تا آخر عمر فراموشش کنم . هرچند که در اون لحظات کاملاً غافل و بیخبر از اون بودیم که کلمات مایکل در مراسم جوایز اون شب چطور در مورد ما برای روز بعد تحقق پیدا خواهد کرد :


و شما هنوز هیچ چیز ندیده اید !!


 


ادامه دارد ...


تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance


میان پرده ( خاطره ای از Steven Russell Harts ... )

حتماً تا به امروز داستان های فراوانی از هنرمندهای مختلف به گوشتون خورده که در مورد خاطره ملاقات هاشون با سلطان پاپ برای مردم جهان صحبت کرده اند. درسته که این خاطرات به ظاهر تفاوتهای زیادی با همدیگه دارند اما به نظر میرسه همشون لااقل در یک مطلب مشترک باشند؛ در حقیقت میشه گفت که همه این هنرمندها، حالا هر چقدر هم که هرکدومشون مشهور و سرشناس بودند زمانی که بحث ملاقاتشون با مایکل جکسون به وسط اومده رنگ از رخسارشون پریده و در مقابل بزرگترین ستاره جهان به شدت دستپاچه شده و احتمالاً سوتی های خنده داری داده اند !

Steven Russell Harts ، مردی با صدایی طلایی و وکالیست اصلی گروه آراندبی (  TROOP (Total Respect of other People دارنده رکوردهای پلاتین و ترانه نویس برنده جایزه گرمی و تهیه کننده سرشناس تعدادی از مشهورترین نامهای صنعت موسیقی نیز زمانی که مایکل جکسون رو برای نخستین بار ملاقات نمود، فرقی در این داستان با سایرین نمیکرد !! متنی که پیش روی شماست به روایت از شخص Steven در مصاحبه با Soul Train است؛ زمانی که از او سوال شد آیا هرگز در طول زندگیش موفق به دیدار با مایکل جکسون گردیده یا خیر:


آره، من مایکل جکسون رو در سال 2001، درست بعد از واقعه 11 سپتامبر ملاقات کردم . یادم میاد به نیویورک سفر کرده بودم و داشتم با اعضای گروه B2K کار میکردم و تا اون موقع، کار بر روی آهنگهای Why I Love You و Gots Ta Be تموم شده بود. اون روز من به همراه یکی از دوستان عزیزم که در اون زمان اداره کمپانی ضبطی که من توش فعالیت میکردم رو بر عهده داشت، بی خیال توی دفتر کار نشسته و مشغول صحبت بودم که یه دفعه رئیس دوستم  با مایکل جکسون وارد استودیو شد و من در حالی که نزدیک بود از روی صندلی ایی که روش لم داده بودم پهن زمین بشم ، چهره و احساسم دقیقاً شبیه این بود: WTF ؟؟؟؟؟!!!!! ()




Steven در حالیکه با مرور این خاطره قهقهه میزنه، ادامه میده و میگه :


همراه با من 4 مرد دیگه هم توی دفتر بودند و اگه بهتون بگم  عکس العمل اون 4 تا گنده بک با دیدن مایکل جکسون چطور آدم رو یاد جیغ جیغ کردن های احساسی دختر بچه ها مینداخت از تعجب خشکتون خواهد زد!!! ( )


خدای من، باورم نمیشد؛ او بی نهایت ریزنقش، مهربان و فروتن بود و اصلاً در هنگام قدم زدن و صحبت کردن از خود راضی و متکبر به نظر نمیومد. در حالیکه همچنان از شدت بهت زدگی و شوک داشتم پس میفتادم با خودم تکرار میکردم:
اوه پسر، این بابا بزرگترین انسان کل سیاره زمینه و با این حال تا این اندازه خاکی و نرم و نازک و مهربون و باحاله!

شادی لحظه فراموش نشدنی که باهاش دست میدادم رو هرگز از یاد نخواهم برد. تا لحظه ای که بهم اجازشو داد دستهاشو توی دستهام نگه داشته و تکون میدادم!!!



Steven داستان خودش رو اینطور ادامه میده و میگه:


باورم نمیشد... مایک... مشهورترین انسان جهان اونجا در چند قدمی من قرار داشت! مایکل جکسون همه زندگی من بود. اون روز یکی از بهترین روزهای همه زندگی من به حساب میومد!


میشه گفت Steven به نوعی همه عمرش رو به عنوان یک طرفدار مایکل جکسون سپری کرده است. او حرفه خودش رو در حالیکه هنوز یک دانش آموز مدرسه ای در زادگاهش پاسادنا بود با تقلید و الگوبرداری از آثار بت زندگیش آغاز نمود. Steven در مصاحبه ای پیش از این نیز عنوان نموده بود که در کل سالهایی که در حال بزرگ شدن بود آرزو داشت که بتواند روزی شبیه الگوی زندگیش، مایکل جکسون گردد.  میتوان گفت تاثیر جادوی مایکل جکسون به خوبی در جایگاهی که موسیقی و هنر ِ Steven به آن رسیده و حتی نوع آهنگ هایی که او برای خلق کردن در طول حرفه اش انتخاب نموده به خوبی مشهود و ملموس است. Steven و سایر اعضای گروه TROOP با خلق ورژن جدیدی از آهنگ All I Do Is Think Of You گروه جسکون 5 ، موفق شدند این آهنگ را به جایگاه نخست جدول آهنگهای R&B ایالات متحده امریکا رسانده و همچنین Steven موفق گردید کاور استثنایی و ارزشمندی از آهنگ Rock With You  مایکل جکسون خلق نماید.
لازم به ذکر است جهت خلق کاوری ارزشمند از یک اثر کلاسیک مایکل جکسون در مرحله نخست احتیاج به صدایی شگفت انگیز و در مرحله دوم نیاز به عشقی بی همتا به  سلطان پاپ است که خوشبختانه Steven سهم بالایی از هر دو را دارا می باشد که این امر به خوبی در هنگام شنیدن کاور او از آهنگ Rock With You  به گوش میخورد.

جهت جمع بندی و خاتمه این بحث تنها به جمله ای سه کلمه از Steven در وصف جایگاه و ارزش نام مایکل جکسون در زندگیش اکتفا نموده و داستان را به پایان میبرم؛ Steven درباره مرد یک دستکشه چنین گفته است:


He made me !



در انتها، لینک دانلود اجرای بی نظیر آهنگ Rock With You جناب Steven رو تقدیم حضور شما عزیزان میکنم:


لینک دانلود 



تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance