مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان
مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان

10 سال بعد ...

18 نوامبر 2003 میلادی به روایت تصویر :



لاس وگاس : مایکل جکسون کبیر در حال ضبط موزیک ویدئوی One More Chance



کالیفرنیا : پلیس به نورلند نزدیک می شود !! 



سراسر جهان : آلبوم Number Ones سلطان پاپ منتشر گردید !



لاس وگاس : مرد یک دستکشه ، بی خبر از همه عالم همچنان به رقصیدن ادامه می دهد !



کالیفرنیا : نیروهای پلیس سانتا باربارا ، نورلند را با خاک یکسان می کنند !!



و اکنون 10 سال از آن ثانیه ها می گذرد ...


نمیدونم الآن کجایی و داری چی کار میکنی ارباب اما احساس میکنم در این لحظات ، صمیمانه تر و گرم تر از هر لحظه دیگه در عمرم بهم لبخند میزنی . همین برای بودن و ادامه دادنم کافیه !



کالیفرنیا : نورلند ِ مایکل جکسون ...


تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance

سرباز سوییس !

سلام بر عاشقان و دوست داران وفادار و همیشگی مایکل جکسون کبیر در سراسر دنیا !


بعد از یک وقفه نه چندان طولانی و بعد از به سرانجام رسوندن بخش دیگری از مشغله های بی انتهای زندگیم ، یکبار دیگه با نوشته ای دیگه در حضور شما عزیزان هستم !


برای امروز و امشب ، هدیه جالب توجه دیگه ای رو برای شما به همراه آوردم ؛ ویدئویی که شاید خیلی جدید و به روز تلقی نشه اما یقین دارم که برای بخش اعظمی از شماها تازست و اونو تا حالا تماشا نکرده اید .


ویدئویی که برای این پست وبلاگم براتون انتخابش کردم ، ویدئوی بسیار خاص و جالب توجهیه . این ویدئو که در یکی از پادگانهای ارتش کشور سوییس و به صورت آماتوری ضبط شده ، سربازی رو نشون میده که با لباس نظامی ، درست در میانه زمین رژه پادگان ، در حال رقصیدن با آهنگ They Don't Care About Us مایکل جکسون در مقابل فرماندهان و هم قطارانش هستش !!! سرباز با همه عشق و با تمام سلولهای وجودش در حال رقصیدن با موسیقی مایکل جکسونه و حاضرین در محوطه ، سرباز رو با همه وجود مورد لطف و محبت و تشویق قرار میدن !!!



دوست دارم این ویدئو رو دانلود کرده ، اون رو با همه وجود تماشا نموده و فقط برای چند ثانیه تصاویر موجود درون این ویدئو رو با اوضاع و شرایط سربازان نیروهای مسلح جمهوری آخ**دی مقایسه بفرمایید !!!! خوب ، مسلماً در این بین ، آقایون و اون کسانی که طعم و مزه شیرین (!!!!) خدمت اجباری برای این رژیم رو چشیده باشند ، بهتر میتونند این مقایسه رو انجام داده و در خلوت ِ خودشون به نتایج این قیاس پوزخند بزنند !!!! 


لینک دانلود





* در حالیکه ملت عقب مانده کشور آکنده از جهل و حماقت ایران بعد از گذشت قرنها و قرنها از افسانه ها و حکایتهای عبث و پوچ و بی معنی تاریخ ، همچنان در عزای این و آن سیاهپوش شده و عمر و زندگی خود را با شیون و زاری و سینه زنی سپری میکنند ، مردمان دیگری در این سیاره خاکی ساکنند که معنی و مفهوم زندگی برایشان از اساس متفاوت است . شاید تنها با دیدن نشانه های کوچکی چون این بتوان راز تفاوت عظیم و غیر قابل وصف این دو گروه از مردمان در قرن 21 ام تاریخ را بهتر لمس نمود ...



تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance

با خاطرات مایکل جکسون ( داستان Danielle )

با نام و یاد خدای بزرگ و بیکران و با عرض ادب و احترام بی پایان به روان پاک و آگاه یگانه ارباب افسانه ها ، نوشته ای دیگر از داستانهای عبرت آموز زندگی مایکل جکسون کبیر را آغاز می نمایم ...


داستان امروز ، خاطره ای تکان دهنده و فراموش نشدنی از بانوی جوانی به نام Danielle است که در دوران نوجوانی با بیماری هولناک و آزار دهنده سرطان استخوان ، دست و پنجه نرم میکرد ...


لطفاً با قلبی گشوده و وجدانی بیدار ، این حکایت عبرت آموز و ناب را مطالعه نمایید .


Danielle داستان خودش رو اینگونه روایت میکنه و میگه :


یادمه سال 2000 ، درست زمانی که 15 سالم بود ، پزشکها در موردم تشخیص نوع خاصی از سرطان استخوان رو دادند ؛ برای همین قرار شده بود که تو آگوست همون سال ، شیمی درمانی رو آغاز کنم .


شاید عده افرادی که این واقعیت رو میدونند خیلی زیاد نباشه اما حقیقت اینه که مایکل جکسون هر ساله چندین بار دربهای نورلند رو به روی افراد مختلف میگشود تا همه به اونجا بیان و از اون محیط رویایی لذت ببرند .

اونجا همه چیز مجانی بود ؛ اسباب بازی های برقی ، کنسولهای بازی و حتی انواع غذاها ... همه چیز !


یکی از دوستان من که از پایه های ثابت سفر به نورلند به حساب میومد یه شب بهم خبر داد که مایکل جکسون قراره دربهای نورلند رو به مدت دو هفته در ابتدای آگوست همون سال به روی مردم باز کنه . برای همین من بلافاصله به سراغ پدر و مادرم رفته و از اونها پرسیدم که آیا امکان داره بتونند من رو تا قبل از شروع دوره شیمی درمانیم به اونجا ببرند یا نه . به خاطر دارم که دکترها مدام به والدینم تذکر میدادند که به نظرشون این سفر خیلی به صلاح من نیست چرا که خیلی ضعیف و ناتوان شده بودم اما من بالاخره اونقدر با پدر و مادرم در این مورد صحبت کردم تا سرانجام به این سفر راضیشون نمودم . 


و سرانجام ما به دروازه های اصلی نورلند رسیده و از اون عبور کردیم . تو اون روزگار به نظرم میومد که فاصله بین این دروازه ورودی تا محوطه پارک اصلی که کلیه لوازم بازی در اون قرار داشتند باید حدود چند مایل باشه ! زمانی که خودرو از اون مسیر پر پیچ و خم تا رسیدن به محوطه اصلی قصر مایکل جکسون عبور میکرد ، احساسی در من پدید اومده بود که من تا به امروز حتی برای یکبار هم قادر به تشریح اون نشده ام . فقط میتونم بگم اون حس ، ترکیب مقدسی از صلح و آرامش مطلق بود .



در انتها وقتی که ما به محوطه اصلی رسیده و من و خانوادم از ماشین پیاده شدیم ، همگی کاملاً گیج و آشفته بوده و نمیدونستیم دقیقاً باید چه کاری انجام بدیم ؛ اینکه باید برای ثبت نام پیش کسی می رفتیم یا چی ؟؟!!

سرانجام مردی از کارمندان نورلند به سمت ما اومد و خودش رو برای ما معرفی کرد و برای پدر و مادرم ، اوضاع و احوال رو تشریح نمود . سپس ما همگی به داخل ساختمانی رفته و فرمهای اطلاعاتی رو دقیقاً پر نمودیم . بعدش ، مچ بندهای مخصوصی به ما داده شد و کارمندان نورلند برای ما توضیح دادند که حالا حق داریم سوار هر اسباب بازی الکتریکی که دوست داریم بشیم ، هر غذایی رو که میل داریم بخوریم و هر بازی رو که دلمون میخواد انجام بدیم . اون مرد همچنین برای ما خاطر نشان کرد که در یک موقعیت مناسب ، خود مایکل جکسون هم در محوطه نورلند حاضر شده و به مهمانان خوشامد گویی خواهد نمود . 

پدر و مادرم بعد از این ماجراها از اون مرد تشکر کرده و لحظاتی بعد ، من و پدرم همراه با همدیگه سوار بر چرخ و فلک مایکل جکسون در نورلند بودیم ! یادمه چرخ و فلک ، سه دور کامل و چندین نیم دور رو تا قبل از توقف طی کرد و سپس ما از اون پیاده شدیم . ما ساعتها و ساعتها قبل از اینکه بخوایم برای خوردن پشمک و پاپکورن توی صف به انتظار بایستیم ، سوار اسباب بازی های مختلف نورلند شده و حسابی تفریح کردیم .

بعد از اینکه ما سرانجام خوراکی های خودمون رو تحویل گرفته و پشت یک میز ، برای خوردن اونها مستقر شدیم ، ناگهان مشاهده کردیم که جمعیت زیادی از بچه ها ، همگی به سمت نقطه خاصی در حال دویدن می باشند . من بلافاصله با دیدن این منظره روی صندلی پشت میز رفته ، روی اون ایستادم و به دقت به سمت اون نقطه خیره شدم اما هیچ چیز خاص و ویژه ای رو مشاهده نکردم . چند دقیقه بعد ، دیدم که جمعیت داره به سمت ما حرکت میکنه و درست در همون لحظه بود که من مایکل جکسون رو مشاهده نمودم ! او زیر یک چتر خیلی بزرگ ایستاده بود و درحالیکه بچه ها در حال کشیدن دستها و پاهای او بوده و از سر و کولش بالا می رفتند ، به زیبایی لبخند میزد . 



مادرم با دیدن این صحنه ، فوراً دستهای منو کشید و من رو با خودش به سمت نقطه ای که مایکل جکسون اونجا ایستاده بود به حرکت در آورد . ما خودمون رو به مایکل جکسون معرفی کردیم و مادرم به او گفت که چه لحظات زیبا و خارق العاده ای رو در نورلند سپری کرده ایم . سپس مادرم برای مایکل جکسون ، داستان بیماری سرطان من رو تعریف کرد و بهش گفت که من قراره از هفته آینده تحت معالجه با شیمی درمانی قرار بگیرم . مایکل جکسون با شنیدن این جمله ، در حالیکه اشک در چشمانش جمع شده بود ، دستش رو روی سر من قرار داد و به آرومی بهم گفت : خدا بهت برکت بده .

وقتی که مایکل جکسون روی سر من دست کشید ، همون حس آرامش و صلح و قداست که من به محض ورودم به نورلند اون رو درون وجودم لمس کرده بودم ، یکبار دیگه با قدرت بیشتری به سراغ من اومد . مایکل جکسون سپس در مقابل ما چند دقیقه ای رو برامون صحبت کرد و سپس اونجا رو ترک کرد و دور شد . من هم به همراه خانوادم و جمع دیگه ای از بچه ها از نو مشغول بازی با اسباب بازی های داخل نورلند شدم اما ابداً نمیتونستم صحنه ملاقاتم با مایکل جکسون رو از یاد ببرم . 

شب هنگام و درست زمانی که ما قصد ترک نورلند رو داشتیم ، همون مردی که در بدو ورود ما به استقبالمون اومده و ما رو پذیرش کرده بود ، به سمت پدرم اومد و یادداشتی رو به او تحویل داد . اون یادداشت ، دعوتنامه ای از طرف شخص مایکل جکسون بود که ما 3 نفر رو برای صرف شام در کنار خودش به ساختمان مسکونی اصلی نورلند دعوت نموده بود ! پدرم بی تردید و معطلی دعوت مایکل جکسون رو قبول کرد و سپس اون مرد ، ما رو از مسیر دیگه ای که به ساختمان اصلی نورلند منتهی میشد ، به سمت محل اقامت پادشاه پاپ هدایت کرد . زمانی که ما مقابل این ساختمان رسیدیم ، من حقیقتاً متعجب و شگفت زده شدم . من توقع داشتم که ساختمان محل اقامت مایکل جکسون حقیقتاً یک قصر خیلی خیلی بزرگ باشه اما اون ساختمان اینطوری نبود ؛ درسته که اونجا کوچیک به شمار نمیومد اما حقیقتاً غول آسا هم نبود ! زمانی که ما مقابل درب اصلی رسیدیم ، چند نفر از افرادی که برای مایکل جکسون کار میکردند به ما خوشامد گویی نمودند . ما در کنار مایکل جکسون و فرزندانش غذا خوردیم و حقیقتاً اون شب ، بهترین شب کل عمر من تا به این لحظه به حساب میاد . بعد از شام ، مایکل جکسون از پدر و مادرم سوال کرد که آیا از نظر اونها اشکالی نداره که او ، خودش هم به همراه ما دعای شب رو بخونه و بدیهی بود که پدر و مادرم موافق بودند . و من سوگند میخورم که در تمام طول عمرم ، حتی تا به این لحظه شخصی رو ملاقات نکرده ام که اونطوری که مایکل جکسون دعا میخوند با خدا راز و نیاز کنه . هنوز که یادم میاد همه موهای تنم راست میشه . با تمام صداقت وجودم دارم میگم که با دیدن صحنه دعا خوندن مایکل جکسون ، من اون شب در 15 سالگی بر سر سفره شام گریستم . ( )



وقتی که دعا خوندن مایکل جکسون به انتها رسید ، من چشمانم رو گشودم و دیدم که چشمان پدر و مادرم ، درست شبیه به من غرق در اشک شده است . مایکل جکسون اونقدر سخاوتمند و بخشنده بود که اون شب به ما امکان بازدید از خیلی چیزهایی رو داد که دیگران در طول روز هرگز موفق به ملاقات اونها نشده بودند . او ما رو به همراه خودش به سالن تئاتر و نمایش اصلی نورلند برد . بهتره اینطور توضیح بدم که سالن سینمای داخل نورلند ، به هیچ عنوان یه سالن پخش عادی به شمار نمیومد ؛ تو اون سالن نه تنها صندلی هایی مشابه با همه سالنهای دیگه وجود داشت ، بلکه تخت خوابهایی مختص کودکانی که اونقدر بیمار بودند که حتی برای تماشای یک فیلم هم نمیتونستند سر جای خودشون بنشینند قرار گرفته بود . بعد از اینکه مایکل جکسون همه چیز و همه جا رو به ما نشون داد ، ما با او خداحافظی کرده و برای همه چیز ازش قدردانی نمودیم . حالا دارم بهتون میگم ، میزان شوک و بهت مادرم رو چند روز بعد وقتی که به صورت کاملاً غیر منتظره با تماس تلفنی مایکل جکسون مواجه شد در نظر بگیرید !! ( )


احتمالاً مایکل جکسون باید شماره تلفن خونه ما رو از روی برگه های اطلاعاتی پذیرش که ما وقت ورودمون به نورلند اونها رو تکمیل کرده بودیم استخراج کرده باشه . مایکل جکسون از مادرم حال و احوال من رو سوال کرد و مادر بهش گفت که شیمی درمانی من از روز دوشنبه آغاز خواهد شد . مایکل جکسون با شنیدن این جمله بلافاصله شماره تلفن مستقیم خودش رو به مادرم داد و از او خواهش نمود که به محض آغاز دوره شیمی درمانی من در اواسط هفته ، او رو در جریان جزئیات داستان قرار بده . مادرم هم با این درخواست مایکل جکسون موافقت نمود و سپس با او خداحافظی کرده و تماس رو قطع کرد .

من صبح روز دوشنبه همون هفته ، به همراه پدر و مادرم برای شیمی درمانی عازم بیمارستان شدم . کمی بعد ، دکتر در حالیکه مدارک پزشکی من توی دستهاش بود وارد اتاق شد تا با من و پدر و مادرم رو در رو صحبت کنه . هر سه نفر ما از این موضوع نگران بودیم که نکنه سرطان من در این مدت اوضاعش بدتر و حاد تر شده باشه . کادر بیمارستان دو روز قبل از شروع شیمی درمانی از من آزمایشهای خون و اسکنهای جدیدی به عمل آورده بودند ؛ این عمل ، نُرم عادی و طبیعی برای کلیه بیماران سرطانی ِدر آستانه شیمی درمانی به شمار میومد و حالا دکتر با نتایج آزمایشات من ، رو در روی ما سه نفر بود .

دکتر در حالیکه مستقیماً به پدر و مادر من خیره شده بود به اونها گفت : 


من نمیدونم چطوری این رو به شما بگم . من نمیدونم چطوری این موضوع رو تشریح کنم اما Danielle دیگه سرطان نداره . هیچ رد و نشانه ای از وجود سرطان در هیچکدوم از نتایج این اسکنها به چشم نمیخوره !!


من ، مادرم و پدرم همگی برای لحظاتی به دکتر خیره شده و هیچ عکس العملی نشون نمیدادیم . سرانجام مادرم سکوتش رو شکست و گریستن رو آغاز کرد . در پایان ما بیمارستان رو ترک کرده و عازم منزل شدیم . اولین کاری که مادرم بعد از رسیدن به خونه انجام داد ، تماس گرفتن با مایکل جکسون بود . من از دیدن این صحنه که مادرم پشت تلفن در هنگام مکالمه با مایکل جکسون به شدت گریه میکرد خجالت زده شده بودم اما وقتی که در پایان ، مادرم گوشی رو به دست من داد متوجه شدم که مایکل جکسون هم به همون شدت در پشت تلفن با شنیدن داستان من گریسته است .


در طی سالیان بعد از اون واقعه ، مایکل جکسون همچنان در ارتباط تلفنی با من و اعضای خانوادم باقی موند و همیشه سالی چند بار با خونه ما تماس میگرفت و با ما سلام و احوالپرسی میکرد . او گاهی اوقات به مناسبتهای مختلف برای ما هدایا و کارتهای مختلفی رو ارسال میکرد . من حالا سالیان ساله که دارم بدون سرطان در این دنیا زندگی میکنم . من هنوزم که هنوزه نمیتونم شرح بدم که طی اون سفر به نورلند چه اتفاقی برای من رخ داد . این واقعه حقیقتاً غیر قابل تشریحه . من امروز فقط میخوام تا مردم و مخاطبین این داستان بدونند که تنها من یک نفر نبودم که نورلند رو در حالیکه بیمار و نحیف و رنجور بودم ملاقات کردم و سپس ، صحیح و سالم به زندگی عادی بازگشتم ؛ صدها و شاید هزاران انسان همانند Danielle با داستانهای مشابه توی این جهان زندگی میکنند . داستانهای ما در طول حیات مایکل جکسون هرگز علنی و آشکار نشد چرا که مایکل جکسون دوست نداشت چنین اتفاقی بیفته . او به من و نسل کودکان گمشده نورلندش اجازه انتشار داستان این معجزات تکان دهنده را نمیداد و از همگی ما قول میگرفت که هرگز این داستانها را در زمان حیات او برای دنیا روایت نکنیم اما فکر میکنم امروز میتوانم عهدم با او رو شکسته و داستانم را با عشق فریاد بزنم .

مایکل جکسون یک انسان فوق العاده بود و من بعید میدونم دوباره زمانی در این عالم فرا برسه که دنیا با مخلوقی مواجه بشه که به اندازه او نه تنها نگران کودکان ، بلکه کل انسانهای روی زمین باشه ...


* نامش جاودان و راهش پر رهرو باد ...




تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance

هالووین 2013 مبارک !


سلام دوستان عاشق و وفادار . شب و روز هالووینتون مبارک !!


هالووین ، شب دوست داشتنی و بی همتایی که مایکل جکسون کبیر عاشقش بود یه بار دیگه از راه رسید ...


به همین مناسبت ، مصاحبه رادیویی بی نهایت زیبا و خاص و کمیابی از مایکل جکسون رو تقدیم حضور شما دوستان عزیز و نازنینم میکنم ؛ مصاحبه ای که Rick Dees ، کمدین و مجری مشهور و سرشناس امریکایی آن را با مایکل جکسون در شب هالووین سال 2003 میلادی به انجام رسانیده است . درست 10 سال قبل در چنین لحظاتی . دورانی بی نهایت خاص و به یاد موندنی در تاریخ زندگی مایکل جکسون . تنها 18 روز بعد از این مصاحبه ، پرونده شادی های عمر کوتاه ارباب افسانه ها برای همیشه مختومه اعلام گردید ...



در این شب بزرگ و زیبا و دوست داشتنی ، لینک دانلود فایل صوتی این مصاحبه کودکانه و شیرین رو با احترام ، به محضر یگانه پادشاه فقید گیتی و عاشقان راستینش تقدیم میکنم :


لینک دانلود



جهت مطالعه متن انگلیسی این مصاحبه جذاب و خواندنی ، اینجا را کلیک کنید .


چقدر دلم برای اون صدای آروم و یکتای تو تنگ شده ارباب ...

چقدر کوچه پس کوچه های L.A و  N.Y و Vegas بدون قدمهای تو سرد  و آرومه ...

و چقدر آسمون دلم امشب به یاد خاطرات سبز تو ابری و بارونیه ...



* باز هم هالووین بدون حضور تو از راه رسید اما ارتش شکست ناپذیر زامبی هایت همچنان در 4 گوشه گیتی به یاد تو ارباب مرده رقصان تاریخ تا واپسین طلوع خورشید ِ هالووین به رقصیدن ادامه خواهد داد ... 




تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance

پاسخ به یک نامه ...

سلام به دوستان و همراهان گرامی و همیشگی ...


در بخش نظرات آخرین پست وبلاگ که در واقع جواب مسابقه مطرح شده در هفته های گذشته بود ، بیننده بی نام و نشانی نظری رو درج نموده بود که احتمال میدم حرف دل خیلی از شماهایی باشه که شاید شهامت به زبون آوردنش رو بر خلاف این بیننده نداشته اید . از اونجاییکه یقین داشتم اگه این سوال و جواب بخواد تنها در بخش نظرات باقی بمونه ، حتی کمتر از 10% همین بازدید کننده های اندک این وبلاگ هم اون رو مطالعه نخواهند کرد ، لذا تصمیم گرفتم اون رو در قالب یک پست جدید انتشار بدم تا اون رو بخونید و شاید ذره ای با من و نوع تفکرات منحصر به فرد نویسنده این وبلاگ ، آشنا تر بشید .


این دوست بی اسم نظرش رو اینطور نوشته است :


سلام علی جان
ی انتقاد از شما داشتم
شما هر چند وقت یک بار میاید از این سوال ها میپرسید و خودتون هم میدونید اکثرا جواب زیادی براش نمیدن
چون سوال هاتون واقعا سخته مثلا این سوالی ک چند وقت پیش پرسیدین
من تا به حال اسم این البوم رو نشنیده بودم و اصلا نمیدونستم جکسون 5 البومی ب این اسم داره!
قبول کنید پیدا کردن این البوم های با ارزش و قدیمی از مایکل واقعا کار سختی و هرکسی نمیتونه بدست بیارتش.
نمیخوام تو کار شما دخالت کنم اما بهتر نیست به جای این سوالاتی ک خیلیا مثل من جوابشو نمیدونن سعی کنید با گذاشتن این اهنگ ها در وبلاگتون هم تعداد طرفداران و هم بازدید های وبتون رو بالا ببرید؟؟؟
خواهش میکنم از حرفام برداشت بد نکنید چون من واقعا به فکر مشهوریت و بیشتر شدن ظرفداران مایکل هستم.


حالا چنانچه تمایل داشتید ، جواب من رو به نظر ایشان مطالعه بفرمایید :


سلام به شما دوست بی اسم و نشان !

متاسفانه با حرفهات موافق نیستم . نمیتونم قبول کنم انسانی اسم خودش رو طرفدار مایکل جکسون بذاره و حتی اسم آلبومهای اون انسان رو ندونه . دونستن نام آلبومهای مایکل جکسون برای هر موجود بی اطلاعی هم کلاً همش 5 دقیقه وقت میبره . وقتی میشه با یک سرچ 5 دقیقه ای حتی توی ویکی پدیا اسم تمام آلبومهای جکسون فایو و جکسونز و مایکل جکسون رو پیدا کرد ، چطور میتونم با حرفهات موافق باشم ؟؟!! اونم توی دورانی که اکثر افراد ، اینترنت های خیلی بهتری نسبت به دوران نوجوانی من دارند . چطور بهت حق بدم وقتی اغلب افرادی که جواب این سوالها رو نمیدونن از موجوداتی هستند که صبح تا شب دارند وقتشون رو با نوشتن اراجیف در فیس بوک تلف میکنند و اون وقت همت اینکه 5 دقیقه توی ویکی پدیا اسم آلبومهای مایکل جکسون رو در بیارند ندارند ؟؟!! این کار واقعاً اینقدر سخته ؟؟!! من آهنگ بذارم که ملت دانلود کنند و برند ؟؟!! ببینم دوست عزیز ، پستهایی از من که توش آهنگها و ویدئوهای نایاب مایکل جکسون بوده چند تا خواننده و نظر دهنده داشته ؟؟!! آیا اوضاعش با اوضاع این پستهای مسابقه ای فرق چندانی میکرده ؟؟!! جوابش تنها یک کلمست : نه !

انسانی که همت این رو نداشته باشه که بخواد بعد از ادعای طرفداری مایکل جکسون ، حتی به اندازه 5 دقیقه در روز برای عشقش وقت بذاره و بیاد اسم آلبومهای اون رو در بیاره و اون وقت ساعتها از وقتهای شبانه روزش رو صرف چت کردن و لایک کردن مهملات فیس بوکی دیگران کنه به نظر من اسمش طرفدار نیست دوست عزیز ! هرچند که تازه دانلود کردن آهنگهایی که اسمهاشون رو هم در میاره ، در مراجع انگلیسی زبان ، فرصتی بیشتر از روزی یک ربع تا نیم ساعت رو از او نخواهد گرفت . نه ... من با حرفهات به هیچ عنوان موافق نیستم .

جوری از به دست آوردن آلبومهای قدیمی صحبت میکنی انگار هرکسی که میخواد جواب این سوالها رو بگه باید یکی یه دونه آلبوم اوریجینال از کارهای مایکل جکسون رو توی آرشیوش داشته باشه !!! اینطور نیست دوست بی نام !! خودت خوب میدونی که لازمه جواب دادن به این سوالها ، داشتن آلبومهای اوریجینال و امکانات مالی و منابع متعدد برای خرید کارهای مایکل جکسون از خارج کشور نیست ؛ ذره ای عشق و همت و غیرته که متاسفانه اغلب کسانی که جواب سوالها رو نمیدونند ، فاقد این پارامترها هستند و این حقیقتاً دردناک و شرم آوره ...

من نمیتونم قبول کنم کسی اسم خودش رو طرفدار مایکل جکسون بذاره و حتی یکبار در زندگیش به این نکته اهمیت نداده باشه که بیاد یک زندگی نامه مختصر از اون مرد رو مطالعه کنه ! زندگی نامه ای که قطعاً توش دیگه اسم آلبوم Destiny به چشم میخوره ! من نمیتونم بپذیرم طرفداری بفهمه که آهنگهایی به اسم All Night Dancin یا Push Me Away از هنرمند هزاره ها وجود داره و در عوض شونه هاش رو بندازه بالا و به قربون صدقه رفتن از جنس مخالف توی فیس بوک و جاهای دیگه ادامه بده دوست عزیز !!! نه ، این برای من قابل قبول نیست !! هیچ وقت نبوده و تا ابد نخواهد بود . این ، بزرگترین و مهمترین فرق من با همه موجوداتی در دنیاست که اسم خودشون رو طرفدار مایکل جکسون گذاشتند . به خاطر همین دیدگاههای سخت گیرانه و منحصر به فرد بوده که دردناکترین حوداث در خاطرات زندگیم بین من و سایر طرفداران مایکل جکسون به وجود اومده اما هیچکدوم این تراژدی ها در نهایت من رو تغییر نداده و باعث نشده از این نگرشهای آرمانیم دست بردارم . من نمیتونم با حرفها و جمله هات موافق باشم چون از دوران و نسلی میام که با داشتن " هیچ امکاناتی " از صفر به بی نهایت رسیدم . تنهای تنهای تنها و با دستی خالی خالی خالی ... برای همینه که نمیتونم قبول کنم طرفداران سال 2013 با داشتن انواع و اقسام امکانات فنی و تکنولوژیکی تا این حد غافل و بی اطلاع باشند ! این برای من با عرض معذرت فقط و فقط یک نتیجه گیری به همراه داره : بی تفاوتی محض نسل امروز انسانهای کره زمین نسبت به نام کبیر مایکل جکسون ! همین ...

و کلام آخر :

من بر خلاف تو به هیچ عنوان به فکر مشهوریت و بیشتر شدن طرفداران مایکل جکسون نیستم دوست عزیز . من اصلاً و ابداً به این موضوع هیچ اهمیتی نمیدم . برای من ، فقط و فقط درخشیدن نام ارباب کبیرم تا همیشه و تا انتهای تاریخ اهمیت داره نه مشهور شدن طرفدارهایی که حتی توی ایده آل ترین شرایط به یک میلیونیوم اون جایگاهی که من حتی در دهه 90 میلادی هم داشتم نخواهند رسید ! شهرت امثال من در مقابل نام ارباب افسانه ها چه اهمیتی داره ؟؟!! همه زندگی و شهرت و نامم فدای لحظه ای درخشیدن نام او که هر آنچه در عالم داشتم و دارم و خواهم داشت ، مدیون نام درخشان آن بزرگ بی همتاست . رسالت و شغل ابدی من در این عالم ، تنها و تنها خدمتگزاری به نام مایکل جکسون کبیره . چه در تاریخ ردی از نام Ali_MJfollower باقی بمونه و چه با رفتنم برای همیشه از صفحه گیتی محو بشه .

من کارم رو انجام دادم دوست عزیز . من کارم رو انجام دادم ...




تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance