مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان
مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان

با خاطرات مایکل جکسون ( داستان Pham ... )

بیست و هفتم ماه می سال 1997 میلادی ، روزی بود که من سرانجام او را دیدم و در کنار او عکس یادگاری گرفتم ؛ قهرمان موسیقایی زندگیم : مایکل جکسون ! فکر نمیکنم در میان طرفداران ویتنامی که عاشق مایکل جکسون هستند ، افراد خوشبخت زیادی چون من وجود داشته باشند !!!
در زمان این داستان من در لهستان زندگی میکردم و به واسطه برگزاری تور هیستوری در اروپا ، شانس نزدیک شدن به مایکل جکسون برایم مهیا بود . من سرانجام بعد از دو بار انتظار طولانی و صبورانه و ناکام ، با چشمان خودم موفق به دیدار مایکل جکسون گردیدم !
مایکل جکسون در طول عمرش دو بار به لهستان مسافرت کرد ؛ نخستین بار در سال 1996 میلادی بود که او به منظور اجرای کنسرتی از تور آلبوم هیستوری وارد خاک ورشو گردید و من به همراه دوست لهستانیم Ania و یک دوست نروژی همگی با هم به هتل محل اقامت او در پایتخت رفتیم : هتل باشکوه و مجلل Mrriott  ...
ما تقریباً به مدت یک روز کامل در محوطه جلوی هتل به انتظار ایستادیم به این امید که شاید برای لحظه ای موفق به دیدار مایکل جکسون شویم . در محوطه اطراف ما ، صدها طرفدار از انواع کشورهای مختلف به امید دیدار مایکل جکسون اجتماع کرده بودند و از این رو سیستم امنیتی ، درجه حفاظت و مراقبت از محوطه اطراف هتل را به شدت افزایش داده بود و این امر ، ورود ما را به داخل هتل با دشواری بسیار بیشتری مواجه مینمود .
ما به منظور فریب سیستم امنیتی و ورود به داخل هتل ماریوت ، یک تاکسی کرایه کرده ، جلوی محوطه هتل از آن پیاده شده و ضمن صحبت کردن به انگلیسی سلیس به صورت تمام و کمال ، تظاهر نمودیم که از مسافران رزرو شده هتل هستیم و به این طریق ، مجوز ورود به داخل آن برج سلطنتی را کسب نمودیم ! مشکل اصلی اینجا بود که پیدا کردن راهی جهت ورود به طبقه 41 ، جایی که اتاق مایکل جکسون در آنجا قرار داشت به سادگی ورود به ساختمان هتل به نظر نمی رسید ! وقتی سرانجام ، به هر دوز و کلکی که ممکن بود خود را به طبقه 41 رساندیم ، با صفی طولانی از عاشقان و طرفداران مایکل جکسون مواجه شدیم که جهت ورود به اتاق مایکل جکسون و ملاقات با وی انتظار می کشیدند !


خوب ، چاره ای جز این نبود که ما هم به صف بپیوندیم و انتظار بکشیم . در حالیکه به نظر میرسید همه چیز به آرومی و بی دردسر داره جلو میره و ما هم با اضطراب و هیجان بی نهایت منتظر بودیم که نوبت ملاقات ما با مایکل جکسون از راه برسه ، یک دفعه یکی از بادیگاردهای مایکل جکسون از اتاق بیرون اومد و اعلام کرد که به علت دیر وقت بودن و اینکه مایکل جکسون باید برای خواب شب آماده بشه ، اینه که ما هم باید کم کم زحمت رو کم کنیم و برای دیدار با او ، زمان دیگری مراجعه نماییم !!! در مقابل دیدگان ما ، جمعی از طرفداران کشور آلمان با شنیدن این خبر به گریه و التماس افتادند که بادیگارد بهشون اجازه بده هرطور که شده مایکل رو برای چند لحظه هم که شده ملاقات کنند چرا که اونها همراه با خودشون ، یک پرتره خیلی بزرگ داشتند که اون رو به طور اختصاصی برای مایکل تهیه کرده بودند ؛ با این حساب اونها شانس آخر اون شب برای دیدار با مایکل رو تصاحب کردند و ما باید اون محیط رو به امید دیدار مایکل در زمان و مکانی دیگر ، ترک میکردیم ...



و صد البته ، امید من برای دیدار با مایکل جکسون در نهایت به سرانجام نشست . مایکل جکسون در ماه می سال 1997 بار دیگر به لهستان بازگشت . این بار ، ما مصمم تر از هر زمان دیگر در این عالم بودیم که او را ملاقات نماییم . این دفعه ، آنیا و من یک هدیه ویژه برای مایکل جکسون آماده کرده بودیم ؛ یک تابلوی نقاشی لاکی از صورت او که توسط  یک استاد هنرهای زیبا در هانوی ( پایتخت کشور ویتنام ) خلق گردیده بود . من در سفرم به هانوی به مناسبت تعطیلات سال نوی لونار 1997 از استاد خواهش کرده بودم که آن تصویر را از مایکل جکسون خلق و ترسیم نماید . از اونجایی که خلق چنین پرتره ای در اروپا ، به مراتب گران تر از هزینه خلق اون در ویتنام تموم میشد ، من پیشنهاد دادم که به جای صرف مبلغی گزاف جهت ترسیم نقاشی مایکل جکسون در لهستان ، تصویر او را با مبلغی بسیار پایین تر در ویتنام خلق نماییم . از اونجایی که من در سال 1997 میلادی فقط پانزده سال داشتم ، این بود که اصلاً دلم نمیخواست بابت موضوعات مختلف از پدر و مادرم درخواست مبالغ هنگفت نمایم . به محض ورود مجدد من به لهستان بعد از اتمام تعطیلات سال نوی قمری ، دوستم نقاشی را برای من قاب نمود و درنتیجه ، اثر حتی به مراتب زیباتر و اثرگذارتر از قبل به نظر می رسید .

با تجربه شکست و ناکامی تلخی که بار گذشته از تشکیل کمپین ملاقات با مایکل جکسون به دست آورده بودیم ، این بار تمام تلاش خود را نمودیم که به دقت خود را آماده نموده  و از قبل ، برنامه ریزی مناسبی داشته باشیم .
شامگاه 27 می سال 1997 ، ما از پدر آنیا خواهش کردیم که ما را با اتوموبیل شخصی اش تا هتل محل اقامت مایکل جکسون برساند . درست شبیه به دفعه گذشته ، این بار هم توافق نمودیم که به محض ورود به محوطه هتل ، به صورت کامل به انگلیسی شروع به صحبت نماییم تا منجر به برانگیختگی حس شک و کنجکاوی تیم حفاظتی مایکل جکسون نگردیم . از اونجایی که تابلوی نقاشی مایکل جکسون خیلی بزرگ بود ، هیچ راهی برای ما وجود نداشت که محموله در حین حمل توسط ما ، از چشمان تیزبین تیم محافظتی مایکل جکسون در امان باقی بمونه ! به همین علت از پدر آنیا خواهش کردیم که بعد از رسوندن ما به هتل ، تابلو رو به صورت مخفیانه و یواشکی وارد هتل کنه !!!
درست شبیه به دفعه قبل ، ما جهت ملاقات با مایکل جکسون باید تا طبقه 41 هتل بالا می رفتیم اما مشکل این بود که این بار ، لایه های امنیتی بسیار بیشتری جهت مراقبت از مایکل جکسون اضافه شده و ما به هیچ عنوان نمیتونستیم به اندازه ای که بار قبل به اتاق مایکل جکسون نزدیک شده بویم ، به محل اقامت او نزدیک بشیم و از طریق دیدار با محافظان شخصی او ، شانس خودمون رو برای دیدار باهاش افزایش بدیم . به همین علت ، برای اینکه کمی از درجه شک و شبهه بادیگاردهای مایکل جکسون نسبت به خودمون بکاهیم مجبور شدیم برای خوردن و آشامیدن ، به کافه ای در طبقه 42 هتل رفته و موقتاً از طبقه 41 فاصله بگیریم . اونجا بود که ما به شکلی بسیار تصادفی ، موفق به دیدار جمعی از اطرافیان و همراهان مایکل جکسون در اون سفر شدیم . در همون حال که ما مشغول نوشیدن و گفتگو با اون افراد بودیم ، متوجه شدیم که اون شب ، دیر هنگام ، مایکل جکسون جلسه ای در بیرون هتل خواهد داشت و برای مدتی مجبور به ترک ماریوت خواهد بود . شنیدن این خبر باعث شد که ما حقیقتاً امیدمون برای دیدار با مایکل رو از دست بدیم چرا که اگه او میخواست از هتل خارج بشه ، شانس دیدار ما با او در خوشبینانه ترین حالت محدود به اندک ثانیه ای در هنگام خروجش از لابی و سالن اصلی  هتل می گردید !
با این حساب ، گزینه دیگه ای برای دیدار با مایکل جز انتظار در لابی برای ما باقی نمونده بود . از اونجاییکه ساعت تقریباً 10 شب بود ، خوشبختانه جمعیت کمتری در اون لحظات در لابی هتل ازدحام کرده بودند ؛ به خاطرهمین به راحتی یک صندلی خالی گیر آورده و نشستیم و منتظر باقی موندیم . و سرانجام ، لحظاتی بعد ، مایکل جکسون در میان حجم انبوهی از بادیگاردها و محافظانش در برابر ما ظاهر گشت ! تنها کاری که ما در میان اوج بهت و حیرت و هیجان تونستیم انجام بدیم این بود که با همه قوا فریاد بزنیم :
" مایکل ، مایکل ... ما برات یه هدیه آورده ایم ! " و همزمان ، تصویر نقاشی شده را در معرض توجه او قرار بدیم !

همین امر ، توجه مایکل رو به سمت ما جلب نمود و آهسته ، آهسته به طرف ما اومد و به تابلوی نقاشی خیره شد و با نگاه و چهره ای کاملاً هیجان زده پرسید : جدی ؟؟؟ این مال منه ؟؟؟ خیلی قشنگه ! ممنونم ! ممنونم !

و مایکل جکسون به آرامی تابلوی نقاشی رو از ما گرفت ، اون رو به یکی از محافظینش داد تا از اونجا دورش کنه و خودش مجدداً به راهش به سمت درب خروجی اصلی هتل ادامه داد ...
آنیا و من اونقدر از دیدن رو در روی بت و قهرمان یک عمر زندگیمون شوکه و هیجان زده شده بودیم که حتی فراموش کردیم از مایکل جکسون درخواست کنیم که ثانیه ای بایسته و با ما عکس یادگاری بگیره . برای همین مجبور شدیم کل زمان شب ، تا هنگام بازگشت مجدد مایکل جکسون به هتل رو با این ترس و اضطراب که نکنه مایکل کلاً به یادش نیاد که ما بودیم که اون تابلوی نقاشی رو بهش هدیه داده بودیم ، سپری کنیم !!!
در ساعت یازده و نیم شب ، مایکل جکسون مجدداً به هتل ماریوت ورشو بازگشت ؛ با این تفاوت که محافظین او این بار خیلی خوب میدونستند که ما ، نه مسافرین هتل ، بلکه طرفدارهای مایکل جکسون هستیم ! به همین علت به محض دیدن ما در لابی ، دستهای خودشون رو جهت محافظت از مایکل به دور او حلقه نموده و مانع از نزدیک شدن ما به او گردیدند . در همون حال که مایکل داشت در محاصره نیروهای امنیتی از ما دور میشد ، ما به دنبالش دویده و فریاد کشیدیم :
"مایکل ، ممکنه که ما یه عکس یادگاری باهات بندازیم ؟؟؟ "
با شنیدن صدای ملتمسانه و خسته ما ، مایکل در یک ثانیه ایستاد ، به آرومی رو برگردوند و با لبخند به ما نگاه کرد و گفت :
" بیاین ... بیاین ... بیاین اینجا ! "
و در همون حال مدام با دستش به سمت ما علامت میداد و با این کار ، ما رو به سمت خودش میخوند و دعوت میکرد . ما بدون معطلی و درنگ به طرف او دویدیم ؛ من در طرف چپ او مستقر شده و آنیا در سمت راست او ایستاد . پدر آنی هم به سرعت باد ، دوربینش رو حاضر کرد و پرید که بره از ما عکس یادگاری بگیره ! من در اون لحظات حقیقتاً بهت زده بودم چرا که سرانجام موفق به دیدار قهرمان زندگیم بعد از کلی تلاش و ناکامی شده بودم . قلبم با شدت تمام می تپید و از شدت استرس و هیجان ، گوگیجه گرفته بودم !!! یادم میاد از قبل کتابی رو آماده کرده بودم که در هنگام ملاقات با مایکل ازش خواهش کنم اونو برای من امضا کنه اما آخر سر هم مثل خنگها این موضوع رو فراموش کردم!


پدر آنی که عکس نخست رو انداخته بود ، بلافاصله برای ثبت کردن تصویر دوم خودش رو آماده کرد . مایکل جکسون در اون لحظات همچنان با خوشحالی کنار ما ایستاده بود . بعد از انداختن عکس ، مایکل بی درنگ و بلافاصله به سمت من برگشت و با چشمان بزرگ و سیاهش نگاهی عمیق به صورت من افکند و سپس ، ضربه ای نوازش گونه به چونه من زد که باعث شد من در یک آن به طور کامل از خودم بیخود شده و رفتارهای گیج و منگم حتی از قبل هم شدید تر شود ! من یادم نمیاد که به خاطراوج درجه گیجی آیا تونستم ولو با یک کلمه یا واژه ساده هم که شده از مایکل جکسون قدردانی کنم یا نه ...

این حادثه بدون شک یکی از بزرگترین و به یاد ماندنی ترین خاطرات کل دوران کودکی من بود که هرگز و تا پایان عمر قادر به فراموش نمودن آن نخواهم بود . در باور و خاطرات من ، نام مایکل جکسون نه تنها به عنوان یک موسیقی دان بزرگ و استثنایی ، بلکه به عنوان انسانی که همواره از معاشرت و هم کلامی با عاشقانش لذت میبرد ماندگار و جاودان خواهد ماند . از دید طرفداران و همه انسانهایی که در زندگی به نوعی با او معاشرت داشتند ، مایکل جکسون همواره یک جنتلمن واقعی و یک انسان افتاده و فروتن بود که هرگز با دیگران ، از منظر و زاویه غرور و خودخواهی معمول در میان مشاهیر و ستارگان برخورد نمینمود و همین امر او را در میان همه نامهای بزرگ تاریخ ، متمایز و ممتاز میکرد .
و اکنون که مایکل جکسون برای همیشه از میان ما رفته است ، من از اعماق قلبم برای او زندگی پس از مرگ همراه با شادی و صلح و آرامشی را آرزو میکنم . عاشقان حقیقی تو تا ابد دلتنگت خواهند بود . بدرود مایکل جکسون ...

پاورقی :

با همه وجود برای یافتن و دیدارت در این جهان تلاش خواهم کرد Pham عزیز ! بدون شک ما داستانهای مشترک زیادی برای گفتن برای یکدیگر خواهیم داشت زاده سرزمین سبز و دوست داشتنی من  ...  


تا بعد ...

Stay Tuned

! Let's Dance

با خاطرات مایکل جکسون ( داستان Darren ... )

دقیقا در تاریخ هفتم سپتامبر 1996 ، تور هیستوری مایکل جکسون آغاز گردید ؛ خیلی خوب به یادم میاد که صبح اولین روز بعد از آغاز تور ، مایکل جکسون رو در اخبار مشاهده نمودم ؛ او حقیقتاً عالی به نظر میومد و در بهترین شکل ممکن بود . من از اینکه متوجه شدم اون جمعیت خارق العاده 123000 نفری شب قبل در استادیوم تنها به عشق او حاضر شده بودند به وجد اومده بودم ؛ هرچند درست در همون لحظه بود که فهمیدم مایکل جکسون تا اواسط سال 1997 خیال سفر به لندن رو نداره و در نتیجه ، کِیف کوک و حال سرخوشم همگی در یک ثانیه به باد فنا رفت ! چیزی که من در اون لحظه ازش کاملاً بی خبر بودم این بود که حتی به مخیله ام خطور هم نمیکرد که درست در فاصله یک هفته بعد از اون روز ، من بزرگترین نامه طول عمرم را دریافت خواهم نمود !

هفته بعد ، به محض دریافت نامه اون رو برداشته ، پاکت رو پاره کرده و نامه تا خورده رو بازش کردم ؛ و  این دقیقاً عین عبارتی بر روی اون ورق کاغذ بود که برقش رو تا آخرین ثانیه عمرم به همون درخشانی اون ثانیه به خاطر خواهم داشت :

تنها با 99 پوند به ملاقات مایکل جکسون در آمستردام بروید !

نمیتونستم چیزی که جلوم می دیدم رو باور کنم . من بلافاصله با پدرم تماس گرفته و مساله رو برای او توضیح دادم . بابا هم از خدا خواسته موضوع رو روی هوا زد و گفت : میریم کنسرت مایکل جکسون ! حالا دیگه انتظار سخت ترین واژه آفرینش برای من بود ... !

روز 28 سپتامبر ، ما عازم لندن شده و از اونجا جهت رسیدن به آمستردام سوار اتوبوس شدیم . در ذهن کودکانه و بی قرارم فکر میکردم ، سفر با اون وسیله برای رسیدن به مقصد تا ابد به درازا خواهد انجامید ولی همین که راه افتادیم ، زمان به سرعت برق و باد سپری شد و حجم زیادی از ویدیوهای مایکل جکسون در طول راه ما رو حسابی سرگرم نمود !

حدود ساعت 4 بعد از ظهر ما به استادیوم محل برگزاری کنسرت مایکل جکسون رسیدیم . همین که پامون رو روی زمین قرار دادیم ، عین تیری که از کمان بیرون جهیده باشه به سمت جایگاه مخصوص شروع به دویدن کردیم ! سر راه چند تا تیشرت باحال و دفترچه اعلام برنامه های شب رو هم خریداری کردیم . بعدش هم با هر دوز و کلکی که می شد ، خودمون رو به سر صف انتظار ورود به استادیوم رسوندیم و منتظر بازشدن دروازه های ورودی باقی موندیم . وقتی گیت ها باز شدند ، دوباره دویدن رو تا رسیدن به محوطه اصلی استادیوم آغاز کردیم . صندلی های خیلی خوبی برای ما تخصیص داده شده بود و من از این بابت بی نهایت خوشحال و خرسند بودم . بعد همه اینها دیگه تنها کاری که میتونستیم انجام بدیم ، صبر کردن و صبر کردن بود . بعد از مدتی نه چندان طولانی ، گروه موسیقی افتتاح کننده بر روی صحنه حاضر شدند . به نظرم کارشون خوب بود ولی انگار هیچکس هیچ اهمیتی به اون بیچاره ها نمی داد ؛ کل استادیوم منتظر حضور مایکل جکسون بر روی استیج بود !

و سرانجام کنسرت مایکل جکسون آغاز گردید ! صفحه نمایشگرهای استادیوم همگی روشن شده و یک ترن هوایی بسیار بزرگ ، همزمان سفر خودش رو بر روی ریل های زمان آغاز نمود . سپس سفینه ای با نور و انفجار و صدای فراوان در میانه صحنه ظاهر شد و بعد از حدود یک دقیقه ، درب آن با ضربه پا گشوده شده ، مایکل جکسون از آن خارج گردیده ، نقاب و کلاهش را از سر برداشته و آهنگ Scream در میانه انبوه هیاهو  و هیجان جمعیت مدهوش آغاز می گردد . حقیقتاً استایل رقصیدن مایکل جکسون خیره کننده و استثنایی و کیفیت صدا و موسیقی ، فوق العاده بود . چند لحظه بعد در میان دودها و انفجارهای بیشتر ، چهار مرد زره پوش دیگر ، بر روی صحنه  ظاهر شده و مایکل جکسون اجرای آهنگ  They Don't Care About Us  را آغاز نمود .   


درست در هنگام اجرای دومین آهنگ کنسرت بود که فهمیدم اون کنسرت قراره حقیقتاً خارق العاده باشه ! من تو روزنامه ها خونده بودم که مایکل جکسون داره برای تور هیستوری ، تمام مگا هیت های قدیمی خودش رو اجرا می کنه و با خودم فکر میکردم ، اصلاً  چه جور میشه به کنسرتی از مایکل جکسون فکر کرد و یاد امضاهای هنری او مثل بیلی جین و تریلر نیفتاد ؟؟؟ اما زمانی که من اون شب  اون آهنگها رو از نزدیک در کنسرت دیدم ، همگی اونها حتی از قبل هم بهتر اجرا شده بودند ! مثلاً در هنگام اجرای ترانه سیاه یا سفید ، ابتکار جالبی به خرج داده شده بود ؛ اونجایی که در اواخر اجرا همه اسپیکرها بر روی سر او فرو میریزن و آوار میشن ... یا مثلاً در آهنگ تریلر ، اونجایی که مایکل جکسون در میانه اون نیزه های آتشین گرفتار و بعدش هم ناپدید میشه ! حتی یه مِدلی دهه هفتادی جدید از آهنگهای تاپ Off The Wall هم به کنسرت اضافه شده بود !


مایکل جکسون در لحظه لحظه ثانیه های اون کنسرت لبخند زد و بالاتر از همیشه و همیشه روی فرم بود . در انتهای کنسرت ، او سه آهنگ Earth Song ، Heal The World و History را یکی بعد از دیگری اجرا نمود . از اونجایی که هر کدوم اون سه آهنگ یه شاهکار به تمام معنی بودند ، حضار انتظار می کشیدند که پایان هر کدوم ، نقطه انتهای کنسرت اون شب باشه و با همین ایده ، اقدام به ترک استادیوم می کردند و بعدش بلافاصله با شروع آهنگ بعدی ، به سرعت تمام  به جایگاه و صندلی خودشون باز می گشتند !



روی هم رفته باور من اینه که تور هیستوری ، بهترین اجرای مایکل جکسون تا اون روزگار به شمار میومد و حتی ده برابر از تور دنجروس هم بهتر بود ! مایکل بهتر از همیشه بود و در کل طول اجرا مدام با جمعیت حاضرین تبادل احساسات انجام میداد . اون روز ، 28 سپتامبر 1996 میلادی بهترین روز عمر من بود و من تا همیشه از MJ NEWS INTERNATIONAL بابت فراهم آوردن این شانس بزرگ و فراموش ناشدنی برای ما ، سپاسگزارم ...


*دوست دارید در ثانیه هایی از حس و حال اون شب Darren سهیم بشید ؟؟!! چرا معطلید ؟؟!! 

لینک دانلود


پاورقی:

* بعد از بیش از دو سال دوری اجباری به خونه برگشتم و قصد دارم که به حضور ابدیم در این سرای عشق و نور تا نفس دارم ادامه بدم ! چقدر دلم برات تنگ شده بود دوست قدیمی و پر خاطره من ...  



تا بعد ...

Stay Tuned

! Let's Dance