مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان
مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان

با خاطرات مایکل جکسون ( داستان Pham ... )

بیست و هفتم ماه می سال 1997 میلادی ، روزی بود که من سرانجام او را دیدم و در کنار او عکس یادگاری گرفتم ؛ قهرمان موسیقایی زندگیم : مایکل جکسون ! فکر نمیکنم در میان طرفداران ویتنامی که عاشق مایکل جکسون هستند ، افراد خوشبخت زیادی چون من وجود داشته باشند !!!
در زمان این داستان من در لهستان زندگی میکردم و به واسطه برگزاری تور هیستوری در اروپا ، شانس نزدیک شدن به مایکل جکسون برایم مهیا بود . من سرانجام بعد از دو بار انتظار طولانی و صبورانه و ناکام ، با چشمان خودم موفق به دیدار مایکل جکسون گردیدم !
مایکل جکسون در طول عمرش دو بار به لهستان مسافرت کرد ؛ نخستین بار در سال 1996 میلادی بود که او به منظور اجرای کنسرتی از تور آلبوم هیستوری وارد خاک ورشو گردید و من به همراه دوست لهستانیم Ania و یک دوست نروژی همگی با هم به هتل محل اقامت او در پایتخت رفتیم : هتل باشکوه و مجلل Mrriott  ...
ما تقریباً به مدت یک روز کامل در محوطه جلوی هتل به انتظار ایستادیم به این امید که شاید برای لحظه ای موفق به دیدار مایکل جکسون شویم . در محوطه اطراف ما ، صدها طرفدار از انواع کشورهای مختلف به امید دیدار مایکل جکسون اجتماع کرده بودند و از این رو سیستم امنیتی ، درجه حفاظت و مراقبت از محوطه اطراف هتل را به شدت افزایش داده بود و این امر ، ورود ما را به داخل هتل با دشواری بسیار بیشتری مواجه مینمود .
ما به منظور فریب سیستم امنیتی و ورود به داخل هتل ماریوت ، یک تاکسی کرایه کرده ، جلوی محوطه هتل از آن پیاده شده و ضمن صحبت کردن به انگلیسی سلیس به صورت تمام و کمال ، تظاهر نمودیم که از مسافران رزرو شده هتل هستیم و به این طریق ، مجوز ورود به داخل آن برج سلطنتی را کسب نمودیم ! مشکل اصلی اینجا بود که پیدا کردن راهی جهت ورود به طبقه 41 ، جایی که اتاق مایکل جکسون در آنجا قرار داشت به سادگی ورود به ساختمان هتل به نظر نمی رسید ! وقتی سرانجام ، به هر دوز و کلکی که ممکن بود خود را به طبقه 41 رساندیم ، با صفی طولانی از عاشقان و طرفداران مایکل جکسون مواجه شدیم که جهت ورود به اتاق مایکل جکسون و ملاقات با وی انتظار می کشیدند !


خوب ، چاره ای جز این نبود که ما هم به صف بپیوندیم و انتظار بکشیم . در حالیکه به نظر میرسید همه چیز به آرومی و بی دردسر داره جلو میره و ما هم با اضطراب و هیجان بی نهایت منتظر بودیم که نوبت ملاقات ما با مایکل جکسون از راه برسه ، یک دفعه یکی از بادیگاردهای مایکل جکسون از اتاق بیرون اومد و اعلام کرد که به علت دیر وقت بودن و اینکه مایکل جکسون باید برای خواب شب آماده بشه ، اینه که ما هم باید کم کم زحمت رو کم کنیم و برای دیدار با او ، زمان دیگری مراجعه نماییم !!! در مقابل دیدگان ما ، جمعی از طرفداران کشور آلمان با شنیدن این خبر به گریه و التماس افتادند که بادیگارد بهشون اجازه بده هرطور که شده مایکل رو برای چند لحظه هم که شده ملاقات کنند چرا که اونها همراه با خودشون ، یک پرتره خیلی بزرگ داشتند که اون رو به طور اختصاصی برای مایکل تهیه کرده بودند ؛ با این حساب اونها شانس آخر اون شب برای دیدار با مایکل رو تصاحب کردند و ما باید اون محیط رو به امید دیدار مایکل در زمان و مکانی دیگر ، ترک میکردیم ...



و صد البته ، امید من برای دیدار با مایکل جکسون در نهایت به سرانجام نشست . مایکل جکسون در ماه می سال 1997 بار دیگر به لهستان بازگشت . این بار ، ما مصمم تر از هر زمان دیگر در این عالم بودیم که او را ملاقات نماییم . این دفعه ، آنیا و من یک هدیه ویژه برای مایکل جکسون آماده کرده بودیم ؛ یک تابلوی نقاشی لاکی از صورت او که توسط  یک استاد هنرهای زیبا در هانوی ( پایتخت کشور ویتنام ) خلق گردیده بود . من در سفرم به هانوی به مناسبت تعطیلات سال نوی لونار 1997 از استاد خواهش کرده بودم که آن تصویر را از مایکل جکسون خلق و ترسیم نماید . از اونجایی که خلق چنین پرتره ای در اروپا ، به مراتب گران تر از هزینه خلق اون در ویتنام تموم میشد ، من پیشنهاد دادم که به جای صرف مبلغی گزاف جهت ترسیم نقاشی مایکل جکسون در لهستان ، تصویر او را با مبلغی بسیار پایین تر در ویتنام خلق نماییم . از اونجایی که من در سال 1997 میلادی فقط پانزده سال داشتم ، این بود که اصلاً دلم نمیخواست بابت موضوعات مختلف از پدر و مادرم درخواست مبالغ هنگفت نمایم . به محض ورود مجدد من به لهستان بعد از اتمام تعطیلات سال نوی قمری ، دوستم نقاشی را برای من قاب نمود و درنتیجه ، اثر حتی به مراتب زیباتر و اثرگذارتر از قبل به نظر می رسید .

با تجربه شکست و ناکامی تلخی که بار گذشته از تشکیل کمپین ملاقات با مایکل جکسون به دست آورده بودیم ، این بار تمام تلاش خود را نمودیم که به دقت خود را آماده نموده  و از قبل ، برنامه ریزی مناسبی داشته باشیم .
شامگاه 27 می سال 1997 ، ما از پدر آنیا خواهش کردیم که ما را با اتوموبیل شخصی اش تا هتل محل اقامت مایکل جکسون برساند . درست شبیه به دفعه گذشته ، این بار هم توافق نمودیم که به محض ورود به محوطه هتل ، به صورت کامل به انگلیسی شروع به صحبت نماییم تا منجر به برانگیختگی حس شک و کنجکاوی تیم حفاظتی مایکل جکسون نگردیم . از اونجایی که تابلوی نقاشی مایکل جکسون خیلی بزرگ بود ، هیچ راهی برای ما وجود نداشت که محموله در حین حمل توسط ما ، از چشمان تیزبین تیم محافظتی مایکل جکسون در امان باقی بمونه ! به همین علت از پدر آنیا خواهش کردیم که بعد از رسوندن ما به هتل ، تابلو رو به صورت مخفیانه و یواشکی وارد هتل کنه !!!
درست شبیه به دفعه قبل ، ما جهت ملاقات با مایکل جکسون باید تا طبقه 41 هتل بالا می رفتیم اما مشکل این بود که این بار ، لایه های امنیتی بسیار بیشتری جهت مراقبت از مایکل جکسون اضافه شده و ما به هیچ عنوان نمیتونستیم به اندازه ای که بار قبل به اتاق مایکل جکسون نزدیک شده بویم ، به محل اقامت او نزدیک بشیم و از طریق دیدار با محافظان شخصی او ، شانس خودمون رو برای دیدار باهاش افزایش بدیم . به همین علت ، برای اینکه کمی از درجه شک و شبهه بادیگاردهای مایکل جکسون نسبت به خودمون بکاهیم مجبور شدیم برای خوردن و آشامیدن ، به کافه ای در طبقه 42 هتل رفته و موقتاً از طبقه 41 فاصله بگیریم . اونجا بود که ما به شکلی بسیار تصادفی ، موفق به دیدار جمعی از اطرافیان و همراهان مایکل جکسون در اون سفر شدیم . در همون حال که ما مشغول نوشیدن و گفتگو با اون افراد بودیم ، متوجه شدیم که اون شب ، دیر هنگام ، مایکل جکسون جلسه ای در بیرون هتل خواهد داشت و برای مدتی مجبور به ترک ماریوت خواهد بود . شنیدن این خبر باعث شد که ما حقیقتاً امیدمون برای دیدار با مایکل رو از دست بدیم چرا که اگه او میخواست از هتل خارج بشه ، شانس دیدار ما با او در خوشبینانه ترین حالت محدود به اندک ثانیه ای در هنگام خروجش از لابی و سالن اصلی  هتل می گردید !
با این حساب ، گزینه دیگه ای برای دیدار با مایکل جز انتظار در لابی برای ما باقی نمونده بود . از اونجاییکه ساعت تقریباً 10 شب بود ، خوشبختانه جمعیت کمتری در اون لحظات در لابی هتل ازدحام کرده بودند ؛ به خاطرهمین به راحتی یک صندلی خالی گیر آورده و نشستیم و منتظر باقی موندیم . و سرانجام ، لحظاتی بعد ، مایکل جکسون در میان حجم انبوهی از بادیگاردها و محافظانش در برابر ما ظاهر گشت ! تنها کاری که ما در میان اوج بهت و حیرت و هیجان تونستیم انجام بدیم این بود که با همه قوا فریاد بزنیم :
" مایکل ، مایکل ... ما برات یه هدیه آورده ایم ! " و همزمان ، تصویر نقاشی شده را در معرض توجه او قرار بدیم !

همین امر ، توجه مایکل رو به سمت ما جلب نمود و آهسته ، آهسته به طرف ما اومد و به تابلوی نقاشی خیره شد و با نگاه و چهره ای کاملاً هیجان زده پرسید : جدی ؟؟؟ این مال منه ؟؟؟ خیلی قشنگه ! ممنونم ! ممنونم !

و مایکل جکسون به آرامی تابلوی نقاشی رو از ما گرفت ، اون رو به یکی از محافظینش داد تا از اونجا دورش کنه و خودش مجدداً به راهش به سمت درب خروجی اصلی هتل ادامه داد ...
آنیا و من اونقدر از دیدن رو در روی بت و قهرمان یک عمر زندگیمون شوکه و هیجان زده شده بودیم که حتی فراموش کردیم از مایکل جکسون درخواست کنیم که ثانیه ای بایسته و با ما عکس یادگاری بگیره . برای همین مجبور شدیم کل زمان شب ، تا هنگام بازگشت مجدد مایکل جکسون به هتل رو با این ترس و اضطراب که نکنه مایکل کلاً به یادش نیاد که ما بودیم که اون تابلوی نقاشی رو بهش هدیه داده بودیم ، سپری کنیم !!!
در ساعت یازده و نیم شب ، مایکل جکسون مجدداً به هتل ماریوت ورشو بازگشت ؛ با این تفاوت که محافظین او این بار خیلی خوب میدونستند که ما ، نه مسافرین هتل ، بلکه طرفدارهای مایکل جکسون هستیم ! به همین علت به محض دیدن ما در لابی ، دستهای خودشون رو جهت محافظت از مایکل به دور او حلقه نموده و مانع از نزدیک شدن ما به او گردیدند . در همون حال که مایکل داشت در محاصره نیروهای امنیتی از ما دور میشد ، ما به دنبالش دویده و فریاد کشیدیم :
"مایکل ، ممکنه که ما یه عکس یادگاری باهات بندازیم ؟؟؟ "
با شنیدن صدای ملتمسانه و خسته ما ، مایکل در یک ثانیه ایستاد ، به آرومی رو برگردوند و با لبخند به ما نگاه کرد و گفت :
" بیاین ... بیاین ... بیاین اینجا ! "
و در همون حال مدام با دستش به سمت ما علامت میداد و با این کار ، ما رو به سمت خودش میخوند و دعوت میکرد . ما بدون معطلی و درنگ به طرف او دویدیم ؛ من در طرف چپ او مستقر شده و آنیا در سمت راست او ایستاد . پدر آنی هم به سرعت باد ، دوربینش رو حاضر کرد و پرید که بره از ما عکس یادگاری بگیره ! من در اون لحظات حقیقتاً بهت زده بودم چرا که سرانجام موفق به دیدار قهرمان زندگیم بعد از کلی تلاش و ناکامی شده بودم . قلبم با شدت تمام می تپید و از شدت استرس و هیجان ، گوگیجه گرفته بودم !!! یادم میاد از قبل کتابی رو آماده کرده بودم که در هنگام ملاقات با مایکل ازش خواهش کنم اونو برای من امضا کنه اما آخر سر هم مثل خنگها این موضوع رو فراموش کردم!


پدر آنی که عکس نخست رو انداخته بود ، بلافاصله برای ثبت کردن تصویر دوم خودش رو آماده کرد . مایکل جکسون در اون لحظات همچنان با خوشحالی کنار ما ایستاده بود . بعد از انداختن عکس ، مایکل بی درنگ و بلافاصله به سمت من برگشت و با چشمان بزرگ و سیاهش نگاهی عمیق به صورت من افکند و سپس ، ضربه ای نوازش گونه به چونه من زد که باعث شد من در یک آن به طور کامل از خودم بیخود شده و رفتارهای گیج و منگم حتی از قبل هم شدید تر شود ! من یادم نمیاد که به خاطراوج درجه گیجی آیا تونستم ولو با یک کلمه یا واژه ساده هم که شده از مایکل جکسون قدردانی کنم یا نه ...

این حادثه بدون شک یکی از بزرگترین و به یاد ماندنی ترین خاطرات کل دوران کودکی من بود که هرگز و تا پایان عمر قادر به فراموش نمودن آن نخواهم بود . در باور و خاطرات من ، نام مایکل جکسون نه تنها به عنوان یک موسیقی دان بزرگ و استثنایی ، بلکه به عنوان انسانی که همواره از معاشرت و هم کلامی با عاشقانش لذت میبرد ماندگار و جاودان خواهد ماند . از دید طرفداران و همه انسانهایی که در زندگی به نوعی با او معاشرت داشتند ، مایکل جکسون همواره یک جنتلمن واقعی و یک انسان افتاده و فروتن بود که هرگز با دیگران ، از منظر و زاویه غرور و خودخواهی معمول در میان مشاهیر و ستارگان برخورد نمینمود و همین امر او را در میان همه نامهای بزرگ تاریخ ، متمایز و ممتاز میکرد .
و اکنون که مایکل جکسون برای همیشه از میان ما رفته است ، من از اعماق قلبم برای او زندگی پس از مرگ همراه با شادی و صلح و آرامشی را آرزو میکنم . عاشقان حقیقی تو تا ابد دلتنگت خواهند بود . بدرود مایکل جکسون ...

پاورقی :

با همه وجود برای یافتن و دیدارت در این جهان تلاش خواهم کرد Pham عزیز ! بدون شک ما داستانهای مشترک زیادی برای گفتن برای یکدیگر خواهیم داشت زاده سرزمین سبز و دوست داشتنی من  ...  


تا بعد ...

Stay Tuned

! Let's Dance

نظرات 9 + ارسال نظر
مونواکر پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 11:58 ب.ظ http://Gravatar.com

کتابشو نداد مایکل امضا کنه ؟؟؟؟



مثل من فراموش کار...

خدایا ...

مایکل فراموش نشدنی

ماه نورد دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1401 ساعت 10:43 ق.ظ http://http:\\masterofillusion.blogsky.com

سلام به شما
من حدودا سه چهار سال پیش یه مطلبی از شما تو این سایت خوندم فکر کنم اسمش تلخ نامه عشق بود که توش گفته بودین مایکل پوستشو سفید کرده بوده میخواستم بدونم واقعا این شایعه رو باور کردین؟یعنی اینو جدی گفتین؟ و اینکه مایکل تو سالهای کنکور تنها سرگرمی من بود تنها چیزی بود که روحیه میگرفتم و میخندیدم و شکر خدا امسال تونستم بعد از دو سال ب چیزی که میخواستم برسم ی جورایی ب مایکل هم مدیونم مث رفیق بود واسم با دیدن کلیپ و فیلماش اشک ریختم و گاهی خندیدم راستی چرا دیگه فعالیت نمیکنین؟ من همیشه میام اینجارو چک میکنم ولی پست جدیدی نذاشتین خیلی خوب میشه اگه دوباره مث سابق فعالیت کنین

سلام و وقت بخیر ...

کدوم شایعه ؟! سفید کردن ؟! یه سوال : چرا باید یه مساله رو سیاه و سفید یا صفر و یک نگاه کرد ؟؟ باور دارم که خودش رو سفید میکرد ولی نه به اون معنی که احمق های دنیا برای دهه ها گفتند و داستان بیماری پوستی جکسون رو ، افسانه و تخیل خوندند ! خیر دوست عزیز ... باور دارم که خودش رو سفید میکرد برای اینکه به صورت کامل و مطلق رنگ پریده به نظر برسه !

خلاصه کلام :

باور دارم که مایکل جکسون بیماری پوستی داشت ؟ صد البته ! باور دارم که مزخرف میگفت که خودش رو سفید نمیکرده ؟ صد البته ! ...

راستی قبل از هرگونه پاسخگویی به درخواست هات ، خوشحال میشم به رسم و سنت دیرین سالهای سال بودن در کنار نام و دنیای ارباب افسانه ها ، جهت آشنایی بیشتر با تو در این مسیر ، خلاصه ای از داستان آشنایی و عشقت به مایکل جکسون رو بخونم یا بشنوم . همینطور داستان آشناییت با من و این وبلاگ . لطفاً پاسخ این سوالات رو به ایمیل تستی که برات ارسال کردم ریپلای کن ...

ماه نورد سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1401 ساعت 01:39 ب.ظ http://http:\\masterofillusion.blogsky.com

سلام بله میدونم یک دارویی هست که بصورت کرم یا پماد استفاده میشه که برای بیماران ویتیلایگو هست که باهاش باقیمانده پوستشون رو یدست میکنن راستی تو اون تلخنامه عشق گفته بودین که بچه های مایکل مال خودش نیستن؟؟؟ چرا آخه؟!
والا خب همه داستان رو که نمیشه گفت نمیشه همه ش رو اینجا خلاصه کرد
خب من اولین بار کلاس سوم بودم و کلاس زبان میرفتم معلممون واسمون مقاله یا داستان هایی رو پریند میگرفت می آورد سر کلاس ی بارم مقاله درمورد موسیقی پاپ بود و عکس مایکل رو داشت ولی چون پرینتر خوب نبود عکس سیاه و سفید بود و من فقط شلوارشو دیدم که ی خط سفید داشت بعدها فهمیدم که شلوار اجرای بیلی جین بوده گذشت و رفتم ترم های بالاتر زبان ی بار معلممنو گفت ( ی معلم دیگه) که مایکل جکسون از بس نمیخوابیده که آدما رو مث آتش میدیده یا توهم میزده البته که خب چرت و پرتی بیش نبود ی بارم دبیر ورزشمون رقص مونواک مایکل رو سر کلاس رفت بعد یکی از بچه ها گفت اه ه ه این مال همونه که سرتاپاش پوستشو کنده و پیوند پوست زده اه اه . بعد من با چشمای از حدقه بیرون زده گفتم مگه میشه؟ « یازده سالم بود شایدم سیزده» گفتن آره این یارو پولدار بوده هرکاری دوس داشته میکرده. خلاصه ی روز کلاس دوازدهم بودم و توخونه داشتم پروفایل دوستامو چک میکردم یهو دیدم ی نقاشی از ی آدم ک دستاشو باز کرده گذاشته رو پروفایلش فرداش رفتم و ازش پرسیدم گفت عکس مایکل جکسون بوده نمیشناسیش؟؟ بعد دستاشو اونجوری باز کرد و....
شبش رفتم تو ویکی پدیا .... و وقتی دیدم با مرگش چقد آدم مثل نلسون ماندلا و اوباما و.. واکنش نشون دادن گفتم خب حتما آدم مهمی بوده... بعد رفتم ی موزیک ویدیو ازش دان کردم (بد) و به محض ابنکه شروع کرد خدا رو شاهد میگیرم که عاشق صداش شدم بعد اصن نفهمیدم چیشد یهو ی پوشه بزرگ از عکس و فیلمشو دان کردم انقدر محو صدا و اجراش بودم که شاید باورتون نشه که اصلا متوجه روشن شدن پوستش یا تغییر ظاهر یا خلاصه متوجه هیچی نشدم بعد اومدم تو سایتای ایرانی دیدم همه میگن سفید شده و اینا و توی مصاحبه با اپرا اصلا جریان این بیماری رو فهمیدم ک بابا بنده خدا اینجوری بوده جریانات داشتم اصن مثلا یادم دوروز قبل کنکور داشتم واسه ازدست دادن کسی گریه میکردم ک اصن ن دیده بودمش ن باهاش حرف زده بودم.... واسه عمو های خودم هم ک مردن اینطوری گریه نکرده بودم والا نمیدونم دیگه اومدم سایت mj ک دیگه الان کار نمیکنه رو پیدا کردم بعدشم سایت مایکلی باش و بعدم سایت شما و تازه فهمیدم فقط من نیستم که اینطوریم ی نفر دیگه هم هست و خیییلی از این سایت لذت بردم دوست دارم فعالیت بیشتری داشته باشین کانال های تلگرامی مایکل خوب نیستن چون بچه ها میان فحش میدن و چیزای خاک بر سری میفرستن واسه همین دیگه میام تو گوگل و سایت های خارجی مثل true michael jackson و بقیه رو میخونم

ممنونم از اینکه داستان زندگیت رو به صورت خیلی خلاصه با من به اشتراک گذاشتی . ممکنه از این به بعد به جای به اشتراک گذاری داستان زندگیت در محیط عمومی وبلاگ ، مطالب رو به صورت اختصاصی روی ایمیل برای من بفرستی ؟ ایمیل من رو هنوز دریافت نکردی ؟ لطفاً حرفهات رو به ali_mjfollower@yahoo.com ارسال کن تا اونجا پاسخ همه سوالاتت رو بدم . ممنونم .

ماه نورد سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1401 ساعت 02:02 ب.ظ http://http:\\masterofillusion.blogsky.com

سلام
ببخشید انقدر سوال میپرسم چون ب نظرم تنها کسی که حداقل تو ایران مایکل رو خوب میشناسه شمایین
تو اون تلخنامه گفته بودین «خودت خوب میدونی که چیا ازت میدونم آقای جکسون ! و میدونی که نمیتونم و نمیخوام و این حق رو ندارم که ناگهان پرده دری کرده و لب به بیان حقایقی باز کنم...»
خب چ چیزایی ازش میدونین ؟ ب ماهم بگین اگه کسی قراره ک با ی حرف از مایکل زده بشه خب بشه ب درک! منم ی چیزایی ازش خوندم ولی خب تهش گفتم زندگی خودش بوده شاید منم اگ جاش بودم این کار رو میکردم« مثلا تو کتاب remember the time ک از زبان بادیگارد هاش بود ک گفته بودن مایکل با دوتا دختر دوست بوده فک کنم اسماشون flower و friend بود و ....» من دوست دارم اگه مونواکر ها چیزی میدونن با هم ب اشتراک بزارن و ی بارم در جواب یکی گفته بودین ک خیلی عکس و فیلم کمیاب و نایاب ازش دارین خب چرا اینجا ب اشتراکشون نمیزارین ب خدا خیلی ها هستن ک مایکل رو دوست دارن چرا ب ما حقایق و چیزایی ک از دنیای شگفت انگیز مایکل « ک به قول یکی از مونواکرهای خارجی: the more u explore the more u get lost!
میدونم شاید با سوالاتم خسته یا ناراحت شده باشین ولی فقط میخواستم بگم ک مایکل هم واسه ما مهمه والا دیگه هیچ فیلمی تو فضای مجازی واسم جدید نیست دیگه تنها امیدم سایت شماست
سپاس

به پاسخ پیام آخر مراجعه کنید ...

ماه نورد سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1401 ساعت 02:19 ب.ظ http://http:\\masterofillusion.blogsky.com

سلام
راستی دقت کردین مایکل بعضی جاها دروغ میگفت یا سوتی میداد؟
مثلا مستند زندگی با مایکل« همونی که بشیر باهاش مصاحبه میکرد» رو دیده باشین ی جا از مایکل میپرسه که آیا مادر بلنکت زنی بود ک تو میشناختیش و باهم بودین؟ و مایکل میگه آره ولی اون دوست نداره ک توی رسانه نشونش بدن بعد ی جای دیگه آخرای مستند مایکل میگه که بلنکت از طریق رحم اجاره ای ب دنیا اومده و من اصن مادرشو ندیدم (she doesn't know me and i don't know her) اونجا واقعا مونده بودم
و ی سوال دیگه راسته ک میگن مایکل صدای خیلی کلفت و مردونه ای داشته؟ فیلمای زیادی هم هست مثلا ی جا یکی بهش زنگ میزنه بعد مایکل با صدای خیلی کلفت جواب میده بعد که میفهمه طرف آشناس دوباره صداش رو نازک میکنه یا مثلا اون خاطره ای که اسپایک لی از میگه که مایکل با صدای کلفت میگه « when do these mother f**kers gonna leave
خب چرا ی بار با اون صدا نخونده؟ حالا ی تیکه هست که تو کنسرت in the closet رو میخونه یا یکم از اهنگ ۲۰۰۰ watts ولی کلا میگم چرا صدای اصلیش رو نشون نداد؟؟ خیلی خوب بود که!
راستی شما عکسی ازش دارین که بدون میکاپ باشه؟ ینی لکه های پیسی رو صورتش باشن؟
بعضیا میان میگن که ازدواجش با لیزا فقط واسه تبلیغات رسانه ای بوده اصن ب لیزا علاقه ای نداشته!!!! راسته؟ شما چی فکر میکنید؟؟ و اینکه اون فیلمی ک راجبش ساختن searching for neverland چند درصدش واقعی بوده؟

به پاسخ پیام آخر مراجعه کنید ...

ماه نورد سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1401 ساعت 02:21 ب.ظ http://http:\\masterofillusion.blogsky.com

خب چرا میخواست مطلق رنگ پریده باشه؟!

سلام و وقت بخیر ...

پاسخم به پیام قبلی رو نخوندید دوست عزیز ؟؟ پس مجبورم دوباره تکرارش کنم :

"راستی قبل از هرگونه پاسخگویی به درخواست هات ، خوشحال میشم به رسم و سنت دیرین سالهای سال بودن در کنار نام و دنیای ارباب افسانه ها ، جهت آشنایی بیشتر با تو در این مسیر ، خلاصه ای از داستان آشنایی و عشقت به مایکل جکسون رو بخونم یا بشنوم . همینطور داستان آشناییت با من و این وبلاگ . لطفاً پاسخ این سوالات رو به ایمیل تستی که برات ارسال کردم ریپلای کن ..."

چرا به ایمیل من پاسخ ندادید ؟ قرار بود در ابتدا یه اطلاعاتی رو برای من ارسال کنید . متاسفانه تا زمانی که من جواب اون ایمیل رو دریافت نکنم ، امکان تخصیص زمان برای پاسخگویی به این حجم انبوه از سوالات که طی سالها بارها و بارها پاسخ اونها رو به عناوین مختلف داده ام ، ندارم . ممنونم از درک و توجه شما ...

حسین چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1401 ساعت 02:15 ب.ظ http://http:\\masterofillusion.blogsky.com

سلام
این ماه نورد چی میگه؟ بچه های مایکل مال خودش نیستن؟ یعنی چی؟؟؟ این چی میگه؟

ماه نورد به عمش میخنده با تو که خود همون ماه نوردی !!!!

ماه نورد چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1401 ساعت 08:03 ب.ظ http://http:\\masterofillusion.blogsky.com

سلام
ببخشید اگه اذیتتون کردم من فکر میکردم اگه سوالی بخوام بپرسم همینجا جوابمو میدین و اگه سوالی داشتین همینجا جوابتونو بدم یعنی با ایمیل باهاتون حرف بزنم راستش من نمیتونم یعنی پدر و مادرم خیلی سخت گیرن و...
شرمنده اگه مزاحمتون شدم ببخشید
خدانگهدارتون

شما به عمت خندیدی " حسین جون " که فکر کردی من تا آمار هفت جد و آباد کسی رو در نیارم جوابش رو میدم !!! خوش گذشت !

"Maybe "Michael پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 02:15 ب.ظ http://http//masterofillusion.blogsky.com

سلام خدمت شما
واقعا یکی از بهترین صفحات تخصصی مایکل جکسون هستید ، برعکس صفحات دیگه که کورکورانه که از انجمن و ... دفاع میکنن ، شما به حقیقت ماجرا پرداختید . راستش قبل تر راجب انجمن یک سری صحبت هایی کرده بودید ، اگر امکان داره لطفا باز هم راجب جان برانکا و بنیاد صحبت کنید تا بیشتر اطلاع رسانی بشه ، ممنون از شما

سلام و درود خدمت شما ...

سالهاست که به دلیل گرفتاری های شخصی و شغلی و خانوادگی ، از دنیای مجازی پیرامون مایکل جکسون و جنجال های تموم نشدنی اون فاصله گرفته ام دوست عزیز. در حال حاضر هم اولویت و برنامه ام ، ادامه دادن هر آن چیزی که برای سالیان دراز در این وبلاگ انجام داده ام نیست . چنانچه علاقمند به کسب هر گونه دانش و اطلاعات بیشتر در حوزه مایکل جکسون می باشید ، از طریق ایمیل با من ارتباط برقرار کنید . یقیناً در هر زمان و هر لحظه با عشق و شادی بی انتها ، پاسخگوی پرسشهای مخاطبین خواهم بود :

ali_mjfollower@yahoo.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد