مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان
مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان

با خاطرات مایکل جکسون ( داستان Nancy Cartwright )

سلام بر عاشقان مایکل جکسون کبیر ...

باز هم یه داستان دیگه ! باز هم یه حکایت زیبا و فراموش نشدنی دیگه از مردی که تا ابد زنده و جاودانه ! باز هم یک قصه دیگه از ارباب افسانه ها ...

قصه گوی داستان امروز ما یک خانم هنرمند مهربون و دوست داشتنیه . خانمی که برای همه کودکان نسل دیروز و امروز و فردا و فرداها ، آشنا و به یاد موندنیه . خانم  Nancy Cartwright بازیگر و گوینده معروف رادیو و تلویزیون که دوبلور یکی از مشهورترین کاراکترهای انیمیشنی قرن بیستم میلادی بوده است : Bart Simpson !!



نانسی داستان خودش رو از اولین ملاقاتش با مایکل جکسون ، اینجور شروع میکنه و میگه :

به خاطر میارم تو اون روزها سخت مشغول کار بر روی CD جدید Simpsons تحت عنوان Simpsons Sing The Blues بودیم . اعضای تیم تهیه و تولید کارتون Simpsons به همراهی تعدادی خواننده استودیویی شب و روز برای ضبط این مجموعه آهنگ کار میکردیم تا اون رو طبق برنامه زمانبندی برای فصل جدید انیمیشن آماده کنیم . اسم یکی از اون آهنگها بود : Do The Bartman !

یادمه وقتی روز ضبط و تهیه این آهنگ فرا رسید ، کارگردان و تهیه کننده موسیقی مجموعه ، John Boylan ، همه بچه های تیم رو دور خودش جمع کرد و خیلی آروم و خونسرد گفت : " بچه ها من امروز این آهنگ رو کارگردانی نمیکنم . یه بابایی که اسمش مایکله قراره این کار رو انجام بده !!! "



با شنیدن این جمله ، افراد حاضر در استودیو همگی خشک شده و بهت زده با چشمهایی از حدقه بیرون زده تو صورت جان خیره شدند !! مایکل ؟! کدوم مایکل ؟؟؟!! سکوت مرگ فضای استودیو رو در بر گرفته بود و بچه ها حتی نفس نمیکشیدند ؛ طوری که راحت میتونستی حتی صدای ضربان قلب نفر کنار دستیتو بشنوی !!! دیدن لبخند شیطنت بار و موذیانه جان باعث شد دوزاری همه بیفته و ناگهان ولوله ای در سالن درگرفت !! هرکسی به یه سمتی می دوید و همه از شدت اضطراب و دستپاچگی با همدیگه تصادف میکردند !!

فقط یادمه بلافاصله از داخل استودیو پریدم بیرون و خودم رو به نزدیکترین فروشگاه رسوندم ؛ در حالیکه زیر لب با خودم حرف میزدم از این قفسه به سمت اون قفسه جا به جا میشدم :

مایکل ؟! مایکل جکسون میخواد بیاد به استودیو ؟! واااای حالا من چی کار کنم ؟! چی باید براش بخرم ؟! یک ست کامل عینک آفتابی ؟! نه ، نه خودش هزار تا داره ! یه تیشرت چطوره ؟! چه احمقانه !! چطوره یه پاپیون خوشگل براش بخرم ؟؟!! ای وای خدای من دارم دیوونه میشم اینها دیگه چی هستن ؟! من باید یه چیز خیلی خیلی شخصی تر بهش هدیه بدم ...


برای همین فوری از فروشگاه زدم بیرون و یه راست دویدم سمت خونه و همه کمدهای خونه رو زیر و رو کردم :

چطوره ترومپتم رو بهش بدم ، هان ؟! نه ، هرگز ! بذار ببینم این لباس چطوره ؟! د ِ آخه احمق جون لباس زنونه رو میخواد چی کارش کنه ؟! آهان فهمیدم ! بهتره یه عکس خانوادگیم رو بهش هدیه کنم ! نه ، اینم به درد نمیخوره ...



دیگه کم کم داشت مغزم از کار میفتاد و گریم در میومد . فرصت زیادی تا ساعت حضور مایکل جکسون تو استودیو باقی نمونده بود . با خودم فکر میکردم و عین دیوونه ها میگفتم :

خدایا آخه به آدمی که همه چیز داره باید چی هدیه کرد ؟! به مردی که میلیونها میلیون دلار ارزش داره باید چی داد ؟! آخه برای مسن ترین پسر کره زمین چی میشه خرید ؟! ( )

به هنرمندی که تو یه آلبومش 4 تا ، تو یه آلبوم دیگش 7 تا و تو یه آلبوم دیگش 5 تا آهنگ از 10 آهنگ برتر فهرست Billboard وجود داره چه کادویی میشه هدیه کرد ؟!!! خدایا به مردی که هیچی تو این دنیا از کسی نمیخواد الا اینکه فقط دوستش داشته باشند و اونو بپذیرند چی میشه هدیه داد ؟! آخه چی میشه به مایکل جکسون هدیه کرد ؟؟!!


تو همین فکرها بودم که نا امیدانه چشمم به عروسک سخنگوی Bart که گوشه اتاقم قرار داشت افتاد . آهان خودشه ! همینه !!

من 10 تا از این عروسکها داشتم که هر کدومشون رو اگه فشار میدادی ، جمله های متفاوتی رو با صدای خودم به زبون میاوردند ! نگاهی به قیافه عروسک انداختم : با اون کله پلاستیکی زرد سفت و اون چشمهای ور قلمبیده !!! لبخند آرومی زدم و با خودم گفتم : آره ، این بهترین هدیه برای مردیست که همه چیز تو این دنیا داره !


عروسک رو برداشتم و عین باد خودم رو رسوندم به استودیو . درست به موقع رسیده بودم . مایکل جکسون هم تازه رسیده بود و داشت با بچه های گروه دست میداد و لبخند میزد . عینک تیره ای به چشمش بود و قد بلند تر از اونی که تصور میکردم به نظر میرسید . کم کم مایکل نزدیک من میشد و قلبم داشت از جا کنده میشد . عروسک بارت رو پشتم مخفی کرده بودم که مایکل جکسون با دیدنش سورپرایز بشه . دلم شور میزد ؛ اگه دوسش نداشته باشه ؟؟ اگه بگه این دیگه چیه که داری بهم میدی ؟؟!! بغض کودکانه ای گلوم رو فشار میداد ...

حال مایکل جکسون جلوی من ایستاده بود و با مهربونی به من نگاه میکرد . تنها کاری که تونسته بودم انجام بدم نوشتن این عبارت ساده روی قسمت جلوی تی شرت بارت بود :



بارت دوستت داره مایکل !!


بعد از اینکه معرفی و خوش آمدگویی من برای مایکل جکسون به انتها رسید ، با ترس و نگرانی عروسک رو از پشت سرم بیرون آوردم و به سمت مایکل جکسون بردم و آهسته بهش گفتم : 


این هدیه ای از طرف من به شماست !


فقط اینو میتونم بگم که در یک ثانیه ایست قلبی کرد !! چشمهاش عین یه بچه 6 ساله برق زد و عروسک رو از دست من گرفت و در آغوشش کشید و از خوشحالی بارها و بارها جلوی چشم همه بالا و پایین پرید و گفت :


اوهو هو هو ... خداا ! نانسی متشکرم . متشکرم ...


او راستی راستی و حقیقتاً یک کودک بود ... 



مایکل جکسون با همه وجود از من قدردانی کرد و از همون لحظه بود که خیالم راحت و آروم شد که ما میتونیم در کنار هم اوقات خوش و خوبی رو داشته باشیم . کابوس چندین ساعته من از مواجه شدن با بزرگترین و تکان دهنده ترین نام صنعت سرگرمی با دیدن این پسربچه بزرگسال کاملاً نابود شده و برای همیشه از میان رفته بود !

ما همراه اعضای تیم به داخل استودیو رفتیم و تمرین برای آهنگ Do The Bartman آغاز شد . مایکل جکسون در یک کلام خارق العاده بود ! اون روز به ما بی نهایت خوش گذشت . انجام کل عملیات تمرین و ضبط ابداً وقت زیادی رو از ما نگرفت چرا که مایکل جکسون خودش به خوبی دقیقاً میدونست باید چی کار کنه و چه حرکتی رو به اجرا در بیاره . گویی وقتی بحث به موزیک و ریتم میرسید ، کسی در عالم وجود نداشت که بتونه در مقابل مایکل جکسون عرض اندام کنه !!!

ما کار رو آغاز کردیم . ضبط برخی قسمتها چندین و چند بار تکرار شد اما مایکل جکسون ابداً خسته نمیشد و هیچ گلایه ای نمیکرد . او نمیتونست خنده و حس سرخوشی عجیبش رو از چشم ما پنهون کنه . مایکل جکسون حقیقتاً عاشق بارت سیمپسون بود و هر وقت که نوبت من میرسید که بخوام با اون صدای مخصوص به جای بارت بخونم و حرف بزنم ، مایکل دستش رو روی شکمش قرار میداد و از خنده ریسه میرفت و ما مجبور میشدیم ضبط رو قطع کنیم !!! خنده هاش درست شبیه به قهقهه های شاد یک کودک در شب کریسمس بود ...



مایکل جکسون فضا رو کاملاً برای من باز گذاشته بود که در هر موقعیتی که خودم مناسب تشخیص میدم ، ad-lib هایی رو خارج از شعر اصلی به آهنگ اضافه کنم و من هم که حسابی داغ و جوگیر شده بودم همینطور با کلمات و اصوات خنده دار ، موزیک رو همراهی میکردم !!

بعد از اینکه ضبط و تهیه آهنگ تموم شد ، مایکل جکسون یه نسخه از محصول نهایی رو به من داد و هنگام خداحافظی منو با عشق در آغوش کشید و تشکر کرد ...


لینک دانلود


بعد از پایان این ماجرا سعی میکردم هر کجا عروسکهای مشابه عروسک خودم رو در هر فروشگاهی که میدیدم حتماً خریداری کنم . کی میدونست ؟؟ آخه شاید دوباره یه روز مایکل جکسون رو میدیدم !! و من اونقدر خوشبخت بودم که باز هم فرصت ملاقات و همکاری با او برام در هنگام دوبلاژ یکی از اپیزودهای کارتون سیمپسونها فراهم شد . هرچند که مایکل جکسون در اون اپیزود دیگه هرگز آهنگی نخوند اما تنها صدای خنده های او برای من زیباترین موسیقی عالم بود .


داستان که به اینجا میرسه ، قطره اشکی از لای چین و چروکهای صورت نانسی به پایین سرازیر میشه و با صدایی شبیه به صدای بارت سیمپسون به آهستگی میگه :


دوستت دارم مایکل جکسون . بارت دوستت داره و تا همیشه دلتنگته ...



تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance

میان پرده ( Alfonso Ribeiro )

سلام به همگی ...


کیا فکر میکنند این مرد رو میشناسند ؟! 



اسم این آقا هست Alfonso Ribeiro . یک بازیگر و کارگردان و خواننده و کمدین امریکاییه . دلتون میخواد تصویر 30 سال پیش این مرد رو بهتون نشون بدم ؟ پس خوب توجه کنید :


حالا یادتون اومد کیه ؟؟ شناختیدش ؟؟؟


لینک دانلود


حالا به این عکس نگاه کنید :



به دست نوشته گوشه سمت راست پایین تصویر نگاه کنید :


Alfonso طی نامه ای زیبا و عاشقانه اولین سینگل عمرش رو در کودکی با عنوان Dance Baby به مایکل جکسون تقدیم کرده . مردی که خیلی خیلی دوستش داشته و خودش رو مدیونش میدونسته . حس عمیقی از عشق و قدرشناسی ...


فکر کنم حالا دوست داشته باشید بارها و بارها اون آگهی تبلیغاتی پپسی رو نگاه کنید نه ؟!!


موفق باشید !


تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance

با خاطرات مایکل جکسون ( داستان Tom Bahler )

سلام دوستان و همراهان گرامی . وقت بخیر .


نوشته امروز ، باز هم از داستانها و خاطرات زندگی مایکل جکسونه . داستانی که اون رو هنرمندی به نام Tom Bahler روایت میکنه . ممنون میشم مثل همیشه همراهی بفرمایید .


Thomas Lee Bähler ، متولد اول ژوئن 1943 میلادی ، ترانه سرا ، نویسنده ، تهیه کننده و تنظیم کننده موسیقی امریکاییست . مردی که در طول دوران فعالیت هنریش ، با طیف وسیعی از هنرمندان بزرگ نظیر Temptations, Barbara Streisand, Elvis Presley , Smokey Robinsonو کلی از آرتیستهای بنام دیگه همکاری داشته است . هرچند که به اعتراف صریح او هیچیک از این افتخارات در زندگیش جایگزین افتخار ملاقات و همکاری با مایکل جکسون نوجوان در اوایل دهه 1970 میلادی نخواهد شد .



تام اینگونه اولین ملاقاتش با مایکل جکسون را تشریح میکند :


او خونگرم ، اجتماعی و در عین حال به شدت درونگرا بود . او بی شک آتشی که در عمق وجودش شعله میکشید را از همان سنین به خوبی احساس میکرد .


تام و برادرش جان در سال 1972 در موتاون کار میکردند . اونها وظایف مختلف و متعددی رو بر عهده داشتند اما شاید یکی از به یاد موندنی ترین این فعالیتها همکاری با گروه جکسون 5 به عنوان بک وکالیست بود . تام از اون روزها اینطوری یاد میکنه و میگه :


یادمه روزها کارمون رو راس ساعت 4:30 بعد از ظهر آغاز میکردیم . بچه ها مستقیم با لیموزین از مدرسه به استودیو میومدند و کار شروع میشد . این یک تجربه بسیار گرانبها برای ما به حساب میومد ؛ یک فصل شگفت انگیز در زندگی من و جان . خاطرات من با مایکل جکسون حقیقتاً غیر قابل قیمت گذاری هستند .



تام اشاره میکنه و میگه :


سخته از بین این همه خاطره از مایکل جکسون بخوام یکیش رو به عنوان فراموش نشدنی ترین خاطرم از او عنوان کنم . یادم میاد چون کوچکترین و کم سن و سال ترین فرد تیم بود ، همه بهش دستور میدادند و امر و نهی میکردند ؛ اینکه کدوم طرف بایسته ، چطوری پشت میکروفون قرار بگیره و چطوری بخونه و چطوری حرکت کنه ! گاهی اونقدر فشار و استرس بهش وارد میکردند که کلاً کلافه میشد و در حالیکه اشک توی چشمهاش حلقه میزد میرفت تنهایی جلوی پیانوی گوشه استودیو که معمولاً استیوی واندر از اون زیاد استفاده میکرد می ایستاد و آهسته شروع به خوندن میکرد . تو اون لحظات با بهت بهش نگاه میکردم و به خودم میگفتم :  آخه یه بچه به این کوچیکی چطور یه همچین روح بزرگی داره ؟ این واقعاً خارق العادست !


در سالهای بعد جدایی مایکل جکسون از موتاون ، تام به واسطه ارتباط تنگاتنگش با دنیای موسیقی گهگاهی دورادور با جکسونها و مایکل مواجه میشد اما شاید بشه پیوند دوباره و نزدیک این دو نفر رو مربوط به سال 1978 و پروژه The Wiz دونست که تام در نقش تنظیم کننده آهنگهای فیلم ایفای نقش میکرد . در خلال همین دوران بود که رابطه هنری افسانه ای مایکل جکسون و کویینسی جونز شکل گرفت .


تام ادعا میکنه و میگه در همون سالهای 1977 ، 1978 میلادی بود که بر اساس یک تراژدی عاطفی واقعی تو زندگیش ، شعری رو با عنوان She's Out Of My Life سرود . او در این مورد توضیح میده و میگه :


یک دوست دختر خوب و فوق العاده داشتم که مدتها با هم زندگی کرده بودیم . یک روز صبح که از خواب بیدار شد خیلی سرزده و بی مقدمه و راحت بهم گفت که قصد داره با مرد دیگه ای ازدواج کنه ! من کاملاً شوکه شده بودم . یادمه شبونه تو بزرگراه رانندگی میکردم و به خودم میگفتم :  هی مرد ! تو باید برای زندگی آیندت انتخاب دیگه ای داشته باشی چون او از زندگیت رفته !

و در همون لحظه بود که : WoW ! نمیدونم با چه سرعتی خودم رو به خونه رسوندم و تنها در عرض 13 دقیقه این شعر رو نوشتم !


هرچند بنا بر ادعای تام ، مایکل جکسون گزینه انتخابی او برای خوندن این اثر نبود . او میگه :

فرق جکسون با خواننده های دیگه این بود که او ، عمق و مغز این شعر رو با همه وجودش احساس میکرد . وقتی مایکل اولین بار متن این شعر رو خوند در یک کلمه ویران شد ! محاله تا وقتی که زنده ام خاطره روز ضبط این آهنگ رو تو استودیو همراه با کویینسی و دیگر اعضای تیم ضبط آلبوم Off The Wall از یاد ببرم .



باورش مشکله اما مایکل جکسون در انتهای هر بار ضبط این آهنگ غرق در اشک میشد و صدای گریش کل فضای استودیو رو در بر میگرفت ! با اینکه کویینسی 12 بار مجبورش کرد که به خاطر خراب کردن انتهای آهنگ اونو از نو ضبط کنه ولی نتیجه هر دور خراب تر و گریه مایکل در انتهای هر برداشت ، شدید تر از دفعه قبل میگردید ! شاید کمتر کسی این رو بدونه که نسخه ای که در نهایت تو آلبوم قرار گرفت ، همون نخستین برداشت آهنگ بود چرا که میشد اون رو قابل قبول تر از سایر اجراها بحساب آورد ! مایکل جکسون درست هنگامی که به آخرین جمله آهنگ و گفتن عبارت She's Out Of My Life میرسید چنان احساساتی میشد که از نو گریه اش میگرفت و بلافاصله خودش خوندن رو قطع میکرد و با صدای گرفته و گریانش از همه عوامل صحنه عذرخواهی مینمود . تلاشهای کویینسی و من و سایر افراد برای آروم کردن مایکل جکسون کاملاً بی تاثیر بود و او درست شبیه به یک کودک بی قرار گریه میکرد . در حالیکه تیم ، فرصتی رو برای استراحت و تجدید روحیه برای جکسون فراهم کرده بود به سمتش رفتم و ازش پرسیدم که حالش خوبه یا نه و مایکل در حالیکه هنوز چشمهاش از شدت گریستن قرمز بود با بغض بهم گفت : هی مرد ؛ ببخش  که اینطوری شعرت رو به گند کشیدم ! و من در حالیکه سعی میکردم آرومش کنم بهش گفتم : چی میگی ؟ تو بیشتر از همه دنیا عمق مفهوم اونو درک کردی ...


در طول سالهای بعد از اون ماجرا ، ارتباط کاری و حرفه ای ما به قوت خودش باقی موند . هروقت مایکل میخواست اثر خارق العاده ای تولید کنه یه جورایی به من یا جان خبر میداد و از نظرهای ما هم به عنوان تنظیم کننده استفاده میکرد . او همیشه با تواضع به  توصیه های ما توجه میکرد و هیچگاه غرور ناشی از بزرگترین هنرمند عالم بودن ، باعث بروز رفتارهای متکبرانه از سمت او با ما نشد . او یک خواننده فوق العاده بود .



تام در ادامه خاطراتش از مایکل جکسون عنوان میکنه و میگه :


حقیقتاً یادم نمیاد در دوران موتاون تو ساخت چند تا آهنگ با مایکل جکسون همکاری داشتم اما تا دلتون بخواد خاطرات قشنگ و بامزه از او تو ذهنم باقی مونده . درسته همه اون آهنگها رو با اسم به خاطر نمیارم اما مطمئن هستم اگه هر آهنگی که مربوط به اون دوران باشه رو بشنوم ، بی درنگ اون رو به یاد بیارم . هرچند یکی از اون آهنگها هست که جایگاه ویژه ای توی ذهنم داره : آهنگ Rockin’ Robin ! یادمه برای درآوردن برداشت نهایی و قابل قبول ، خیلی تو خوندن آهنگ کمکش کردم . سالهای سال بعد روزی من و جان تو نورلند مهمون مایکل جکسون بودیم . از قبل هماهنگ کرده بودیم که وقتی مایکل برای خوش آمد گویی به ما وارد سالن اصلی میشه ، یه کم دستش بندازیم و بهش بخندیم ! کمی بعد مایکل وارد شد و با لبخند ما رو در آغوش کشید . من و جان که دو طرف مایکل ایستاده بودیم ناگهان و بی مقدمه دستهامون رو دور گردن مایک انداختیم و با صدای بلند شروع به خوندن و رقصیدن کردیم : Tweedly-deedly-dee. Tweedly-deedly-dee!!!!


( ترجیع بند اصلی آهنگ Rockin’ Robin )


مایکل یک لحظه با بهت به این صحنه مضحک و عجیب نگریست و سپس در حالیکه یقین دارم همه چیز رو عین همون روز اول به خاطر آورده بود ، دستش رو روی دهانش قرار داد و با صدای بلند قهقهه زد و از ما قدردانی نمود .



تام در جواب به این پرسش که مایکل جکسون رو چطور به خاطر میاره جواب میده :


مایکل جکسون مردی بود که با قلب تنهای غمگینش همیشه سعی میکرد در جمع به اطرافیانش خوش بگذره . او همیشه سعی در شاد کردن و خوشحالی انسانهای جهان داشت . حضور روح درخشانش تا ابد در گوشه و کنار این عالم احساس خواهد شد ....



* خاطره اشکهای زلال ویرانگر و خنده های زیبای زندگی بخشش تا ابد جاودانه باد ...         



تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance   

میان پرده ( شنبه 22 فوریه 1992 میلادی )

سلام به همگی ... 


تصمیم گرفتم از این به بعد در کنار مقالات مفصل و تحلیلی اصلی وبلاگ ، گهگاهی به فراخور اوضاع و احوال و دلتنگیهام ، مطالبی بسیار کوتاه اما عمیق و به یاد موندنی از زندگی و خاطرات مایکل جکسون کبیر رو با شما تو همین وبلاگ قسمت کنم . این جنس مطالب اغلب موضوعاتی بودند که همیشه ترجیح میدادم تو پستهای کوتاه و دم دستی فیس بوکم ازشون استفاده کنم و وبلاگ رو عمدتاً مکانی جهت آنالیز و تحلیل مطالب عمیق تر به حساب میاوردم اما از اونجا که برام ثابت شده اغلب دوستان توانایی یا علاقه ای جهت استفاده از این شبکه عظیم اجتماعی ندارند ، اینه که تصمیم گرفتم برای اینکه در حق این عزیزان هم تبعیضی صورت نگیره اون تیپ مطالب رو هم گهگاهی تو همین خونه با مخاطبینم قسمت کنم .

با این توضیحات اولین قسمت از میان پرده های وبلاگ پادشاه جاودان رو تقدیم شما یاران همیشگی میکنم . امیدوارم از دیدنش لذت ببرید .


متن نامه مایکل جکسون کبیر در واپسین دقایق شنبه 22 فوریه 1992 میلادی در هتل 5 ستاره Dorchester لندن ، خطاب به طرفدارانش که با عشق در کنار هتل محل اقامت او آواز میخواندند ! مایک ، خسته و کوفته پس از یک سفر تفریحی ، کاری 4 روزه و فشرده در واپسین دقایق نیمه شب این نامه رو نوشت و از پنجره هتل برای طرفدارها به پایین پرتاب کرد ...



مایکل جکسون تو این نامه نوشته بود :


من مجبورم دیگه بگیرم بخوابم آخه فردا صبح زود باید با هواپیما به امریکا برگردم . همتون رو ستایش میکنم و عاشق تک تکتونم ! مایکل جکسون .

 

بعد از خوندن نامه ، صدای غریو شادی طرفداران برای قدردانی از مایکل جکسون کبیر در یک آن به هوا برخاست و درست آنی بعد ، آوازخوانی آنها کاملاً قطع گردید و مایکل تونست در آرامش به خواب شیرینی فرو بره ...


این معنی یک احساس و عشق جادویی و کامل و زیبا و دو طرفه بود که خاطراتش تا انتهای عمر جهان با زمین و زمینیان همراه خواهد بود :


افسانه عشق مایکل جکسون و ارتش یاران وفادارش ...



مایکل جکسون ، 22 فوریه 1992 میلادی با نوشته ای در پشت دست راستش :


Apple Head !!


تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance