مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان
مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان

میان پرده ( Mirror Image )

سلام به همگی دوستان عزیز ...


حدوداً 10 روز پیش زمانی که برای چند روز برای کار به خارج از کشور سفر کرده بودم ، تو یکی از کتاب فروشی های شیک و بزرگ و درجه 1 دنیا ، چشمم به کتابی خورد که یه دفعه با دیدن عکس کاورش و اسم اون ، نفسم برای چند ثانیه متوقف شد !! سریع اومدم دوربینم رو در بیارم ازش عکس بندازم اما بهم اجازه ندادند و گفتند حق عکس برداری تو کتابفروشی رو نداری !! من هم افسرده و غمگین فوری قلم و کاغذی از تو کیفم در آوردم و اسم کتاب رو نوشتم تا بلافاصله برم تو اینترنت و عکس کاورش رو در آورده و بعد ، اون رو دانلود و مطالعه کنم :




چیزی رو تو ذهنتون تداعی کرد ؟! هیچ چیزی از دنیای مایکل جکسون رو ؟؟!!




تشریح اینکه الآن چه حجم انبوهی از مطالب و موضوعات توی ذهن نا آروم منه کاملاً محاله !


دلم میخواد تا اونجایی که میتونید و براتون مقدوره ، علم و دانش و دانسته هاتون رو در مورد مایکل جکسون با هم ترکیب کنید و قوای خیالتون رو تا اونجایی که براتون امکان داره به پرواز در بیارید و تا حدی که میشه در مورد این دو عکس تحقیق کنید تا لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر در عالم شگفت انگیز ارباب افسانه ها غوطه ور بشید .


سفر خوشی رو براتون آرزو میکنم ... 


تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance

میان پرده ( آخرین سورپرایز ! )

سال 1995 میلادی بود و Gene Kelly بازیگر ، خواننده و رقصنده مشهور و افسانه ای امریکایی واپسین روزهای عمر خود را پشت سر می نهاد . در همان زمان بود که Gene به علت حمله قلبی در بیمارستانی در لس آنجلس بستری گردید و چند روز بعد ، بهبودی نسبی یافت . 



وقتی مایکل جکسون از این خبر دردناک مطلع شد که آموزگار بزرگ و بت همیشگی همه عمرش بیمار و ناتوان در بیمارستان بستری شده فوری دسته گلهای زیبا و رنگارنگ فراوانی رو تهیه کرد و برای Gene در بیمارستان فرستاد . او بر روی یادداشت کوچکی که در کنار گلها بود نوشت :


زودتر خوب شد مرد ! من برات یه سورپرایز جالب در هنگام بازگشتت به خونه دارم !


وقتی Gene چند روز بعد به خونه برگشت ، در کمال بهت و ناباوری چیز بسیار بسیار عجیبی رو در جاکفشی جلوی در خونش دید . یه جفت کفش برنزی زیبا و استثنایی ! کفشها در همون نظر اول برای Gene خیلی آشنا به نظر اومدند . بله ، او اشتباه نمیکرد . اینها در واقع همون کفشهای رقص افسانه ای Gene در فیلم تاریخی ، کلاسیک و ماندگار Singing In The Rain بودند که مایکل جکسون اونها رو از محل نگهداریشون در موزه خریداری کرده و به این شکل زیبا ، برنزکاری و آماده کرده بود . در کنار کفشها ، پلاک فلزی کوچیکی قرار گرفته بود که روش این عبارت با دستخط مایکل جکسون خودنمایی میکرد :


تقدیم به بزرگترین رقصنده کره زمین . عاشقتم ! شاگردت : MJ .


پیرمرد با دیدن این صحنه کفشهای قدیمیشو به سینه چسبوند و به آهستگی اشک ریخت . چند ماه بعد در فوریه سال 1996 ، Gene Kelly دیده از جهان فرو بست ...





تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance

با خاطرات مایکل جکسون ( داستان Bela Farkas )

...


4 سالم بود و به شدت از بیماریم رنج میبردم . اونطور که به یادم میاد از لحظه ای که چشم باز کرده بودم تو بیمارستان زندگی میکردم . مادرم از وقتی فهمیده بود بیمارم رهام کرده بود و پدرم خیلی خیلی به ندرت به بیمارستان سر میزد . اونها اصلاً به من اهمیتی نمیدادند و منو دوست نداشتند . بیماریم نوع خاص و نادری از سرطان مادرزادی کبد بود که رنگ پوستم رو عوض کرده و باعث شده بود همیشه تحت رژیمهای غذایی شدید و درمانهای طبی وحشتناک باشم . همیشه درد داشتم و کلافه بودم . زندگیم از بدو تولد شبیه هیچکدوم از بچه های عادی دنیا نبود .



پس از سالها مداوای بی نتیجه در نهایت دکترها برام پیوند کبد رو به عنوان راه نهایی و قطعی درمان تعیین کرده بودند . اونها اعلام کرده بودند که اگه ظرف 1 سال تحت عمل پیوند قرار نگیرم از دنیا میرم . مشکل این بود که نه بیمارستانهای مجارستان امکانات و تجهیزات لازم برای این عمل رو در اختیار داشتند و نه اینکه من کسی رو داشتم که بتونه خرج و مخارج این عمل رو جور کنه . اونطور که بعدها فهمیدم فقط هزینه عمل جراحی چیزی نزدیک به 120 هزار دلار در میومد که یقیناً تامینش از طرف کودک بی سرپرستی مثل من محال به نظر میومد . به نظر میرسید مرگ زود هنگام ، نقطه پایانی بر تمام دردها و رنجهای عمر کوتاه من باشه ... ( )


آگوست سال 1994 میلادی از راه رسیده بود . یه روز عادی دیگه از روزهای دردناک عمرم . روزی که باید باز هم برای فرا رسیدن مرگ ثانیه شماری میکردم . اما خداوند اینطور مقدر کرده بود که اون روز چندان هم مثل روزهای دیگه عمرم نباشه ...


در حالیکه گوشه تختم بی حال افتاده بودم در باز شد و یه خانوم جوان زیبا ، چند مرد غریبه ، عده ای دکتر و پرستار به همراه یک انسان کلاه دار (!!!) وارد بخش شدند ! راستش من توی ذهن کودکانم اونو بیگانه یا آدم فضایی میدونستم چون تو کل عمرم موجودی شبیه به اون هرگز و ابداً ندیده بودم : لباس قرمز ، کلاه و عینک مشکی ، صورتی مثل برف و لبانی سرخ رنگ با خنده ای مسحور کننده و آرام بخش ... (


نمیدونستم کیه ؛ اسمش چیه و اونجا چی کار میکنه . درست یادم نیست ولی فکر میکنم بهم گفتند خواننده هستش و اومده به مجارستان فیلم ضبط کنه . اومده به بیمارستان Bethesda تا از بچه های بیمار عیادت کنه . 


مرد کلاه دار به همه هم اتاقی هام سرک کشید و باهاشون خندید و بغلشون کرد و باهاشون وقت گذروند تا اینکه نوبت من رسید . نمیتونستم یه لحظه نگاهم رو ازش دور کنم . حس میکردم جاذبه سنگینی داره نگاهم رو روش قفل میکنه . نگاهی بهم انداخت و بلافاصله با نگرانی سراغ یکی از پرستارها رفت و علت بیماریم رو ازش پرسید . پرستار بهش گفت : بدون پیوند کبد تا 1 سال دیگه هم زنده نخواهد موند . این حرف رو که شنید دیگه تکون نخورد . عین یک مجسمه . از پشت اون عینک سیاه خیره به من نگاه میکرد و هیچی نمیگفت . ناگهان با سرعت اومد به طرفم و من رو از تو تخت در آورد و تو آغوش کشید و درحالیکه غم عجیبی تو صدای زیبای اسرار آمیزش موج میزد آهسته و زیر لب گفت : اجازه نمیدم ! هرچی میخواد بشه ؛ قیمتش هر چی میخواد باشه ! محاله بذارم این اتفاق بیفته . من نجاتش میدم . من باید نجاتش بدم ! 




صدای مهربونش تو همون عالم بچگی تو ذهنم جاودانه شد : محاله اجازه بدم ...


و او اون روز رفت و من چند ماه تموم چشم انتظار دیدن دوبارش به درهای سفید اتاق بیمارستان خیره موندم ولی او نیومد . 


ماه مارس سال 1995 بود که کارکنان بیمارستان ترتیب سفر من رو به بیمارستانی در کشور بلژیک دادند و خیلی زود اونجا عمل کردم و کم کم حس کردم که حالم خوب و خوب تر شد . شاید مدتها و سالها گذشت تا فهمیدم مرد کلاه دار  ِآگوست 1994 حقیقتاً چه کسی بوده !!! همون کسی که مخارج سفر من و عمل جراحیم رو تامین کرده و من رو نجات داده . من از برکت نام بزرگ مایکل جکسون عمر دوباره و فرصت مجدد زیستن پیدا کرده بودم .


هنوزم که هنوزه وقتی اون تیکه از فیلم Private Home Movies 2003 رو نگاه میکنم عین یه دختر بچه گریم میگیره . 


* گزارشگر میگه ، Bela در همون حال پخش فیلم رو روی کامپیوترش آغاز میکنه :


مایکل جکسون : من این پسر کوچولو رو تو بیمارستانی در بوداپست مجارستان دیدم . اسمش فارکاس بود . درسته رنگ صورتش سبز شده بود اما اون نور و درخشش توی چشمهاش هنوز به خوبی دیده میشد . فوری رفتم پیش پرستارش و ازش پرسیدم : این کوچولو چه مشکلی داره ؟ بهم گفت : باید کبدش پیوند بشه . برای همین ازش پرسیدم : این یعنی اینکه از دنیا میره ؟! بهم جواب داد : بله ، متاسفانه از دنیا میره مگه اینکه کبدش رو پیوند کنه . بهش گفتم : هرگز اجازه نمیدم بمیره . این ؛ این فرشته دوست داشتنی شیرین . اصلاً اهمیت نمیدم چی پیش بیاد . من هرطور شده براش یه کبد پیدا میکنم . از همون موقع افرادم رو در موسسه Heal The World در کل کره زمین بسیج کردم تا این کار رو انجام بدند . ما برای این کار به همه جا سفر کردیم و این کار مدت زمان زیادی به طول کشید ولی من با خودم میگفتم : نه ، من تسلیم نمیشم . نمیذارم اون بچه از دنیا بره . نمیدونید اون روزی که بهم زنگ زدند و گفتند بالاخره یه کبد پیدا کردیم من چقدر خوشحال شدم ! و او نجات پیدا کرد . افتخار میکنم که موفق شدم نجاتش بدم . خدا به تو برکت بده . دوستت دارم فارکاس .


ترجمه بخشی از Private Home Movies 2003 با صدای مایکل جکسون کبیر . 


Bela با دیدن این صحنه زیر لب زمزمه میکنه و میگه :


ممنونم . ممنونم که بهم زندگی دوباره دادی . تو رفتی تا من زنده بمونم . خدا به تو برکت بده مایکل جکسون . من بیشتر دوستت دارم فرشته نجات . امیدوارم روح مهربونت ازم راضی باشه و بهم لبخند بزنه . دلم برات ...


صدای گریه ، آخرین جمله مرد جوان رو نیمه تموم باقی میذاره . Bela در حالیکه سعی میکنه چشمان خیسش رو از دید من مخفی کنه صورتش رو برمیگردونه و سپس دوان دوان از اتاق خارج میشه ...
  


          



تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance    

میان پرده ( Michael Jackson The Artist )

بدن شک مایکل جکسون فقط نام بزرگترین هنرمند تاریخ در دنیای رقص و موسیقی نیست . او از ابتدای خلقتش در این جهان با همه تراژدی ها و دردها و دلتنگی هاش ، همیشه حس خاصی از شوخ طبعی و سر خوشی در نهاد خودش داشت که این انرژی مثبت رو به همه اطرافیانش هم منتقل میکرد . او همیشه عاشق خلق نقاشی و کمیک استریپ و کارتون بود . خودش میگفت همیشه دوست داشته کاریکاتور بکشه چون این کار اونو به خندیدن وا میداشته .


در این عکس میتونید نمونه ای از کاریکاتورها و لطیفه های خلق شده توسط مایکل جکسون خردسال رو مشاهده کنید :



مادر : بالا ، بالا و بالاتر ! قیمتهای همه چیز داره هر روز بالاتر میره . ای کاش یه چیزی هم بود که یه کمی پایین میرفت !
بچه : پس فکر کنم کارنامه من دقیقاً همون چیزیه که بهش احتیاج داری مامان ! آخه نمره هام هر روز داره کم و کمتر میشه !


* برای چند روز دارم میرم سیاحت جهان ِخارج از این مرزهای غفلت و حماقت و جهل و خفقان . اونجاهایی که گفتن و شنیدن از نام مایکل جکسون جرم نیست ! اونجاهایی که میتونی همه جا صداشو بشنوی و بلند صداش کنی و مثل اون آواز بخونی و برقصی . میرم که تو خلوتم یه بار دیگه از نو به مایکل جکسون بپیوندم . به زودی با دستانی پر تر از همیشه و داستانی هایی زیباتر و به یاد موندنی تر از هر وقت دیگه میام به خونه دلهای عاشقتون . احتیاج به یه استراحت کوچولو دارم . میرم تا یه بار دیگه در جهانی قدم بزنم که میشه مایکل جکسون رو بیرون از صفحه شیشه ای مانیتورها هم تماشا کرد ...


پس تا سلامی دیگر ، بدرود ...



Stay Tuned

! Let's Dance

میان پرده ( United Negro College Fund )

قبل از هرچیز میخوام از خدا قدردانی کنم که همه این موفقیتها رو برای من امکان پذیر کرد . بعدش هم از مادر و پدر عزیزم که همینجا بین جمعیت نشستند ؛ ممنونم به خاطر هرکاری که در حق من انجام دادید ؛ حقیقتاً از اعماق قلبم ازتون قدردانی میکنم . علم و دانش ذهن انسان رو به روی همه دنیا باز میکنه و هیچ چیزی مهمتر از این نیست که یقین داشته باشیم هرکسی تو این دنیا شانس و موقعیت آموزش و علم آموزی رو در اختیار داره .  اینکه بخوای یاد بگیری ، توانایی یاد گرفتن رو هم داشته باشی ولی امکان و موقعیت مالی اون برات فراهم نباشه یک تراژدی اسفبار بزرگه . خوشحالم که تو این بعد از ظهر زیبا تو برنامه ای حضور دارم که قصد و هدفش اینه که این اتفاق هرگز تو جهان رخ نده . ازتون متشکرم . عاشق همتونم .  


اینها جملات مردیه که تو همه زندگیش هیچی رو بالاتر از علم و دانش نمیدونست و همه عمرش رو وقف آموختن و یاد گرفتن کرد . اینها جملات انسانیه که روی صحنه قطره قطره آب میشد و فریاد You’re Just Another Part Of Me و I’m BAD میزد و دنیا رو زیر پاهاش میلرزوند و میرقصوند و در انتهای شب ، مزد عرقها و خون دلهاشو با اشک چشم برای آموزش و پرورش کودکان بی بضاعت و دردمند اهدا مینمود . اینها جملات مگا سوپر استاریه که میلیونها میلیون دلار رو به سادگی آب خوردن برای شاد کردن دل یک کودک در یک چشم بر هم زدن در مقابل دیدگان بهت زده پول پرستان دنیا اهدا میکرد و عین خیالش هم نبود ! اینها ، رویاهای پاک و کودکانه پسربچه ایه که اونها رو با بغض و امید با دنیا قسمت میکرد و تا لحظه مرگش دست از اونها نکشید . اینها جملات بزرگترین هنرمند کره زمین در مراسم اهدای کمکهای مالی به سازمان United Negro College Fund جهت پرداخت بورس تحصیلی رایگان به دانش آموزان و دانشجویان ناتوان و کم در آمده .


اینها جملات مایکل جسکونه ...



مایکل جکسون ، خرج ادامه تحصیل هزاران کودک و نوجوان رو در طول سالهای کوتاه عمرش پرداخت نمود و اونها رو به بالاترین موقعیتهای علمی و فنی و شغلی در سراسر کره زمین رسوند و این در حالی بود که حتی یه بار هم در مورد نام این افراد برای رسانه های جهان صحبتی نکرد . مردی که رویای ناتمام کسب تحصیلات عالیه و افتخارات دانشگاهی رو برای همیشه با خودش به سرای رویاها و افسانه ها برد ... 


به احترام عظمت نامش تا زنده ام ، سر تعظیم فرود می آورم ...



تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance