مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان
مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان

با خاطرات مایکل جکسون ( داستان Nancy Cartwright )

سلام بر عاشقان مایکل جکسون کبیر ...

باز هم یه داستان دیگه ! باز هم یه حکایت زیبا و فراموش نشدنی دیگه از مردی که تا ابد زنده و جاودانه ! باز هم یک قصه دیگه از ارباب افسانه ها ...

قصه گوی داستان امروز ما یک خانم هنرمند مهربون و دوست داشتنیه . خانمی که برای همه کودکان نسل دیروز و امروز و فردا و فرداها ، آشنا و به یاد موندنیه . خانم  Nancy Cartwright بازیگر و گوینده معروف رادیو و تلویزیون که دوبلور یکی از مشهورترین کاراکترهای انیمیشنی قرن بیستم میلادی بوده است : Bart Simpson !!



نانسی داستان خودش رو از اولین ملاقاتش با مایکل جکسون ، اینجور شروع میکنه و میگه :

به خاطر میارم تو اون روزها سخت مشغول کار بر روی CD جدید Simpsons تحت عنوان Simpsons Sing The Blues بودیم . اعضای تیم تهیه و تولید کارتون Simpsons به همراهی تعدادی خواننده استودیویی شب و روز برای ضبط این مجموعه آهنگ کار میکردیم تا اون رو طبق برنامه زمانبندی برای فصل جدید انیمیشن آماده کنیم . اسم یکی از اون آهنگها بود : Do The Bartman !

یادمه وقتی روز ضبط و تهیه این آهنگ فرا رسید ، کارگردان و تهیه کننده موسیقی مجموعه ، John Boylan ، همه بچه های تیم رو دور خودش جمع کرد و خیلی آروم و خونسرد گفت : " بچه ها من امروز این آهنگ رو کارگردانی نمیکنم . یه بابایی که اسمش مایکله قراره این کار رو انجام بده !!! "



با شنیدن این جمله ، افراد حاضر در استودیو همگی خشک شده و بهت زده با چشمهایی از حدقه بیرون زده تو صورت جان خیره شدند !! مایکل ؟! کدوم مایکل ؟؟؟!! سکوت مرگ فضای استودیو رو در بر گرفته بود و بچه ها حتی نفس نمیکشیدند ؛ طوری که راحت میتونستی حتی صدای ضربان قلب نفر کنار دستیتو بشنوی !!! دیدن لبخند شیطنت بار و موذیانه جان باعث شد دوزاری همه بیفته و ناگهان ولوله ای در سالن درگرفت !! هرکسی به یه سمتی می دوید و همه از شدت اضطراب و دستپاچگی با همدیگه تصادف میکردند !!

فقط یادمه بلافاصله از داخل استودیو پریدم بیرون و خودم رو به نزدیکترین فروشگاه رسوندم ؛ در حالیکه زیر لب با خودم حرف میزدم از این قفسه به سمت اون قفسه جا به جا میشدم :

مایکل ؟! مایکل جکسون میخواد بیاد به استودیو ؟! واااای حالا من چی کار کنم ؟! چی باید براش بخرم ؟! یک ست کامل عینک آفتابی ؟! نه ، نه خودش هزار تا داره ! یه تیشرت چطوره ؟! چه احمقانه !! چطوره یه پاپیون خوشگل براش بخرم ؟؟!! ای وای خدای من دارم دیوونه میشم اینها دیگه چی هستن ؟! من باید یه چیز خیلی خیلی شخصی تر بهش هدیه بدم ...


برای همین فوری از فروشگاه زدم بیرون و یه راست دویدم سمت خونه و همه کمدهای خونه رو زیر و رو کردم :

چطوره ترومپتم رو بهش بدم ، هان ؟! نه ، هرگز ! بذار ببینم این لباس چطوره ؟! د ِ آخه احمق جون لباس زنونه رو میخواد چی کارش کنه ؟! آهان فهمیدم ! بهتره یه عکس خانوادگیم رو بهش هدیه کنم ! نه ، اینم به درد نمیخوره ...



دیگه کم کم داشت مغزم از کار میفتاد و گریم در میومد . فرصت زیادی تا ساعت حضور مایکل جکسون تو استودیو باقی نمونده بود . با خودم فکر میکردم و عین دیوونه ها میگفتم :

خدایا آخه به آدمی که همه چیز داره باید چی هدیه کرد ؟! به مردی که میلیونها میلیون دلار ارزش داره باید چی داد ؟! آخه برای مسن ترین پسر کره زمین چی میشه خرید ؟! ( )

به هنرمندی که تو یه آلبومش 4 تا ، تو یه آلبوم دیگش 7 تا و تو یه آلبوم دیگش 5 تا آهنگ از 10 آهنگ برتر فهرست Billboard وجود داره چه کادویی میشه هدیه کرد ؟!!! خدایا به مردی که هیچی تو این دنیا از کسی نمیخواد الا اینکه فقط دوستش داشته باشند و اونو بپذیرند چی میشه هدیه داد ؟! آخه چی میشه به مایکل جکسون هدیه کرد ؟؟!!


تو همین فکرها بودم که نا امیدانه چشمم به عروسک سخنگوی Bart که گوشه اتاقم قرار داشت افتاد . آهان خودشه ! همینه !!

من 10 تا از این عروسکها داشتم که هر کدومشون رو اگه فشار میدادی ، جمله های متفاوتی رو با صدای خودم به زبون میاوردند ! نگاهی به قیافه عروسک انداختم : با اون کله پلاستیکی زرد سفت و اون چشمهای ور قلمبیده !!! لبخند آرومی زدم و با خودم گفتم : آره ، این بهترین هدیه برای مردیست که همه چیز تو این دنیا داره !


عروسک رو برداشتم و عین باد خودم رو رسوندم به استودیو . درست به موقع رسیده بودم . مایکل جکسون هم تازه رسیده بود و داشت با بچه های گروه دست میداد و لبخند میزد . عینک تیره ای به چشمش بود و قد بلند تر از اونی که تصور میکردم به نظر میرسید . کم کم مایکل نزدیک من میشد و قلبم داشت از جا کنده میشد . عروسک بارت رو پشتم مخفی کرده بودم که مایکل جکسون با دیدنش سورپرایز بشه . دلم شور میزد ؛ اگه دوسش نداشته باشه ؟؟ اگه بگه این دیگه چیه که داری بهم میدی ؟؟!! بغض کودکانه ای گلوم رو فشار میداد ...

حال مایکل جکسون جلوی من ایستاده بود و با مهربونی به من نگاه میکرد . تنها کاری که تونسته بودم انجام بدم نوشتن این عبارت ساده روی قسمت جلوی تی شرت بارت بود :



بارت دوستت داره مایکل !!


بعد از اینکه معرفی و خوش آمدگویی من برای مایکل جکسون به انتها رسید ، با ترس و نگرانی عروسک رو از پشت سرم بیرون آوردم و به سمت مایکل جکسون بردم و آهسته بهش گفتم : 


این هدیه ای از طرف من به شماست !


فقط اینو میتونم بگم که در یک ثانیه ایست قلبی کرد !! چشمهاش عین یه بچه 6 ساله برق زد و عروسک رو از دست من گرفت و در آغوشش کشید و از خوشحالی بارها و بارها جلوی چشم همه بالا و پایین پرید و گفت :


اوهو هو هو ... خداا ! نانسی متشکرم . متشکرم ...


او راستی راستی و حقیقتاً یک کودک بود ... 



مایکل جکسون با همه وجود از من قدردانی کرد و از همون لحظه بود که خیالم راحت و آروم شد که ما میتونیم در کنار هم اوقات خوش و خوبی رو داشته باشیم . کابوس چندین ساعته من از مواجه شدن با بزرگترین و تکان دهنده ترین نام صنعت سرگرمی با دیدن این پسربچه بزرگسال کاملاً نابود شده و برای همیشه از میان رفته بود !

ما همراه اعضای تیم به داخل استودیو رفتیم و تمرین برای آهنگ Do The Bartman آغاز شد . مایکل جکسون در یک کلام خارق العاده بود ! اون روز به ما بی نهایت خوش گذشت . انجام کل عملیات تمرین و ضبط ابداً وقت زیادی رو از ما نگرفت چرا که مایکل جکسون خودش به خوبی دقیقاً میدونست باید چی کار کنه و چه حرکتی رو به اجرا در بیاره . گویی وقتی بحث به موزیک و ریتم میرسید ، کسی در عالم وجود نداشت که بتونه در مقابل مایکل جکسون عرض اندام کنه !!!

ما کار رو آغاز کردیم . ضبط برخی قسمتها چندین و چند بار تکرار شد اما مایکل جکسون ابداً خسته نمیشد و هیچ گلایه ای نمیکرد . او نمیتونست خنده و حس سرخوشی عجیبش رو از چشم ما پنهون کنه . مایکل جکسون حقیقتاً عاشق بارت سیمپسون بود و هر وقت که نوبت من میرسید که بخوام با اون صدای مخصوص به جای بارت بخونم و حرف بزنم ، مایکل دستش رو روی شکمش قرار میداد و از خنده ریسه میرفت و ما مجبور میشدیم ضبط رو قطع کنیم !!! خنده هاش درست شبیه به قهقهه های شاد یک کودک در شب کریسمس بود ...



مایکل جکسون فضا رو کاملاً برای من باز گذاشته بود که در هر موقعیتی که خودم مناسب تشخیص میدم ، ad-lib هایی رو خارج از شعر اصلی به آهنگ اضافه کنم و من هم که حسابی داغ و جوگیر شده بودم همینطور با کلمات و اصوات خنده دار ، موزیک رو همراهی میکردم !!

بعد از اینکه ضبط و تهیه آهنگ تموم شد ، مایکل جکسون یه نسخه از محصول نهایی رو به من داد و هنگام خداحافظی منو با عشق در آغوش کشید و تشکر کرد ...


لینک دانلود


بعد از پایان این ماجرا سعی میکردم هر کجا عروسکهای مشابه عروسک خودم رو در هر فروشگاهی که میدیدم حتماً خریداری کنم . کی میدونست ؟؟ آخه شاید دوباره یه روز مایکل جکسون رو میدیدم !! و من اونقدر خوشبخت بودم که باز هم فرصت ملاقات و همکاری با او برام در هنگام دوبلاژ یکی از اپیزودهای کارتون سیمپسونها فراهم شد . هرچند که مایکل جکسون در اون اپیزود دیگه هرگز آهنگی نخوند اما تنها صدای خنده های او برای من زیباترین موسیقی عالم بود .


داستان که به اینجا میرسه ، قطره اشکی از لای چین و چروکهای صورت نانسی به پایین سرازیر میشه و با صدایی شبیه به صدای بارت سیمپسون به آهستگی میگه :


دوستت دارم مایکل جکسون . بارت دوستت داره و تا همیشه دلتنگته ...



تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance

نظرات 3 + ارسال نظر
مبینا دوستدارت شنبه 8 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 10:48 ب.ظ http://http://fa.gravatar.com/

مثل همیشه عالی

God Bless You ...

لیلا شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 03:12 ب.ظ

عالی بود
دلتنگی خیلی سخته

Marjan شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1399 ساعت 11:35 ق.ظ

خانم نانسی هم از معدود ادمهای خوشبخت کره زمین هستند مایکل جکسون رو ببینی ،باهاش حرف بزنی ،ترانه اجرا کنی ، هدیه بدی صدای خنده هاش تا عمق وجودت بره توی یک اتاق باهاش نفس بکشی صدای اسمانی اون رو بدون واسطه بشنوی ، نگاه اون رو توی مغزت حک کنی ...دیگه چی می خواهی ؛
ولی بعد؛ عطش دیدن دوباره که تا لحظه مرگ فروکش نمیکنه

Couldn't agree more ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد