مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان
مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان

با خاطرات مایکل جکسون ( داستان Sabine Fritah-Lenze از آلمان ... )

من تا اون زمان هرگز مایکل جکسون رو از نزدیک ملاقات نکرده بودم ؛ اگرچه همه عمرم رویای دیدارشو در سر داشتم و برای تحقق این رویا بی نهایت صبور بودم . هرچند ، چند باری این شانس رو داشتم که نزدیکی های او باشم و همین تجربه هم به تنهایی عالی و شگفت انگیز بود . در اون لحظات من حتی موفق نشده بودم کلامی با او صحبت کنم و اینکه کاملاً یقین داشتم که او حتی به من نگاه هم نکرده بود .
اما نخستین باری که من حقیقتاً نزدیک مایکل شدم سال 1996 در لابی هتل محل اقامت او در آمستردام بود . من به همراه دو تا از بهترین دوستانم به اونجا رفته بودم . ما اونجا به همراه گروهی از مردم ساعتها منتظر رسیدن مایکل باقی موندیم . ما حقیقتاً مضطرب و عصبی بودیم و اصلاً نمیدونستیم که آیا مایکل حقیقتاً وارد محوطه لابی اون هتل خواهد شد یا نه . یادم میاد از مدتها قبل از لحظه ورود مایکل جکسون به لابی به ما گفته شده بود که در دو ردیف و در دو سمت به صورت مرتب بایستیم و محوطه وسط رو برای عبور مایکل باز بذاریم . برای من حقیقتاً شگفت انگیز بود که میدیدم اون همه آدم اونجا برای دیدن مایکل جمع شده بودند ! در اون لحظات مردم همه دسته دسته مشغول گفتگو با یکدیگر و گمانه زنی در مورد زمان و نحوه حضور مایکل جکسون در آن مکان بودند . در همون لحظه بود که ناگهان جو سالن به صورت چشمگیری تغییر کرد . درسته که من هنوز و تا اون لحظه مایکل رو با چشم خودم ندیده بودم اما علائم و نشونه ها حاکی از اون بود که او یقیناً در لابی هتل حضور یافته است . و درست در همون لحظه بود که صدای نجواها و گفتگوهای آهسته لحظات قبل ، جای خودش رو به نعره ها و فریادهای گوشخراش ِ مایکل مایکل داد !!! و سرانجام او در میان جمعیت ظاهر گردید و به آهستگی و با لبخند به سمت گوشه لابی ، جایی که آسانسورهای هتل در آن محل قرار داشتند حرکت کرد .
راستش توی بلبشویی که در اون ثانیه ها در لابی هتل برپا شده بود من به هیچ وجه نتونستم متوجه بشم که او چه لباسی بر تن کرده است ؛ تنها چیزی که به خاطر میارم این بود که فقط تونستم ببینمش ! من فقط به یاد میارم که با همه وجود تلاش میکردم که کوچکترین اعمال و حرکات مایکل جکسون در اون ثانیه ها رو درون ذهنم ذخیره کنم . یادم میاد در جلوی صف حاضرین ، کودک معلولی درون صندلی چرخدار نشسته بود و مایکل با دیدن او با مهربانی خم شد ، دستی بر سر کودک کشید و بوسه ای بر روی موهای سر او زد . آه خدای بزرگ ، آخه چقدر آرامش و وقار در وجود اون مرد بود  ! سپس او به حرکتش رو به جلو ادامه داد و همینطور که به جلو حرکت میکرد با مردم دست میداد ، براشون امضا میکرد ، از اونها هدیه میگرفت و هر از چند گاهی برای گرفتن عکس یادگاری با طرفداران می ایستاد و به سمت دوربین های اونها که شدت نور فلش هاشون محوطه لابی رو عین روشنی نور خورشید درخشان کرده بود لبخند میزد . حالا خوبه قبل از ورود مایکل صد بار به ملت تذکر داده شده بود که باباجون ، تو رو خدا توی صورت این بدبخت فلش نزنید !!! چه میدونم ... خلاصه هرکی که اون روز و در اون محل بوده لابد آمال و آرزویی در زندگیش داشته که قرار بوده این آرزو توسط دیدار با مایکل جکسون برآورده بشه !!! و مایکل یقیناً این کار رو برای اون مردم انجام داد . او تمام تلاشش رو به کار بست تا بفهمه که خواسته و رویای هر کدوم از اون انسانها که اونجا حضور داشتند چیه تا بتونه خواسته اونها رو به بهترین شکل ممکن برآورده کنه . من خودم به شخصه حقیقتاً توقع نداشتم که مایکل اونطور بزرگوارانه اون همه وقت و انرژی بذاره تا خاطر جمع بشه که توی اون جمعیت هیچکس رو از خودش ناامید نکرده است . و درست در همون لحظات و ثانیه ها بود که مایکل جکسون برای مدت زمانی که از نظر من به بلندای ابدیت میومد در مقابل من ایستاد و درست در چشمان من خیره شد ... !!!
یادم میاد اونقدر شوکه و وحشتزده شده بودم که هیچ چیزی جز چشمانش رو در مقابلم نمیدیدم ! شاید حالا لحظه ای بود که همه عمرم در طلب و آرزوی اون بودم ؛ من باید یادگاری خودم رو از مایکل میگرفتم و ازش میخواستم که دفترچه کوچک زیبایی رو که با عشق و امید برای همین موضوع از قبل با خودم آورده بودم برام امضا کنه . من در حالی که چهره ام همچون دیوانگان و مست شده ها به نظر میرسید ، دفترچه رو با دستهای لرزان به مایکل دادم و او هم دفترچه رو از من گرفت و به خیال اینکه اون هم هدیه ای همانند سایر هدیه های طرفداران است ، اون رو در کنار سایر هدایا و بسته ها در زیر بازوانش قرار داد !!! در اون لحظات مردم و حاضرین با همه وجود مشغول فریاد کشیدن بودند اما من این کار رو نمیکردم ؛ یعنی نمیتونستم که این کار رو انجام بدم . حس میکردم رمق و جونی در وجودم حتی برای نفس کشیدن باقی نمونده است . من نه تنها اون روز ، بلکه دیگه هرگز و هیچ وقت در طول عمرم موفق به گرفتن امضایی از مایکل جکسون نشدم . یادم میاد چشمان مایکل در اون لحظات کاملاً باز بودند و برق فلش دوربین ها به صورت بی رحمانه در چشمان درخشان او هر ثانیه انعکاس میافت . پیش خودم فکر میکردم این بنده خدا با این همه نور فلش الآن دیگه احتمالاً هیچ چیزی جز نقطه های قرمز رنگ رو در مقابلش نمیبینه ! در اون لحظات دفترچه کوچک من همچنان در زیر بازوی مایکل قرار داشت و او با همون دست همچنان و با شدت مشغول دست دادن با افراد و دادن امضاهای یادگاری به این و آن بود . تنها کاری که من تونستم در آخرین ثانیه انجام بدم این بود که با قدرت دستم رو به سمتش دراز کردم و موفق شدم یکی از انگشتان دست چپش رو در حالی که همچنان مشغول امضا کردن برای طرفداران بود درون دستانم بگیرم ! من که نمیدونم ... فکر میکنم مایکل حتی متوجه این اتفاق هم نشد اما برای من ... اون انگشت ... اون گرما ... اون احساس ... . و این نزدیکترین تجربه من به مایکل جکسون در کل طول عمرم بود . یادمه بعد از اون روز هم چند بار و در چند موقعیت دیگه باز هم مایکل رو از راه دور دیدم اما اون تجربه ، داستان دیگری بود . بعد از اینکه مایکل اون روز از مقابل من عبور کرد ، مجدداً خودش رو در پشت ماسک و کلاه و عینک تیره استتار نمود و از مقابل دیده حاضران دور شد . و من همیشه از اون روز تا حالا با خودم فکر میکنم که من چقدر خوشبخت بودم که او لااقل دیدن برق چشمانش رو در اون لحظات کوتاه از من دریغ نکرد ...

و حالا 13 سال از اون روز و اون اتفاق گذشته و برای من حقیقتاً سخته که همه جزئیات مربوط به اون ماجرا رو به خاطر بیارم . هرچند من هنوز خاطره اون چشمها رو درون ذهنم به روشنی حفظ کرده ام ؛ و خاطره کاریزمای مایکل جکسون و جادویی که من از او احساس نمودم و همه عکس العملهای حاضرین در لابی اون هتل ... . من هنوز به یاد میارم ؛ تجربه نزدیک بودن به او برای من و همه انسانهایی که اون روز در اون مکان حضور داشتند قطعاً برکتی ارزشمند بوده که قابل فراموشی نخواهد بود . و من به این گفته با همه وجود ایمان دارم ...



تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance

نظرات 14 + ارسال نظر
Sa سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1395 ساعت 02:44 ب.ظ

آدم وقتی از این دور نگاه می کنه با خودش میگه آخه این چه کاریه..سر و صدا،سد معبر،فلش دوربین،تمام این کار های احمقانه که قطعا آرامشش رو ازبین میبره و زندگی ش رو براش سخت تر میکنه..اونوقت همه ی اینها از طرف کسانی که دوستش دارن رخ میده و اونها هم مشخصا ناراحت میشن ببین که ام جی جی از دیدنشون و به جون خریدن دردسر های ابدی شون استقبال نکنه...چه چرخه ی عجیبیه، از دور دیدن باعث میشه آدم زشتی ها رو ببینه،گاهی فکر میکنم همین دور موندن شاید بهتر باشه
متشکرم
God bless you

به دو نکته بسیار مهم و کلیدی اشاره کردی که درکشون طبیعتاً قدرتی بالاتر از درک مخاطب های عام و طرفدارهای کوته فکر میطلبه : یکی ماجرای اون چرخه عجیب که با تار و پود وجودم در این سفر طولانی در برخورد با طرفدارهای مایکل جکسون لمسش کرده ام و دیگری ، دور موندن و دیدن تصویری حالا من بهش نمیگم زشت ، میگم خاکستری از مایکل جکسون ... آفرین ! فقط بهت درود میفرستم ... آفرین ...

سهیل شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 01:03 ب.ظ

سلام و عرض ادب. خوب هستین؟
ببخشید من داشتم تو وبلاگتون گشت میزدم که یه مطلب به اسم "تلخنامه ی عشق" خوندم که آدرسشم اینه: http://masterofillusion.blogsky.com/1391/12/15/post-17/
من چند تا سوال دارم لطفا جواب بدین. خواهش میکنم.
با اجازتون سوالامو شماره گذاری میکنم تا راحت تر بتونین جواب بدین(البته اگه لطف کنین و جواب بدین)

1.امیدوارم از سوالم ناراحت نشین ولی میخواستم بدونم که شما این حرفایی که تو اون مطلب گفتینو چطور میدونین؟ آخه دادگاه و هیئت منصفه و کلی شاهد بی گناهی مایکلو ثابت کردن و دادستان با اون همه علمش نتونست مایکلو گناهکار نشون بده و بی گناهی مایکل ثابت شد.
2. این سوالم معذرت میخوام ولی میخوام بدونم که شما اعتقاد دارین که مایکل به اون چند تا بچه ای که ازش شکایت کردن واقعا تجاوز کرده بود؟
3. اعتقاد دارین که مایکل اعتیاد داشته؟ آخه تو گزارش کالبد شکافیش هر گونه اعتیاد به مواد مخدر رد شده بود.
4. چرا میگین مایکل از استعدادش خوب استفاده نکرد و سپاس خدا رو خوب به جا نیاورد؟
5. شما میگین پاریس و پرینس و بلنکت بچه های واقعی مایکل نیستن؟ آخه پرینسم بیماری ویتیلیگو داره. امکانش خیلی کمه که دبی از یه آدم دیگه بچه دار شه و اونم بیماری ویتیلیگو داشته باشه.
6. شما میگین مایکل عمل اسکین بیلیچینگ انجام داده؟ آخه بیماری ویتیلیگو تو گزارش کالبد شکافیشم ثبت شده و بعضی وقتا که گریم مایکل پاک میشد، لکه های سیاه پوست مایکل دیده میشد.
7. و به نظرتون مایکل خیلی عمل رو صورتش انجام داده بود و دروغ میگفت فقط دو تا عمل بینی داشته؟ آخه مادرش گفت بیش تر از دو تا عمل بینی داشته ولی جاهای دیگه ی صورتشو عمل نکرده بود(البته به جز چال چونه) اگه اینطوره به نظرتون چرا مایکل دروغ گفته بود در این مورد؟

میدونم سوالام زیادن. خواهشا جواب بدین. شما تو اون مطلب گفتین "اونیه که طرفداراهای متعصب و کوته فکر و عاشق پیشه و کم خردش حتی حاضر به ثانیه ای گوش دادن به ادله من برای اثبات مجرم بودنش نیستند و برای همین فقط سکوت میکنم!" ولی من میخوام گوش کنم. لطفا به سوالام جواب بدین. ممنونم.

سلام و عرض ادب خدمت شما دوست عزیز :

1- من بیشتر از همه عالم مایکل جکسون کبیر رو از اتهامات رکیک و زشت و زننده ای که بهش نسبت داده شده بود بیگناه میدونم دوست من . هیچکس در عالم بیشتر از من مایکل جکسون در در خصوص اون اتهامات بیگناه نمیدونه . لطفاً وقتی که من از " گناهکار " بودن مایکل جکسون صحبت میکنم ، گناه مایکل جکسون رو اون اباطیل رکیک و زننده ای که دنیا بهش نسبت میداد تلقی نکنید . مساله خیلی پیچیده تر از این حرفهاست . لطفاً کمی از ساده اندیشی دست بردارید ...
2- خیر ، هرگز ! همونطور که در 1 هم اشاره کردم ، هیچکس در گیتی من رو در خصوص اون اتهامات ، بیگناه تر از ارباب افسانه ها نمیدونه ... شرم به من که اگه بخوام حتی یک ثانیه در مورد یگانه ارباب زندگیم تفکر کنم !!
3- بله ... قطعاً اعتیاد داشت ... البته نه به مواد افیونی و مخدرهای روانگردان و شیمیایی که جهت فراموشی و سرخوشی و باده گساری مورد استفاده قرار میگیرند . مایکل جکسون سالها به داروهای مخدر و ضد دردهای وحشتناک اعتیاد داشت . موادی که دکترهای کثافت و پلید در طول سالها براش تجویز میکردند و اون بدبخت ساده لوح هم با بی فکری تمام اونها رو مصرف میکرد و آخر سر هم جونش رو به خاطر همین زهر ماری های لجن از دست داد . اسم این کثافتکاری ها در قاموس و ادبیات شما اعتیاد نیست دوست من ؟؟؟!!! برای من که هست ... اونی که میتونه با افتخار بگه معتاد نیست منم که به زور ، سالی یک دونه مسکن و آرامبخش هم نمیخورم ...
4- چون نکرد ... ولی اگر فکر میکنی که من دارم فقط در مورد استعداد موسیقی او صحبت میکنم ، سخت در اشتباهی ! فکر میکنی مخلوق حقیری مثل من این جرات رو داره که در مورد بزرگترین هنرمند گیتی حتی بخواد به خودش جسارت بده و بگه از استعدادش خوب استفاده نکرده ؟؟!! نه عزیزم ... من در مورد ساختن موسیقی و این قصه ها صحبت نمیکنم . انسان مجموعه ای از استعدادهای متفاوت و بعضاً متناقض و مکمله ...مایکل جکسون خدای هوش و درایت در بحث بازرگانی و تجارت بود ! با اون همه استعداد و توانمندی چه کرد ؟؟؟ به صورت یک مقروض ورشکسته و به خاک فنا رسیده از این دنیا رفت . اونقدر بینوا شد که مجبور شد برای تامین نیازمندی های معاشش تن به اجرای اون کنسرتهای نافرجام بده ... قصه خیلی درازه دوست من ! توان و طاقت شنیدن شنونده ها خیلی کمه ...
5- 100% . چه ربطی داره ؟؟؟ الآن ننجون زن داداش منم ویتیلایگو داره ... یعنی اونم دختر مایکله ؟؟!!
6- معلومه که این بیماری لعنتی رو داشته . خیلی بیماری های پوستی دیگه هم داشت . عمل اسکین بلیچینگ ؟! خیر ... هرگز ... اما استفاده از مواد بیرنگ کننده و روشن کننده پوست ... بله ... به وفور ... !!!
7- بله ... دقیقاً همینطوره دوست عزیز و کاملاً دروغ میگفت اما این موضوع به من و شما هیچ ارتباطی نداره . دقیقاً هم به همین علت دروغ میگفت که به موجودات فضول و نفهم دنیا بفهمونه : این یک موضوع کاملاً شخصیه و به امثال شما هیچ ربطی نداره ...

مجرم ؟؟؟ اگه با شنیدن مجرم یاد جنایتکارهای جنگی تاریخی میفتید باید بگم لازمه ذهنتون رو شستشو بدید دوست من ... این کلمه من رو که بیشتر یاد Smooth Criminal میندازه ...

دوست من : میدونم تو و امثال تو ( افرادی که در طول این سالها در قالب توهین و فحاشی ) در این پست خاص برای من نظر گذاشته و بنده حقیر را مورد لطف و عنایت خاص خودتون قرار داده اید !!! ای کاش فقط ذره ای ازاون اسراری که در قلب من هست رو میتونستید بشنوید تا قلبتون آروم بگیره ... باور کنید با همه وجود دارم میگم با کمال عشق و احترام حاضرم تمام عزیزانی که دلشون میخواد حقیقتاً اسرار پشت این نوشته رو درک کنند رو از نزدیک دیده و در یک جمع صمیمی و دوستانه و به صورت رو در رو ، نقطه ای از این داستان طولانی و دردناک رو روایت کنم ... تنها نقطه ای ...

سهیل یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 11:44 ب.ظ

سلام. خیلی ممنونم که جواب دادین. ممنونم. شما گفتین منم جزو اون آدماییم که تو کامنتای مطلب "تلخنامه ی عشق" فحاشی کردن. قبل اینکه ادامه ی حرفامو بنویسم میخوام بدونین که این دومین نظریه که من تو این وبلاگ میذارم و نظر قبلیم همین نظر بالایی بود و من جزو اون افراد نیستم.
در مورد جوابتون به سوال شماره 1: منظورتون از گناهکار بودن مایکل بزرگ، اینه که به کسایی که لیاقت عشق مایکل رو نداشتن بیش از اندازه محبت کرد و به اصطلاح "خیلی بهشون رو داد" و اونا از مایکل جکسون بزرگ سوءاستفاده کردن؟ منظورتون اینه؟ واسم خیلی جالبه با وجور اینکه مایکل انقد خیانت و بی مهری از اطرافیان و مردم دیده بود، بازم به معجزه ی عشق اعتقاد داشت و همیشه از عشق حرف میزد.
در مورد جوابتون به سوال شماره 3: مایکل زمون سوختن پوست سرش تو تبلیغات پپسی از مسکن واسه کاهش درد شدید سرش استفاده میکرد و زمون تور dangerous هم باز رو پوست سرش عمل انجام داد و واسه اون از مسکن استفاده میکرد و از طرفی به خاطر اتهاماتی که اون موقع بهش نسبت دادن کم خوابی داشت و واسه همین تو مصرف مسکن زیاده روی کرد و وابسته شد ولی بعدش ادامه ی تور رو لغو کرد و مسکن ها رو ترک کرد. و همینطور سالی که واسه تور this is it آماده میشد کانراد مورای لعنتی بهش دارو های مسکن و خواب آور تزریق میکرد. به غیر اینا مورد دیگه ای نبوده که دکترا بهش مسکن تجویز کنن. تو گزارش کالبد شکافیشم ثبت شده که اعتیاد نداشت و فقط همون دارو های خواب آور ثبت شده. آخه به جز اینا دیگه بیماری دردناکی نداشت که خیلی مسکن تجویز کنن. درسته؟ اگه اعتیاد داشت که نمیتونست انقدر زیاد رو کارش تمرکز کنه.
در مورد جوابتون به سوال شماره 4: مایکل که حتی بعد از مرگشم جزو پر درآمد ترین هنرمنداست و قبل مرگشم چند تا قرض داشت ولی ورشکست نشده بود. میدونم شما خیلی زیاد از مایکل اطلاعات دارین ولی این حرف من نیست. از چند تا از طرفدارای قدیمی مایکل پرس و جو کردم و گفتن که قضیه ی ورشکستگی شایعه بوده و مایکل قرض داشت ولی قرضاش اونقدری نبود که ورشکستش کنه. شما میگین خرج معاشش رو نداشت! اگه اینطور بود میتونست نورلند رو که بی استفاده مونده بود بفروشه و چند تا از کلکسیون های گرون قیمت و کمیابشو بفروشه. یا سهمش از شرکت سونی رو به سونی بفروشه که اتفاقا سونی خیلیم دنبالش بود. مایکل که حتی تا آخرین روز ها هم اسطوره ی همه بود و خیلی قدرت داشت و اسمش هرجا میومد مردم میرفتن فضا. مایکل همیشه با ابهت و قدرتمند بود و حتی الانم همینطوره. خب تور دیس ایز ایت رو گذاشت چون خیلی وقت بود از تور و کنسرت فاصله گرفته بود و به هر حال اون شغلش بود و مطمئنم دلش واسه حال و هوای تور و کنسرت و جهانگردیا ی گذشتش تنگ شده بود.
در مورد جوابتون به سوال شماره 5: نه. من نمیگم هرکی ویتیلایگو داشته باشه بچه ی مایکله. میگم خود بیماری ویتیلایگو خیلی نادره و اینکه یکی که ویتیلایگو داره از یه خانوم بخواد بچه هاشو بده بهش و اون خانم از یکی دیگه بچه دار شه و از شانس اون بچه هم همون بیماری نادرو داشته باشه که اون آقا داره، احتمالش خیلی خیلی کمه. و علاوه بر این، از رو شباهت به پدر و مادر هم نمیشه نظر داد که خیلی از بچه ها هستن که شباهتی به پدر و مادر و خواهر و برادرشون ندارن. و افراد سیاه پوستم امکان داره بچه های سفید پوست داشته باشن. و تو گزارش کالبد شکافی مایکل جکسون ثبت شده که اسپرمش کاملا سالم بوده. پس چرا باید بخواد همسرش از یه مرد دیگه بچه دار شه؟ و ادعاهای مارک لستر که میگفت پدر پرنس و پاریسه کاملا ساده لوحانه بود و مشخص بود که دروغه. با همه ی اینا چرا میگین بچه های خودش نیستن. و بلنکت که خیلی شبیه بچگیای خود مایکله.
در مورد جوابتون به سوال شماره 6: مایکل جکسون که تا قبل از بیماری لوپوس و ویتیلایگو اصلا از کرم های روشن کننده استفاده نمیکرد. بعد از اینکه لکه های سفید وسیع شدن از اون کرم ها استفاده کرد. خب شما که میدونین عمل اسکین بلیچینگ نداشته چرا نوشتین " اوه بوی ، من نمیدونم اسکین بلیچینگ اصلاً یعنی چی !" ببخشید اینو میگم ولی اینطوری واسه خواننده ی مطلب این تفکر القا میشه که مایکل دروغ گفته بود و اسکین بلیچینگ رو میشناخت و انجام داده بود.
در مورد جوابتون به سوال شماره 7: آخه مایکل خیلی صادق بود و آدم باورش نمیشه که دروغ میگفت :( و میگن گونه و فک و پیشونیشو عمل کرده بود ولی اگه تک تک این اجزا رو بررسی کنین فرق نکردن و حالت کلی صورتش فرق کرده بود که به نظرم به خاطر تغییر رژیم غذایی و افزایش سن و کاهش وزن بود و همین طور فشار های روحی هم رو قیافه خیلی تاثیر داره. ولی به صورت جزء به جزء بررسی کنیم به نظر نمیاد که عمل کرده بود. مثلا تو این عکس:
http://uupload.ir/files/45zl_main-qimg-5cad541a4abfe5d43c98d3f25087a462-c.jpg

و تو این عکسم حالت دماغش بعد از دومین عملش دیگه فرق نکرده:
http://uupload.ir/files/67e_screenshot_2017-02-26-19-53-21-1.png

منظورتون از مجرم بودنش اینه که به موجودات بی لیاقتی که لیاقت عشقشو نداشتن خیلی محبت کرد؟

" اونیه که سراسر زندگیش مملو از خطا و انحراف و اشتباه بود ! " چه خطا و انحرافی؟
"اونیه که اونقدر علیهش سند و مدرک و دلیل اثبات جرم دارم که توی این محکمه بر خلاف محاکمه سانتا ماریا از بار هیچ گناهی تبرئه نمیشه !" جرمش از نظرتون چیه؟ آخه وقتی اسم دادگاه سانتا ماریا و تبرئه شدنشو آوردین و گفتین شما میتونین جرمشو اثبات کنین، خواننده ی مطلب فکر میکنه منظورتون اتهامات کثیفیه که بهش نسبت دادن.

سهیل یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 11:46 ب.ظ

ببخشید راستش من از قسمت هایی از اون مطلبتون سوال دارم. با اجازه میپرسم و مثل کامنت قبلی شماره گذاری میکنم و امیدوارم اینبارم لطف کنین و جوابمو بدین. ممنون.

1. "دیدن موجوداتی که سعی میکنند از تو تصویر یک قربانی مظلوم دردکشیده که همه دنیا بهش ظلم و بدی میکردند رو به جهان ارائه کنند ، حال تهوع بهم میده ! دیدن موجوداتی توهم زده که اصرار دارند به همه بباورونند که تو خوب ترین و درک نشده ترین بودی !" خب شاید مایکل اشتباهاتی تو زندگیش داشت. ولی واقعا یه قربانی بود. به کسی که بهش تهمت میزنن و یه سری نادون دروغا و تهمتا رو باور میکنن و مسخرش میکنن و اذیتش میکنن به خاطر گناهی که مرتکب نشده و هیچوقت حتی فکرشم به ذهنش نرسیده چی میگن؟ میگن قربانی دیگه. میگن کسی که درک نشد.
2."همه بدیهی هایی که اون جکسونها در طول سالیان سال بهت کردند همش در قدم اول از بدی هایی که خودت در حقشون کردی سرچشمه میگیره و میدونی که برای اثباتش هزاران هزار دلیل هم دارم پس بی دلیل حاشا نکن ! " هر کدوم از اعضای خانواده اش به نحوی بهش خنجر زدن و اذیتش کردن. جرمین، لاتویا، پدرش و.... و حالا هم واسه رسیدن به ثروت مایکل دارن بچه هاشو قربانی میکنن. چرا میگین تقصیر مایکله؟ مایکل چه بدی ای بهشون کرد؟
3. "نتیجه همه اون دروغهای شاخداری که یک عمر با دوز و کلک تحویل ساده لوحان جهان دادی همین میشه جناب جکسون !! اینکه در اوج جوونی بمیری و جسدت خوراک کرمها و حشرات زمین بشه !!" منظورتون از دروغ ها چه دروغ هاییه؟ چند تاشونو میگین؟
4. "امروز سالروز همون روزیه که از ترس اینکه نکنه مردم تو سالن کنفرانس O2 تو رو هو کنند و بهت بخندند ، چند ساعت خودت رو توی هتل مخفی کرده بودی و شهامت نمیکردی طبق وعده ای که خودت داده بودی روی صحنه سخنرانیت حاضر بشی و آخرش هم با زور و تهدید از اون 4 دیواری خارجت کردند ! چه صحنه شرم آوری برای انسانی که زمانی یگانه ابرقدرت گیتی بود ." مایکل که پشت پرده ایستاده بود و صداش کردن اوند و مصاحبه کرد و مردم داشتن به خاطر مایکل خودشونو میکشتن. چرا باید مسخره ش میکردن؟ مگه چی شده بود؟ و مایکل که میدونست همه ی طرفداراش عاشقشن و دوست دارن ببیننش. چرا مایکل باید همچین فکری میکرد؟ هیچ جا همچین چیزی ننوشته که مایکل قایم شده بود. اینم از طرفدارای قدیمیش پرس و جو کردم.(البته خدایی نکرده بهتون بر نخوره. میدونم اطلاعاتتون خیلی زیاده)
5. " اوه بوی ... این یک پاپوشه ! اوه بوی ، این یه دروغه ! اوه بوی ، اونها به من تهمت میزنند !" مگه غیر از این بود؟ هم واسش پاپوش ساختن و هم تهمت زدن و دروغ گفتن.آدم با خوندن این جمله احساس میکنه منظورتون اینه که پاپوش و دروغ نبود و اتهامات راست بودن.
6. " اوه بوی ، من نمیدونم اسکین بلیچینگ اصلاً یعنی چی ! اوه بوی ، من پام شکسته و امشب نمیتونم برقصم !" خب اسکین بلیچینگ نداشته دیگه، منطورشم همین بوده. و چرا باید در مورد شکستن پاش دروغ میگفت؟
7. " اوه بوی کی گفته الیزابت تیلور از من باج سیبیل میگیره که قربون صدقه چشم و ابروی من بره ؟؟!!" الیزابت تیلور که یه دوست خوب واسه مایکل بود. چه پولی؟ الیزابت خودش جزو مشهور ترین و ثروتمند ترین هنرمندا بود پول نمیخواست. الیزابت از مایکل دفاع میکرد چون بهش تهمت زدن و بی گناه بود. چون میدونست مایکل میخواد عشق رو گسترش بده. چون قلب مایکلو شناخته بود.
8. " اوه بوی من کی میخواستم استخونهای مرد فیل نما و مریلین مونرو رو بخرم و توی کلکسیونم قرار بدم که برام از این شایعه های زشت درست میکنند ؟؟!!" خب شایعه بودن. و حتی اگه شایعه نباشن هم کار بدی نکرده بود که. این که جرم نیست.
9. " اوه بوی ، حالا مگه اشکالی داره آدمی که 400 میلیون قرض پرداخت نشده داره و در آمدهاش به کمترین مقدار ممکن رسیده ، بیاد یه 20 میلیون دلاری رو تو مغازه های لاس وگاس صرف خرید یه سری میز شطرنج و تابلو و عتیقه کنه ؟؟!!" خب ورشکست نشده بود که قرض داشت. اگه نمیتونست از پس مخارجش بر بیاد اینکارو نمیکرد. و ثروتشم زیاد بود. شاید پول نقدش کافی نبود ولی زمین و ثروت زیادی داشت.
10. "اوه بوی ، من تو زندگیم دوبار با عشق ازدواج کردم و یک مرد کاملاً عادی بودم !!!!!!" ازدواج دومش واسه بچه بود. ولی واقعا عاشق لیزا بود حتی سال های سال بعد از جداییشونم عاشقش بود و ختی سال 2005 هم باهاش حرف زده بود و از لیزا پرسید که هنوزم عاشقشه یا نه؟ و لیزا گفت واسش فرق نمیکنه و مایکل گریه کرد. اینو لیزا بعد از مرگ مایکل تو برنامه ی اپرا گفت.
11. " اوه بوی ، من نمیدونم چرا خواهر و برادرهای من همیشه علیه من حرف زدند و بهم حسادت کردند و منو دوست نداشتند !!!!" مایکل که همیشه میگفت عاشق خواهرا و برادراشه و هر کدومم علیهش حرف زدن بخشید. و اپرا هم هرچقدر گفت که به نظرت اونا بهت حسودی میکنن؟ مایکل گفت نه من همچین فکری نمیکنم.
12."اوه بوی ، من فقط 2 هفته تموم با جردی چندلر توی یک اتاق موندم و در رو از پشت قفل کردم و بعدش هم اومدم بیرون. نمیدونم این همه جنجال و دروغ و سر و صدا برای چی بوده !!! " دو هفته تو یه اتاق و در از پشت قفل؟ کلی آدم و بچه و خدمتکار اونجا بودن و مادر جردن چندلر هم بچه رو میبرد پیش مایکل و خودش از اوضاع خبر داشت. در قفل؟ اگه همچین چیزی بود خدمتکارا و بچه ها هم شک میکردن و وقتی وکیلا از بچه ها سوال کردن کسی چیز مشکوکی نگفت و حتی خدمتکارا و مادر بچه.
13." اوه بوی ، کی گفته من بارها و بارها وعده های سرخرمن دادم و چون توش مثل خر توی گل میموندم (!!!) مجبور میشدم هزار تا بامبول و شامورتی سر هم کنم که از زیر قول و قرارهام فرار کنم " کدوم وعده های سر خرمن؟
14. " . عشقت به تنم زخمهایی زد که جاشون هنوز و احتمالاً تا همیشه خونین و عفونیه اما من دارم سعی میکنم از دست اون زخمها خلاص بشم . به من بد کردی اما نه به اون اندازه که در حق خودت ظلم و ستم روا داشتی " راستش این سوالی که دارم فضولیه. ولی واقعا عشق پاک مایکل به شما زخم زده؟ چون از دنیا رفت؟ یا یه دلیل دیگه؟
بازم به خاطر جواب دادن به سوالای قبلیم ازتون تشکر میکنم و خیلی ممنونم که نظرامو خوندین. ببخشید خیلی حرف زدم و سرتونو درد آوردم و خیلی سوال پرسیدم.

سلام دوست عزیز ... وقت بخیر ...

با کمال احترام به نظرات بلند بالایی که وقت گذاشتی و تایپ کردی باید بهت بگم متاسفانه اونقدر دغدغه و مشغله توی زندگیم دارم که حتی نمیرسم متن هات رو یک دور تا انتها بخونم چه برسه به اینکه بخوام بهشون جواب بدم . من برای تو و دوستانی امثال تو که واقعاً دلشون میخواد به شبهات و پاسخهای خودشون در این مورد و موارد مبهم دیگه دست پیدا کنند یک پیشنهاد خاص دارم که امیدوارم حقیقتاً بهش فکر کنی :

نمیدونم کی هستی و چند سالته و کجا زندگی میکنی اما اگه توی تهران هستی بدون که من به سنت هر ساله در تاریخ پنجشنبه 19 اسفند ، دیداری رو در با تعدادی از طرفدارها برگزار میکنم . ازت درخواست میکنم که در اون دیدار شرکت کنی . میتونی دوستانی رو که حقیقتاً عاشق واقعی مایکل جکسون میدونی هم به این جمع بیاری تا اونجا در جلوی چشم همه دوستانت با همه جزئیات به تک تک این سوالاتت پاسخ بدم . نمیتونم بگم انتقال احساس و چیزی که میدونم کار دیدار در یک جلسه هستش اما فکر میکنم اون راه و مسیری که برای پیدا کردن بقیه شبهات و پرسش هات نیاز داری رو پیدا خواهی کرد ... میتونی روی پیشنهاد من فکر کنی . اگر تصمیم گرفتی که بیای بهم ایمیل بزن تا راهنماییت کنم : ali_mjfollower@yahoo.com

منتظرم دوست عزیز ...

سهیل دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 11:07 ق.ظ

سلام. وقت شما هم به خیر.
راستش من تو تهران زندگی نمیکنم و با این که خیلی دوست دارم بیام وجواباتونو بشنوم، واقعا سرم شلوغه و متاسفانه نمیتونم بیام تهران :(
ولی اگه هر وقت وقتی پیدا کردین تا جواب کامنتامو بدین ممنون میشم و اگه هم هیچوقت وقتشو پیدا نکردین اشکالی نداره. ممنونم که تا همین جا وقت گذاشتین و جوابمو دادین.
و یه پیشنهاد. نظرتون چیه که من چند تا از سوالای کامنت اولمو که شما جوابشو دادین کپی کنم و تو قسمت کامنتای "تلخنامه ی عشق" بذارم و شما هم جواب بدین. چون بعضی از طرفدارا با خوندن اون مطلب خیال کردن که شما مایکل بزرگ رو در مورد اتهامات گناهکار میدونین و فکر میکنن به نظر شما پوستشو با عمل سفید کرده بود و علاوه بر اون یه سری ضد مایکل هستن و بعد خوندن اون مطلب گفتن که حتی طرفداراشم در مورد مایکل بد حرف میزنن. به هر حال یه پیشنهاده و صاحب اختیار شمایین. اگه موافق هستید بگید. ممنونم.

سلام به شما ...

همونطور که گفتم حقیقتاً فرصتی برای تایپ موضوعاتی که اصولاً صحبت در موردشون از جنس ادبیات نوشتاری نیست ندارم . به علاوه اینکه معمولاً اهمیتی هم برای نظرات طرفدارهای کم خرد و منتقدان مایکل جکسون قائل نیستم و حرف خودم رو میزنم . شما هم هرطور که صلاح میدونید عمل کنید . موفق باشید ...

سهیل دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 03:18 ب.ظ

بسیار خوب.
ممنونم که جواب دادین و ببخشید که وقتتون رو گرفتم.
موفق باشین.
خدانگهدار.

MVMA جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 01:49 ق.ظ

خیلییییی دردناکههههه؛خیلییییی؛هر شب گریه میکنم؛وقتی به یادش میفتم این دنیای پستی که در حال حاضر دارم توش نفس میکشم میاد جلوی چشمام؛فقط ببین داره چیکار میکنه؛با همه ی آدمای خوبش؛خسته شدم دیگه واقعا؛خستههههه؛آخه دیگه چه کار کثیف دیگه ای مونده که باهاش انجام نداده باشن؟تمام وجودم به درد میاد وقتی که بهشون میگم مایکلو میگن آهان؛همون بچه بازه؛همون شیطون پرسته؛همون ...؛خدااااا کی میخواد تموم شه این قضاوتا؟!؟!کی خوب میشه این دنیات؟!؟!بسه دیگههههه؛بسههههه؛چرااااا اینجوری شدیم ما؟!؟!واقعا چرااااا؟!؟!

nader Emjj7 یکشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 04:36 ق.ظ http://naderemjj7.ir

سلام خسته نباشید،چند وقتی که اصلا وقت نکردم به وبلاگ سر بزنم اصلا وقت نکردم کارای مایکلیم و بکنم نمیدونم چطوری بگم ولی من هنوز این پست و نخواندم گریم گرفته،علی آقا زندگی من در حال حاظر آنقدر پیچیده شده که گاهی وقت ها فقط یاد ارباب که بهم آرامش میده،علی آقا موضوع سایتی که اگر یادت باشه،فعلا به این زودی ها فکر نکنم با این اوضاع زندگی بتونم راه اندازیش کنم ولی سیع میکنم هر چه زود تر به یکی از آرزوهام برسم ،و این کار دست من هم نیست دست عشقی است که مایکل آن را تکان میدهد،فقط خواستم احوالی از شما بگیرم و این و بگم که علی آقا دوستت دارم خیلی زیاد،و این قول به خودم دادم که بعداز راه اندازی سایت یک بخشی را به مطالب شما اختصاص بدم که این مطالب جادو حداقل تا آخر عمر من توی این جهان هستی بماند، فقط آمدم چون خیلی دلم برای شما تنگ شده.



((بعداز کنکورم فکر کنم این سایت و راه اندازی کنم ،ولی در حال حاظر همون انجمن راه اندازیش کردم))

سلام دوست عزیز . وقت بخیر ...
از اینکه داری مسائل و موضوعات مهمتری رو در زندگیت توی اولویت اول قرار میدی بی نهایت خوشحالم . امیدوارم بتونی به موفقیتهای بالاتری برسی و در کنارش ، خدماتی که دلت میخواد رو هم به دنیای مایکل جکسون ارائه کنی . از اینکه در این دنیای فراموشی و بی وفایی همچنان یادم میکنی و نسبت بهم علاقمندی با همه وجود ازت ممنون و سپاسگزارم . ممنونم ...

لیلا چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 11:00 ق.ظ

من تازه با وبلاگت آشنا شدم
ممنون از همه زحماتت
مایکل همیشه هست و تکرار نشدنیه و
جادوی آهنگ ها، برق چشمها و مهرش از بین نمی ره
چون قلب بزرگ و مهربونی داشت و مردم و کودکان رو عاشقانه دوست داشت و وقتی خالص عشق بدی
عشق می گیری

درود به مایکلیهای عزیز

Welcome Home My Friend ...

لیلا یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 10:12 ب.ظ

سلام
امیدوارم در سال جدید هم شاهد ابراز شور و عشق صاف و بی ریای شما به ابرمرد دنیای هنر باشم

خلاصه بخوام بگم
تنها در همین مدت کم که با وبلاگتون آشنا شدم غرق در شور و هیجان و حسرت و تحسین شدم و
هر روز و شب از زحماتی که شما کشیدی و از مطالب درست و قابل تحسینت لذت می برم
مخصوصا که با مطالعه و از سر آگاهی تمام و اشراف به هر جنبه ای وقت می گذاری
کار زیبا و پر مایه شما بسیار قابل تقدیره

امیدوارم باز هم از بزرگمرد همیشه جاودان دنیای موسیقی و سمبل هنر و عشق به مردم و کودکان به واسطه زحمات شما بخونم

نمی دونم به چه زبانی باید تشکر کنم

سخن عشق نه آن است که آید به زبان
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

سلام دوست عزیز ... یقینا به علت اینکه اولویت های اساسی زندگی من به شدت تغییر کرده قادر نخواهم بود مثل سالیان گذشته مدام در مورد مایکل جکسون بگم و بنویسم ولی از اونجایی که او تا ابد یکی از بزرگترین دلایل زنده بودنمه ، هر وقت فرصت آزادی پیدا کنم برای عرض ارادتم به او از او و برای او خواهم گفت ...

لیلا پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 11:57 ق.ظ

سلام دوست عزیز

در خصوص ایمیل
پاسخ شما رو دادم
متاسفم دیر شد


به هر صورت باز هم امیدوارم از اون بزرگمرد همیشه جاری در قلبهای عاشقان بگی و بنویسی و
ما غرقه تر و شیفته تر راه رو با هم ادامه بدیم

موفق باشی

این خونه این وبلاگ

این حریم عسق ورزی
مادامی که به نام همیشه باقی عشق سرپاست

هیچوقت متروک نبوده و نمیشه و نخواهد بود.

سلامت و برقرار باشی

سپاس از شما دوست عزیز ...

لیلا سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 02:59 ب.ظ

"... درست در همون لحظات و ثانیه ها بود که مایکل جکسون برای مدت زمانی که از نظر من به بلندای ابدیت میومد در مقابل من ایستاد و درست در چشمان من خیره شد ... "

آه خدایا چقدر با تمام وجودم این لحظه رو تصدیق می کنم ... بله زمانی به بلندای ابدیت ...زیباترین توصیف لحظه ای خیره شدن به جشمهاییه که دنیا توش گم میشه

و خدا می دونه چقدر امروز و این لحظه دلتنگ و از درون سردم مایکل
مثل "غریبه ای در مسکو "

اگر بارها و بارها به خونه مجازیت بیام و بارها و بارها پای هر پست مزین به نام و یاد تو عاشقانه بنشینم و درد دل کنم باز هم گوشه ای از شور و شوق من رو به تو بازگو نمی کنه

این جا نورلند قلبهای عاشقیه که با تو بی خبر از قیل و قال دنیا عاشقانه نجوا می کنند

و ممنون علی عزیز
رفیق همیشگی مایکل که این جا رو برای سامان دادن به دلهای پریشان برقرار کرده ای

درود بر تو و ماندگار باد نام و یاد او

سپاس و درود ابدی و بی انتها بر سربازان راستین ارتش عشق او ...

لیلا یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 12:43 ب.ظ

سپاس و درود بی پایان بر مایکل که روز به روز بهم ثابت میشه چقدر بدون او بودن سخته و با او بودن به مراتب دشوارتر و مرموزتر و پرچالش تر و
درود به سبک شیوای صاحب این شیداسرا بر سربازان راستین ارتش عشق او و درودی به بلندای ابدیت بر تو که روزنه ای نو رو با این شاهکار عاشقانه ات بر دنیای با شکوه و پر شرنگ و شکر عشق بر چشمهای من گشودی

( سربازان راستین ارتش عشق او )

ای کاش میدونستم کی هستند و کجان ... ای کاش دیگه فقط و فقط یک اسم کهنه و قدیمی در دفتر خاطرات زندگی من نبود ...

لیلا دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 06:37 ب.ظ

نه این عبارت با ارزش هیچ وقت یه عبارت کهنه و قدیمی نبوده و نیست بلکه یه سبکه یه انگیزه است ...هنوز جادوی ارباب افسانه ها ادامه داره و هنوز این ارتش پویاست کودکان و نوجوانان و جوانانی که تنها با یکی دو بار خواندن خاطرات شیوای او در این وبلاگ به دنبال او و پیام زیبای او می روند بدون اینکه ما با خبر باشیم یا یادآوری کنیم... باورنکردنیه وقتی کودکی پیشت میاد و میگه از اون روز که شما از او گفتید و اون ماجرا رو خوندید تا امروز دارم سرچ می کنم و می بینم مفهوم اشعارش چقدر زیباست و چه مرد بزرگی بوده
یا نوجوانی که تمام طراحی های خلوت تنهاییش گردآوری نام ترانه های او و نوشتن اشعار او و خواندن اونهاست یا دختر جوانی که با شوق هفته های ممتد ازم می خواد او رو بیشتر معرفی کنم و من همچنان بهترین مرجعم وبلاگ طلایی و دوست داشتنی تو هست و تا نیمه های شب آخر هفته با نام و یاد او و روشن شدن سبک و منش انسان دوستانه و هنر نابش می گذره و با چشمهام می بینم چقدر او بر روی این نسل پرشور و نو که او را هرگز ندیده اند و از او نمی دانستند اثرگذاره....
وبلاگ تو روز به روز پرنورتر میشه و پیش نظر چشمهایی قرار می گیره که بعد از ما آن را فراموش نخواهند کرد و من همیشه با تمام وجود این راه و ادامه می دم که می دونم یکی از دغدغه های تو در این مسیر پر نشیب و فراز بوده.

ولی با کمال احترام دوست من ، مثالهایی که زدی احتمالاً جمع کوچک و محدودی از کودکان و نوجوانان خوشبخت و سعادتمند بوده اند که افتخار همنشینی و هم کلامی با عاشقی مثل تو رو به دست آورده اند ... متاسفانه در دنیای زشت امروز و انسانهای فراوان و بی شماری که در اطراف ما زندگی می کنند ، دیگه نمیشه چندان رد و نشونه ای از این افراد و عاشقانه ها پیدا کرد ... این حقیقت و واقعیت دنیاییه که توش زندگی میکنیم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد