مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان
مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان

با خاطرات مایکل جکسون ( داستان Tabitha Messick )


سلام به دوستان عزیز و گرامی . وقت همگی بخیر و شادی ...


با یک نوشته دیگه و با یک داستان جدید از کتاب قطور خاطرات مایکل جکسون کبیر در خدمت شما عزیزان هستم . خوشحال میشم امروز هم مهمان من و وبلاگ مایکل جکسون پادشاه جاودان باشید ...


یادم میاد چند وقت پیش ضمن قرار دادن عکسی از این داستان در فیس بوک ، از دوستانم در اون پیج سوال کردم که آیا داستان مربوط به این عکس رو براتون توی وبلاگم نوشته ام یا خیر ؟ آخه این عکس بدجور به نظرم آشنا میومد ! خلاصه دوستان متقاعدم کردند که این داستان رو ننوشتم و اینکه چقدر خوب میشه که حتی اگه نوشتم ، دوباره اون رو توی وبلاگم تکرارش کنم !! برای همین تصمیم گرفتم برای این هفته ، داستان Tabitha Messick را برای شما دوستان روایت نمایم ...  

 پس مطابق معمول اینجور نوشته ها ، پستم رو با این جمله مشهور آغاز میکنم و میگم : (! !)


Tabitha داستانش رو اینطور آغاز میکنه و میگه :


من هم از دیدار شما خوشبختم !


این دقیقاً جمله ای بود که مایکل جکسون با همون صدای آروم و نازکش درهنگام ملاقات با من عنوان نمود ؛ تجربه شگفت انگیز و خارق العاده ای که من به صورت کاملاً تصادفی اون رو در سال 2002 در اورالندوی فلوریدا به دست آوردم ؛ اون زمانی که من متوجه شدم ما ( من و مایکل جکسون ) تصادفاً در یک رستوران مشغول غذا خوردن هستیم !!! ( )


راستش من اون زمان برای شرکت در رقابتهای Miss America به فلوریدا اومده بودم . شب آخر این رقابتها بود و من و خانواده ام تصمیم گرفتیم اون شب شام رو در یک رستوران ژاپنی خیلی مشهور به اسم Benihana صرف کنیم که بعداً متوجه شدم اون مکان ، یکی از رستورانهای مورد علاقه مایکل جکسون هم به شمار میومده !


یادم میاد وسطهای زمان صرف شام بود که یک دفعه ، ولوله و جنب و جوشی عجیب و غریب همانند یک زلزله و سونامی قدرتمند ابتدا از انتهای سالن آغاز شد و سپس میز به میز به سمت ما نزدیک و نزدیکتر گردید ! مردم به وضوح یکدیگر را از موضوعی عجیب مطلع نموده و ناگهان افراد میز غذای خود را ترک کرده و به سرعت از سالن خارج میشدند !!


پدرم با نگاه یه این صحنه با تعجب از گارسون پرسید : چه خبره ؟! موضوع چیه ؟!


زمانی که گارسون به ما خبر داد مایکل جکسون در سالن کناری مشغول خوردن شام هستش ، ما ابتدا برای چند ثانیه با بهت و دهانهایی باز به یکدیگر خیره شده و سپس به سرعت سایر افراد (!!) سالن را جهت اطلاع از صحت و سقم این خبر ترک نمودیم !! ( )


بله ، این خبر حقیقت داشت !!


مایکل جکسون بی نهایت سخاوتمند ، بخشنده و در عین حال خجالتی بود . در اون لحظات ، مسئولین رستوران دربهای Benihana رو بسته بودند تا مانع ورود مشتریان اضافی به فضای داخل رستوران بشن . و مایکل جکسون از همون ثانیه به بعد به مدت 2 ساعت تمام با مشتریان حاضر در رستوران صحبت کرد و عکس یادگاری انداخت . مردم همگی در صفی طولانی به خط شده و انتظار دیدار با مایکل جکسون رو میکشیدند . برام جالب بود که میدیدم مایکل جکسون با اون همه ازدحام و شلوغی و سر و صدا باز هم اونطور صبور و آروم و با وقاره . یادم میاد مردم حتی از پشت دربهای شیشه ای قفل شده رستوران از تلاش و تقلا و ایجاد سر و  صدا برای ورود به داخل رستوران و ملاقات با مایکل جکسون دست بر نداشته بودند ؛ دخترهای جوان زیبایی که برای حتی ثانیه ای دیدار با مایکل جکسون در حال از هوش رفتن بودند !!!


در اون لحظات ، مردم ِداخل رستوران با صدای بسیار بلندی در اطراف مایکل جکسون مشغول صحبت کردن بوده و در اغلب مواقع جیغ و فریاد میکردند ؛ نه فقط به این خاطر که نظر مایکل جکسون رو به خودشون جلب کنند بلکه بیشتر به این خاطر که به خاطر حضور در مقابل وی تعادل احساسی خودشون رو از دست داده و نمیفهمیدند دارند چی کار میکنند !!! ( )


من تو اون ثانیه ها ، انرژی و عشقی نظیر اون چیزی که معمولاً در مراسم تولد یا شبهای کریسمس تجربه میشه رو لمس میکردم ؛ عشقی عظیم که از سمت مایکل جکسون به سمت مردم حاضر در سالن تشعشع میگردید . اون فضا حقیقتاً دیوانه کننده و جادویی بود .



 Tabithaنفر اول از سمت چپ


زمانی که سرانجام ملاقات مردم با مایکل جکسون به انتها رسیده و او محیط رستوران را برای سوار شدن به اتوموبیلش ترک نمود ، صدها طرفداری که در خیابان منتظر آمدن وی بودند به سوی او هجوم آوردند ! اون روز ، فرزندان مایکل جکسون ماسکهای اسپایدرمن روی صورتهاشون داشته و در هنگام خروج سلطان پاپ از رستوران توسط حدود 10 نفر از کارمندان و بادی گاردهای وی اسکورت شده بودند . او با کمک نیروهای امنیتی و مامورین پلیس سعی میکرد تا راهی را جهت ورود به اتوموبیل لیموزین خویش و ترک آن مخمصه برای خود و فرزندانش دست و پا کند ؛ هرچند او در همان حال نیز با طرفداران و عاشقانش خوش و بش کرده ، با آنها عکس یادگاری انداخته ، ایشان را در آغوش کشیده و برای آنها CD و پوستر امضا میکرد . او حتی در آن لحظات پر آشوب همچنان شاد و آرام به نظر میرسید . سرانجام و پس از طی مدتی طولانی مایکل جکسون موفق به ورود به اتوموبیل شده و عازم حرکت گردید ! و من به چشم خودم مشاهده کردم که به محض اینکه اتوموبیل حاوی او دور شد ، 2 دختر جوان در خیابان از هوش رفته و نقش بر زمین شدند !!!



راستش من تا اون زمان و تا اون شب که موفق به ملاقات با مایکل جکسون از نزدیک نشده بودم ، حقیقتاً یک طرفدار مایکل جکسون به شمار نمیومدم . تمام ارتباط من با مایکل تا قبل از اون شب ، تقدیر من از موسیقی او به عنوان یک هنرمند بزرگ بود . من تازه بعد از اون شب بود که در زندگیم به عنوان یک طرفدار و یک عاشق به دفاع از مایکل جکسون در کلیه ابعاد زندگیم پرداختم .


مایکل جکسونی که من اون شب در اون رستوران ملاقات کردم به هیچ عنوان کوچکترین شباهتی به اون تصویری که رسانه ها طی سالها از او در تلویزیونها به نمایش در آورده بودند نداشت . من به چشم خودم مشاهده کردم که اون تصویر هیولا گونه ای که توسط ژورنالها از وی در میان مردم جهان به نمایش در آورده شده است تا چه اندازه دروغین و غیر واقعیست . مایکل جکسون در ورای تمام خصومتها و بد رفتاری ها و زشتی ها و بی اخلاقی هایی که مردم جهان سالها در حق او روا داشته بودند همچنان باوقار ، آرام ، متین و کودک صفت باقی مانده بود ... ( )


شنیدن خبر درگذشت مایکل جکسون ، تراژدی وحشتناکی بود که کمر جهان را شکست . او به راستی یک اسطوره فرا ملیتی بود که شرق و غرب عالم در زمان درگذشتش یکسان و مشابه به سوگ نشستند . زمانی که مایکل جکسون دیده از جهان فرو بست ، من به مدت 2 سال بود که در کشور چین زندگی میکردم . و شاید براتون خیلی جالب باشه که بدونید مردم چین فقط 2 نام رو از امریکا میشناسند : مایکل جکسون و مایکل جردن ! و حالا یکی از این دو MJ از دنیا رفته بود و مردم چین داغدیده و سوگوار گردیده بودند ...( )



سوگواری مردم چین در روز درگذشت مایکل جکسون کبیر


طی تمام سالهای بعد از ملاقاتم با مایکل جکسون داشتن این عکس یادگاری( من در کنار او ) خیلی به کمک من اومد ؛ خصوصاً تو مدتی که من در چین زندگی میکردم و برام خیلی سخت بود که با افرادی از یک فرهنگ دیگه وارد تعاملات اجتماعی بشم . خوب ، لااقل جای شکرش باقی بود که بحث در مورد مایکل جکسون میتونه یک استارتر خیلی خوب توی همه فرهنگهای دنیا برای شروع دوستی و شکل گیری روابط انسانی باشه !!! ( 


تجربه ملاقات با مایکل جکسون و حضور در کنار او برای من افتخاری بود که تا پایان عمر همراه من خواهد بود . چیز غریبی در مورد مایکل جکسون وجود داشت که غیر قابل شرح بود ؛ در یک کلمه : جادوی محض ... ( )



تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance

نظرات 2 + ارسال نظر
لیلا شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 10:39 ق.ظ

قبول دارم
جادویی بود
و
تکرار نشدنی

لیلا پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 07:09 ب.ظ

ارام و با وقار ، با شکوه و بخشنده
او حتی سالها بعد از پرواز هم عشق به هوادارانش می بخشه و اونا رو اروم می کنه
جادوی محض کمی مبهمه
ولی صد البته
عشق محض و پاک
اون دختر یک شبه عاشق شد و نمی تونه برق اون شکوه جاودانه رو نادیده بگیره
درد و سوز و شور شیرین مشترک دوستدارانش در جای جای سیاره زمین
مایکل مگه میشه تو رو از یاد برد
عشق هیچگاه از یادها و قلبها پاک و زدوده نخواهد شد هر چند کتمان شود

( عشق هیچگاه از یادها و قلبها پاک و زدوده نخواهد شد هر چند کتمان شود )

دریایی داستان و حکایت و خاطره رو از نو در قلبم زنده کردی دوست من ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد