مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان
مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان

با خاطرات مایکل جکسون ( داستان Anton Glanzelius )


سلام دوستان صمیمی و آشنا . روز و روزگار بر شما فرخنده باد ...


با داستان دیگری از خاطرات بی انتهای مایکل جکسون کبیر در خدمت شما عزیزان هستم . خاطره ای که سعی داره همانند سایر داستانهایی از این جنس ، دریچه ای دیگه به دنیای ساده و در عین حال پیچده و مملو از عجایب پادشاه جاودان هنر باز کنه تا آیندگان ، بهتر و زلالتر و شفافتر از هر زمان دیگه قادر باشند در مورد زندگی و سرنوشت این جادوی بی انتهای صحنه ها قضاوت و داوری نمایند . با این مقدمه ، توجه شما رو به داستان امروز جلب مینمایم :


خاطره امروز ما از یکی از تهیه کنندگان مطرح تلویزیون سوئد به نام Anton Glanzelius هستش که در کودکی ، به عنوان یک چایلد استار مطرح و مشهور ، سابقه بازی در فیلمهای زیبا و خاطره انگیزی از جمله My Life As A Dog رو در کارنامه هنری خودش داره ...



آنتون ، داستانش رو اینطور آغاز میکنه و میگه :


یادم میاد اولین باری که با مایکل جکسون آشنا شدم ، سال 1987 بود ؛ زمانی که همش 13 سال داشتم . مایکل جکسون فیلم My Life As A Dog به کارگردانی Lasse Hallström رو تماشا کرده و حقیقتاً از دیدن اون لذت برده بود . او در همون زمان برای نخستین بار با من تماس گرفت و بهم قول داد که به زودی و در منزل جدیدی که قرار بود اون رو خریداری کنه ، از من پذیرایی خواهد نمود . شاید باورتون نشه اما من در اون زمان به عنوان پسر بچه 13 ساله ای که کل عمرم رو در مناطق فقیر نشین جنوب Gothenburg سپری کرده بودم ، هیچ ایده ای نداشتم که این مایکل جکسون چه جور موجودیه !! برای همین بعد از تماس تلفنی مایکل جکسون بلافاصله به سمت خونه همسایه هامون دویده و ازشون سوال کردم که آیا اونها هیچ فیلم و ویدئویی از این مایکل جکسون دارند که در اختیارم قرار بدند یا خیر ؟؟!! خیلی شرم آوره اما من میخواستم بفهمم که مایکل جکسون حقیقتاً چه شکلیه !!! ( )


سرانجام مایکل جکسون در سال 1988 منو به نورلند دعوت نمود و من همراه با مادرم برای دیدن او به اونجا رفتم . مایکل جکسون در نورلند برای من اعتراف کرد که فیلم My Life As A Dog رو دوبار دیده و اینکه بار دوم به همراه مادرش فیلم رو تماشا کرده است . او تاکید کرد که تا چه اندازه از دیدن این فیلم لذت برده اما هیچگاه این راز رو برای من فاش نکرد که این فیلم ، حقیقتاً برای او چه معنی و مفهومی داشته .


درسته که من و مایکل اون روز ، چندین و چند ساعت زیبا و به یاد موندنی رو درون نورلند سپری کردیم اما این شانس و موقعیت برامون به وجود نیومد که بتونیم خیلی عمیق و ریشه ای با همدیگه آشنا بشیم . تنها چیزی که میتونم به جرات در مورد مایکل جکسون به زبون بیارم اینه که او حقیقتاً مودب بود . متاسفانه من در اون زمان ، جوانتر از حدی بودم که عظمت دوستی انسانی همانند مایکل جکسون برام قابل درک باشه . به عنوان یک کودک ، دیدگاههای شما با اون چیزی که بعدها به عنوان یک فرد بالغ و بزرگسال کسب میکنید تفاوتهای زیادی داره و به همین علت من در اون زمان قادر به درک خیلی از جزئیات در مورد شخصیت بی نظیر مایکل جکسون نبودم . مایکل جکسون حقیقتاً رئوف القلب و فروتن بود . بر روی صحنه ، مایکل جکسون هنرمندی بود که یک دنیا را تحت تاثیر جادوی خودش قرار میداد اما در خلوت ، او فردی بسیار کم رو و درونگرا بود . در کل میتونم اینطور بگم که مایکل جکسون ، انسانی بسیار عادی با دنیایی عظیم و بی نهایت بود .


دفعه بعدی که من مایکل جکسون رو ملاقات کردم سال 1989 بود ؛ زمانی که مایکل برای دیدار از Gothenburg به سوئد اومده بود . او اومده بود تا مطابق برنامه ریزی از Liseberg یعنی بزرگترین پارک تفریحی کل اسکاندیناوی بازدید به عمل بیاره . در این سفر به یاد موندنی ، مایکل جکسون از من هم دعوت کرد که برای بازدید از Liseberg در کنار او باشم .


خوب یادمه که اون روز ، دربهای Liseberg بر روی عموم بسته بود تا خلوت و آرامش مایکل جکسون و تیم همراه او ، محفوظ باقی بمونه . این حقیقتاً تجربه هیجان انگیز و باحالی بود که کل Liseberg بزرگ ، در اختیار من و مایکل جکسون قرار گرفته بود !!!



من و مایکل جکسون برای چندین بار متوالی سوار ترن هوایی مورد علاقه مایکل به نام Loopen شدیم . تنها چیزی که از اون سرعت و هیجان در خاطراتم باقی مونده ، صدای ممتد قهقهه های شادمانه مایکل جکسون بر فراز اون ترن هواییه .



* در حقیقت مسئول اصلی برنامه ریزی اون روز به یاد موندنی ، مدیر و کارگردان ِمارکتینگ Liseberg ، آقای Pelle Johansson بود که کل نیمه نخست سال 1989 رو برای فرا رسیدن اون واقعه بزرگ ، برنامه ریزی و زمینه چینی کرده بود . موضوع از اون زمانی شروع شد که مایکل تو سال 1988 ، برای اجرای کنسرتی به Eriksberg ، Gothenburg اومده بود . از همون نقطه بود که این ایده به ذهن مالک Liseberg اومد که بتونه از طریق دعوت مایکل جکسون به این شهربازی ، برای Liseberg اسم و رسم جهانی و بزرگی رو دست و پا کنه . به همین علت از همون زمان ، ارسال دعوتنامه برای مایکل جکسون و انواع تماسهای تلفنی و مکاتبات رسمی با او و تیمش آغاز گردید اما در نهایت هنوز مشخص و قطعی نبود که آیا مایکل بالاخره به Liseberg سر خواهد زد یا خیر . اونها مطمئن نبودند که آیا این تلاشها مثمر ثمر خواهد بود یا نه !



آنتون در ادامه داستانش تعریف میکنه و میگه :


سرانجام روزی که قرار بود به همراه مایکل از هتل خارج شده و به Liseberg بریم از راه رسید . هجوم سیل عظیمی از عکاسان و خبرنگاران رسانه ها در اون اطراف ، حتی مانع خروج مایکل و اطرافیانش از داخل هتل میگردید . سرانجام با هر داستان و حکایتی که بود ، من و مایکل جکسون به همراه تیمی از افراد که در حدود 100 نفر میشدند به داخل Liseberg رسیدیم . خوشبختانه اینطور برنامه ریزی شده بود که هیچ عکاس و خبرنگاری در داخل محوطه پارک حضور نداشته باشه تا ما بتونیم با شادی و آرامش درون محوطه پارک گردش و تفریح کنیم ؛ هرچند که اگه کسی خوب دقت میکرد ، به راحتی میتونست دهها و صدها عکاس و پاپاراتزی که بر روی پشت بامهای خانه های اطراف جهت شکار تصاویری از مایکل جکسون ِ خندان کمین کرده بودند رو رصد کنه !! 



دیدار ما از Liseberg در حدود 3 الی 4 ساعت به طول انجامید . در طول اون مدت ما سوار انواع و اقسام اسباب بازیها از جمله چرخ و فلک و ماشین برقی شدیم و حقیقتاً به ما خوش گذشت . مایکل جکسون طی اون روز فقط و فقط در گوشه و کنار پارک شیطنت کرد و آتیش سوزوند و دنبال این و اون کرد و از ته دل خندید ! در انتهای روز ، مسئولین Liseberg از مایکل جکسون خواستند تا اثر دستهای خودش رو در لوح یادبود پارک ثبت کنه و او هم با تواضع و فروتنی از این درخواست استقبال نمود ...




مایکل جکسون مردی شیرین ، فروتن ، گرم و دوست داشتنی بود . من حقیقتاً خودم رو انسانی سعادتمند و خوش شانس میدونم که فرصت بودن در کنار مایکل جکسون و هم کلامی با او رو در طول عمرم به دست آوردم . جای خالی او در این عالم هرگز و با هیچ چیزی پر نخواهد شد . او حقیقتاً سلطان عالم بود . سلطنتش جاودانه باد ...





تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد