با خاطرات مایکل جکسون ( Kader’s IPad Story ... )

وقتی که آخرین بار مایکل جکسون رو در اواسط ماه مارس 2009 ملاقات کردم ؛ زمانی که وی به تازگی از سفر لندن جهت اعلام کنسرت های تور This Is It به امریکا بازگشته بود ، او درون اتوموبیل ونی در مقابل مطب پزشک شخصیش نشسته و تصمیم داشت برای تعدادی از کودکان که اون حوالی مشغول بازی بوده و والدینشون در ساختمون های اون اطراف کار میکردند ، تعدادی یادگاری امضا کنه. یادم میاد اون زمان نزدیک به 10 سال بود که از مایکل جکسون تقاضای امضا نکرده بودم . اون روز هم تصادفاً آیپاد مایکلی جدیدی که خریده بودم رو همراه داشته و با خودم فکر کردم اگه مایکل اونو برام امضا کنه ، یادگاری تاپ و بسیار گرانقیمتی رو به چنگ آورده ام ! با مرور این فکر در حالیکه آیپاد رو محکم توی دستم فشار میدادم به سمت اتوموبیل ون دویده و خودم رو سراسیمه به بادیگارد مایکل رسوندم . از اونجاییکه تیم امنیتی مایکل جکسون در اون لحظه به شدت عجله داشتند که وی رو هرچه سریعتر به منزلش بازگردونند ، این بود که من فقط فرصت کردم آیپاد رو به دست بادیگارد بدم و ازش درخواست کنم که از مایکل بخواد این رو برای من امضا کنه تا من اون رو موقعی که به عمارت کارول وود رسید و خواست از ماشین پیاده بشه ازش پس بگیرم . با گفتن این جمله دیگه معطل نکرده و سراسیمه خودم رو به سمت اتوموبیلمون رسوندم تا هرچه سریعتر اتوموبیل مایکل جکسون رو تعقیب کرده و ببینیم در ادامه قصد داره در چه مکانهایی توقف داشته باشه . دوستم بعد از سوار شدن من بلافاصله ماشین رو روشن کرد اما درست در همین لحظه صدای بادیگارد مایکل جکسون از دور به گوشم رسید که داشت من رو صدا میزد که بیام و آیپاد امضا شده رو از او پس بگیرم . با شنیدن این درخواست مجدداً دوان دوان خودم رو به بادیگارد رسونده و با هیجان فراوان از او و مایکل جکسون تشکر کردم اما با دیدن آیپاد امضا شده ناگهان از شدت تعجب وا رفتم ! مایکل جکسون که گویا از دیدن اون آیپاد نو و زیبا بسیار تحت تاثیر قرار گرفته بود ، از ترس اینکه مبادا ماژیکش به پشت دستگاه صدمه ای وارد کرده و اونو آلوده و خراب کنه ، به جای قسمت درب پشتی آیپاد ، روی تلق پلاستیکی مقابل دستگاه رو برای من امضا کرده بود در حالیکه من حقیقتاً فکر میکردم او دقیقاً خلاف اون سمت رو امضا میکنه !!!


خدا رو شاهد میگیرم حتی از فکر به اینکه بخوام تا اون حد گستاخی کرده که در اون زمان تقاضای امضای دومی رو از مایکل جکسون کنم خجالت میکشیدم اما شک نداشتم که اون امضای روی تلق پلاستیکی به زودی زود و با مرور زمان محو خواهد شد . به همین علت به خودم میگفتم باید هر طور که شده ازش خواهش کنم که اگه ممکنه لطف کنه و سمت مقابلش رو هم برام امضا کنه ...


در همین افکار بودم که یهو نفهمیدم چطوری دهانم باز شد :


مایکل ، ممکنه لطف کنی برام اون سمت آیپاد رو هم امضا کنی ؟ لطفاً ؟!!


و صدای بادیگارد منو از رویاهای قشنگم خارج نمود :


نه ، شرمنده ! خیلی دیرمون شده . باید همین الآن راه بیفتیم .


و من  ِ ضایع شده و ضد حال خورده در حد مرگ (!!!) جواب دادم :


باشه ... مشکلی نیست رفیق . به هر حال بازم ممنونم مایک !


و دیگه معطل نکرده و بدو بدو خودم رو به سمت اتوموبیلمون رسوندم . همین که داشتم درب اتوموبیل رو باز میکردم ، دوباره صدای شخصی رو شنیدم که داشت منو صدا میزد . بادیگارد یه بار دیگه داشت منو فرا میخوند که به سمت اتوموبیل مایکل جکسون برگردم ! همین که به اونجا رسیدم ، بادیگارد مجدداً آیپاد رو از دست من گرفت و اونو به مایکل داد . و درست در همون لحظه ای که از شدت هیجان و استرس در حال قالب تهی کردن بودم ، صدای آهسته ای از داخل ون به گوشم رسید که سوال میکرد:


هی ... اینو از کجا گیر آوردی ؟!


میدونید ، من تا اون روز در عمرم بارها و بارها مایکل جکسون رو از نزدیک ملاقات کرده بودم و به دفعات باهاش هم کلام شده بودم  اما با همه اینها ، فارغ از این بحث که توی عمرتون چند بار مایکل رو دیدید یا اصلاً ندیدید ، جدا از اینکه چند ده ساله که طرفدارشید یا اینکه عمر طرفداریتون به چند روز هم نمیرسه ، خارج از اینکه چقدر در دنیای طرفداری خفن و هفت خط هستید یا اینکه یه آماتور تازه از راه رسیده به شمار میاید و فارغ از اینکه مشهورترین انسان روی زمین هستید یا گمنام ترین مخلق هستی ... جدا از همه اینها ، زمانی که " مایکل جکسون"  شروع به حرف زدن با شما کنه حس میکنید زبونتون بند اومده و لکنت کلام پیدا کرده اید !!!


مایکل به سوال کردن در مورد آیپاد از من ادامه داد و من هم هر چیزی در اون ارتباط که مایکل تقاضا میکرد تا بدونه رو بهش اطلاع دادم .


لحظاتی بعد ، مایکل جکسون آیپاد رو به من برگردوند و ... وااای خدای من !! درخواست برای امضای دوم عجب ایده توپی بود !!! عالی بود ؛ بدون نقص !!!


من بعد از دریافت آیپاد بارها و بارها از مایکل تشکر کردم و بهش گفتم :


ممنونم مایکل ! ممنونم . این به اندازه یه دنیا برام ارزش داره . عاشقتم !


و با گفتن این جملات به سرعت به سمت اتوموبیلمون بازگشتم .


و بالاخره اتوموبیل مایکل به راه افتاد . او در بین راه به قصد خرید چند جایی توقف نمود اما متاسفانه در اون ساعت فروشگاه ها داشتند تعطیل میشدند و درنتیجه مایکل مجبور شد عازم محل زندگیش در کارول وود بشه . در کل طول مسیر که ما با اتوموبیلمون درست در کنار اتوموبیل مایکل در حرکت بودیم ، مایکل برای ما دست تکون داد و در جواب به نعره های گوشخراش (!!!) " دوستت داریم " ما ، برامون بوسه فرستاد و جواب داد : I Love You More ...


اونقدر به دست تکون دادن ادامه داد تا سرانجام به کارول وود رسید و ما بی نهایت خوشحال بودیم ؛ خوشحال بودیم که بعد از همه اون بلاهایی که طی چند سال قبل از اون به سرش اومد او هنوز اونطور سرزنده و امیدوار بود . صادقانه بگم که طی 10 سال قبل ، این اولین بار بود که اون بارقه شادی و امید رو یک بار دیگه در عمق نگاه مایکل جکسون می دیدم ؛ همون برق شادی و امیدی که سالهای سال قبل و وقتی که برای نخستین بار ملاقاتش کردم در چشمانش می درخشید . 


" ممنونم مایکل ! ممنونم . این به اندازه یه دنیا برام ارزش داره . عاشقتم ! "


آره ... اینها آخرین کلمات من در این عالم خطاب به مایکل جکسون بودند ؛ کلماتی که دونه دونشون از عمیق ترین نقطه قلبم به سر زبونم اومدند و به تک تکشون با همه وجود ایمان داشتم ...


* خاطره ای  از Kader  اهل فرانسه به مناسبت هفتمین سالگرد آخرین ملاقات او با مایکل جکسون کبیر ...



امضای مایکل جکسون بر روی تلق پلاستیکی آیپاد که همچنان بر روی دستگاه خودنمایی میکند ...





تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance