با خاطرات مایکل جکسون ( آخرین جشن تولد ارباب ... )
...  درست در همون روزی که مراسم جشن تولد 45 سالگی مایکل در لس آنجلس رو از دست دادم با خودم عهد کردم و پیمان بستم که به هر قیمتی هم که شده در روز جشن تولد 50 سالگی او شرکت کنم . من در طول اون سال ها همواره مراسم جشن تولد 50 سالگی مایکل رو خیلی متفاوت از اون چیزی که حقیقتاً رخ داد تجسم میکردم . و حقیقتاً چه کسی برای 50 امین سالگرد میلاد مایکل جکسون یک مراسم تولد شاهانه عظیم درخور نام پادشاه با حضور هنرمندانی بزرگ و پر آوازه در صنعت سینما و موسیقی رو انتظار نمی کشید ؟!
به این ترتیب سال 2008 ، سالی که قرار بود مایکل جکسون در اون 50 ساله بشه از راه رسید . یادم میاد اونقدر هول و عجول بودم که از همون اوایل سال در محل کارم برای اواخر آگوست درخواست مرخصی خودم رو رد کردم !! هرچه که به ماه آگوست نزدیک و نزدیکتر می شدیم ، اضطراب و هیجان من هم شدید و شدید تر می گردید ؛ هرچند که متاسفانه ماهها از پی هم میومدند و میرفتند اما هنوز در رسانه ها خبری از برگزاری جشن تولد 50 سالگی مایکل جکسون دیده و شنیده نمی شد ...
اونطور که ما اون زمان مطلع بودیم مایکل در اون روزها در لاس وگاس زندگی می کرد و دائماً در تردد میان این خونه و اون محل اقامت تا فلان هتل و فلان عمارت برای اسکان موقت بود . به همین دلیل ما تصمیم گرفتیم از قبل برای ماه می پروازهامون رو به لاس وگاس رزرو کرده و ریسک سفر به این شهر جهت پیدا کردن مایکل جکسون در چنین موقعیتی رو به جون بخریم ؛ و این در حالی بود که شدیداً توی دلمون خدا خدا می کردیم که یه وقت به کله مایکل نزنه و نخواد توی اون ایام کلاً به یک کشور دیگه در آن سوی کره زمین مسافرت کنه !!!
خلاصه با هر حکایتی که بود ماه آگوست از راه رسید و ما هنوز امیدوار بودیم که مایکل همچنان داره در لاس وگاس زندگی می کنه . راستش چند ماه قبل از اون تاریخ یکی از طرفداران وبلاگ نویس ساکن لاس وگاس خبر داده بود که مایکل در Palomino Lane زندگی می کنه . ما با در اختیار داشتن این اطلاعات و با توجه به اینکه فهمیده بودیم یکی از استودیوهای Palms که میتونست محل احتمالی ضبط آهنگهای جدید مایکل جکسون باشه در همون حوالی قرار گرفته شدیداً امیدوار بودیم که بتونیم مایکل رو در لاس وگاس پیدا کرده و با او ملاقات داشته باشیم .

قبل از سفر به لاس وگاس ، ما سفر کوتاهی به لس آنجلس کرده و چند روزی رو اونجا سپری نمودیم . ما از نقاط دیدنی زیادی در اون حوالی بازدید به عمل آوردیم : استودیوهای یونیورسال ، دیزنی لند ، استودیوهای وارنر و ... 

درست از همون روز نخست اقامت ما در لس آنجلس ، شایعاتی در میان مردم و رسانه ها رواج پیدا کرده بود که ادعا می کرد مایکل جکسون اون روزها در نیویورک اقامت داره ؛ کمی بعد داستان به کانادا تغییر نمود و آخرش هم قصه رسید به اینکه مایکل داره در حال حاضر در سانتا مونیکا به همراه پاملا اندرسون خوشگذرونی میکنه !!  ما تصمیم گرفتیم به هیچکدوم از این شایعات که اغلبشون بر اساس تصاویر لو رفته از ایمپرسونیتورها در اینترنت شکل گرفته بود اهمیتی نداده و همچنان با تمام قدرت به برنامه اصلی خودمون ادامه بدیم ؛ هرچند در انتها تصمیم گرفتیم یه تحقیقاتی رو در مورد داستان سانتا مونیکا انجام بدیم !!!


* والله منم بودم یه تحقیقاتی در این مورد میکردم !!!! خوشم میاد طرفدارهای سوپر قدیمی رو هوا نکته رو میزنند !!! ( )


یکی از دوستان من در این گروه تا اون زمان هرگز به نورلند نرفته بود به همین دلیل تصمیم گرفتیم کمی در برناممون تغییر ایجاد کرده و قبل از سفر به لاس وگاس ، بازدیدی از نورلند هم داشته باشیم . برنامه این بود که از فروشگاه Los Olivos یه کم خوردنی و خرت و پرت بخریم و بریم جلوی دروازه های نورلند یه پیک نیک کوچولویی برای خودمون راه بندازیم . ما به طرف نورلند رفتیم و متوجه شدیم اون محوطه به طرز عجیبی دنج و آرومه . در همون حال بود که من تونستم جلوی گیت اصلی نورلند یکی از محافظین اصلی مایکل که در جریان دادگاههای سال 2005 زیاد در عکسها و خبرها به چشم میومد رو مشاهده کنم . من با دیدن اون مرد بلافاصله به سمتش رفته و ازش پرسیدم اوضاع و احوال داخلی نورلند چطوره و او هم در جواب گفت : همه چیز خوبه ! درست چند دقیقه بعد ، ما تعداد زیادی تریلر رو مشاهده نمودیم که همگی مشغول خروج از نورلند بودند !  راستش ما از قبل از وضعیت بحرانی ملک مایکل جکسون مطلع بودیم اما دیگه نمیتونستیم حدس بزنیم که اوضاع تا اون حد داغونه !! تعداد زیادی از وسایل شهربازی در حالی که قطعه قطعه و بار تریلر ها شده بودند در جلوی چشمان متعجب ما از نورلند خارج شده و دور میشدند ، چرخ و فلک ، زیپر ... وای خدایا ... نمیتونستم چیزی که با چشمانم مشاهده میکردم رو باور کنم . اونها داشتند وسایلی رو از نورلند دور میکردند که عده ای از دوستانم بهترین روزهای دوران کودکیشون رو بر روی اونها سپری کرده بودند .  به یاد میاوردم که برای سالها اسم خودم رو در فروم طرفداران مایکل جکسون به عشق اون اسباب بازی رویایی ، زیپر گذاشته بودم ؛ زیپر ، بازی مورد علاقه من بود ...



اشک و غم وجود همگی ما رو در اون لحظات فرا گرفته بود . با دیدن این منظره دردناک ، پیک نیک خودمون در مقابل نورلند رو کنسل کرده و بی معطلی عازم لاس وگاس شدیم ... با امید به اینکه ای کاش مایکل در همون حال مشغول خرید کردن در نیویورک نباشه !!

خلاصه چند روزی قبل از روز تولد مایکل جکسون به لاس وگاس رسیدیم ؛ راس ساعت 3 بعد از ظهر در شهر صحرایی لاس وگاس در دمای 40 درجه سانتیگراد ! ما بلافاصله به سمت محل اقامتمون در هتل Palms رفته و خیلی سریع بعد از اسکانمون ، دوان دوان برای پیدا کردن Palomino Lane عازم خیابانها شدیم ! خوشبختانه به راحتی موفق به پیدا کردن خیابان Palomino شده و فهمیدیم که طول این خیابان چندان هم بلند نیست . به همین دلیل در ابتدای خیابان از ماشین پیاده شده و تصمیم گرفتیم خانه های موجود در آن خیابان را دانه به دانه از نزدیک وارسی نموده تا کشف کنیم کدومشون میتونه متعلق به مایکل جکسون باشه !! هوا در اون ساعات واقعاً گرم بود و متاسفانه کوچکترین سایه ای هم در خیابان به چشم نمیومد ؛ از همه اینها بدتر اینکه ما به هیچ وجه مطمئن نبودیم که مایکل حقیقتاً در اون خیابون زندگی میکنه . راستش خبر اقامت مایکل در اون خیابون به ماهها پیش برمیگشت و همین مطلب منو بیشتر نگران و مضطرب مینمود .

سرانجام بعد از اینکه کل طول اون خیابون رو از سر تا ته پیاده گز کردیم ، نظرمون  روی 4 ، 5 تا خونه جلب شد که بیشتر احتمال میدادیم ممکنه خونه مایکل جکسون باشه ؛ هرچند که در همون حال هم هیچکدوم اون خونه ها حقیقتاً شبیه به جایی که شخصی مثل مایکل جکسون بخواد توش اقامت داشته باشه به چشم ما نمیومد ! در حالی که داشتیم با نا امیدی به ابتدای خیابون برمیگشتیم ناگهان در جلوی حیاط یکی از خونه هایی که ما در داخل لیستمون قرارش نداده بودیم چشممون به یک مرد قوی هیکل سیاه پوش افتاد که یکی از همون چیزهای معروف توی گوشش بود !! اون مرد بدون شک یک بادیگارد بود و ما با دیدن او هیجان زده و مضطرب در گوشه ای ایستاده و چند دقیقه ای اعمال و حرکات اون مرد رو در زیر ذره بین قرار دادیم . لحظاتی بعد ، بادیگارد دیگری در کنار مرد اول در مقابل حیاط آن عمارت ظاهر گردید و هیجان و اضطراب ما همزمان سر به فلک کشید ! بادیگاردها در یک لحظه به ما که در سمت دیگر خیابان ایستاده و به اونها نگاه میکردیم خیره شدند . کمی بعد بادیگاردها به طرف ما اومده و جمله ای رو بهمون گفتند که بیشتر شبیه جادو در گوشمون به نظر میومد :


( او ) میدونه که شما اینجا هستید و میخواد که بدونید بی نهایت عاشقتونه و با همه وجود قدردان و سپاسگزار شماست که در اینجا حضور دارید . او از ما خواست که به شما بگیم با حضورتون منت بر سر او نهاده اید و اینکه مراتب خوش آمد گویی او را صمیمانه پذیرا باشید !


سپس بادیگاردها به ما گفتند که میتونید هر نامه یا هدیه ای رو که دوست داشتید به ما سپرده تا ما اونها رو به دستان ایشان برسونیم . هیچکدوم از ما ها تیشرت مایکل جکسونی به تنش نکرده بود و در هنگام صحبت بادیگاردها ، هرگز نامی از مایکل جکسون به میون نیومد اما با این حال برامون بی نهایت جالب بود که همگی میدونستیم داریم در مورد کی و چی صحبت میکنیم !!! راستی اون بادیگاردها از کجا فهمیده بودند ما طرفدار مایکل جکسون هستیم ؟ هرچند ، فکر میکنم فهمیدنش کار چندان سختی هم نبوده باشه ؛ آخه کی توی این دنیا جز یک طرفدار مایکل جکسون حاضر میشه که بخواد ساعت 4 بعد از ظهر در گرمای تابستان لاس وگاس زیر آفتاب گوشه خیابون بایسته و به یک ساختمان خیره بشه ؟؟؟!!! خیلی جالب بود ؛ ما تنها ظرف یک ساعت بعد از ورودمون به وگاس موفق به پیدا کردن مایکل جکسون گردیده بودیم و از اون جالب تر اینکه او حتی زودتر موفق به پیدا کردن ما شده بود !!!
حالا من و رفقام در جلوی درب اون ساختمان ایستاده و همچنان با هیجان به دروازه های ورودی خیره شده بودیم . چیزی در حدود نیم ساعت بعد ، دروازه ها باز شده و یک SUV از آن خارج گردید . این اولین اتوموبیلی بود که ما مشاهده میکردیم و طبیعتاً هیچ ایده ای نداشتیم که توی اون لحظه باید چه کاری رو انجام بدیم . ما حتی اینو هم نمیدونستیم که آیا اون اتوموبیل حقیقتاً متعلق به مایکل جکسون هست یا خیر به همین دلیل ما هم هیچ عکس العملی از خودمون نشون ندادیم . همین که اتوموبیل چند متری از مقابل ما دور شد ناگهان ترمز کرد ، شیشه عقب اتوموبیل به آرومی پایین اومد و ... بله ... خودش بود !!! مایکل جکسون در حالیکه برای دیدن ما خودش رو تا نیم تنه از داخل اتوموبیل به بیرون کشیده بود با شدت تمام میخندید و با همه قوا برای ما دست تکون میداد !! با دیدن این صحنه ، سرانجام به طرز عجیبی از شوک وحشتناکی که توش قرار داشتیم خارج شده و با همه سرعت به سمت اتوموبیل دویدیم که این صحنه صدای خنده و قهقهه مایکل جکسون را حتی شدیدتر از قبل نمود !! مایکل ، تیشرت سفیدی بر تن داشت .  پس از توقفی کوتاه ، ماشین بلافاصله به راه افتاده و در انتهای خیابان به سمت راست پیچیده و از دیدگان ما پنهان گردید . ما از عمق وجود احساس شادمانی و خوشبختی میکردیم . من خودم به شخصه تجربه سفرهای ناموفق زیادی جهت ملاقات با مایکل جکسون را در کارنامه حرفه ای خویش یدک میکشیدم و به همین دلیل با همه وجود بابت این ملاقات با مایکل شادمان و خوشحال بودم .
ساعاتی بعد و در ابتدای شب ، اتوموبیل مایکل جکسون به منزل بازگشت و یکبار دیگه در جلوی ما توقف نمود . داخل اتوموبیل و در کنار مایکل ، پرینس ، پاریس و بلنکت هم به چشم میومدند . ما هیجان زده و دیوانه وار هر کدام چندین و چند بار با مایکل دست دادیم ! مایکل صورت خودش رو با یک نقاب بزرگ پوشونده بود اما با این حال ما باز هم میتونستیم صورت او رو به خوبی دیده و تماشا کنیم . مایکل به ما گفت که برای خوردن بستنی با بچه ها به بیرون رفته و حسابی خوش گذرونده اند . ما هم در جواب به مایکل گفتیم که از اسپانیا برای دیدار با او به لاس وگاس آمده ایم و اینکه به مناسبت سالگرد تولد او در روزهای آینده ، هدایای زیادی را تقدیم وی خواهیم نمود . مایکل هم با شنیدن کلمات ما دائماً به آرامی و با صدای آهسته ای تکرار میکرد و میگفت : متشکرم ... متشکرم ...
حال بعد از پایان ملاقات با مایکل زمان این رسیده بود که برای شام ، جشن مفصلی رو به افتخار این پیروزی بزرگ برگزار کنیم ! بعد از اینکه در انتهای شب به هتل بازگشتیم از طریق خبرها مطلع شدیم که مایکل اون شب برای تماشای نمایش KA سیرک دوسولی به محل هتل MGM رفته بود ...

روز بعد ما جهت خرید هدایایی برای مایکل و بچه ها قبل از ملاقات با او در داخل منزلش به فروشگاه رفتیم . ما تعدادی کلاه بیس بال ، یادبودهایی از نمایش KA و یک بازی جادویی برای بچه ها خریدیم . عصرهنگام ، اتوموبیل مایکل جکسون همچون روز قبل یکبار دیگه به سرعت از داخل عمارت خارج شده و از جلوی ما عبور نمود . به نظر میومد که اتوموبیل قصد توقف نداشته باشه اما با این حال کمی بعد از سرعت خود کاهیده و متوقف گردید . مایکل جکسون برای ما سورپرایزی جالب داشت ! مایکل از داخل اتوموبیل ، یک جعبه خالی CD را که داخلش یادداشتی قرار گرفته بود تحویل ما داده و  به سرعت دور گردید . او برای ما پیغامی نوشته بود :


دلم میخواد بدونید که من حقیقتاً عاشقتونم و از تک تکتون از اعماق قلبم قدردانی میکنم . من همه تلاشم رو در راه خلاقیت و خلق بهترین موسیقی ها و ویدئوها برای شما به کار خواهم بست . عاشقتونم ! مایکل جکسون – 08




یادداشت مایکل جکسون کبیر در دستان Andres ، راوی داستان ...


خوندن این پیغام باعث شد که ما حس کنیم خاص ترین افراد حاضر بر روی کره زمین هستیم ! حقیقتاً دیوانه کننده بود : او یکبار دیگه تکرار کرده بود که چقدر عاشقمونه و اینکه قول داده بود که بهترین تلاشش رو برای خوشحال کردن ما به کار خواهد بست . او همواره و تا انتها تنها و تنها به بخشیدن ِ بهترینها به طرفدارانش در جهان اندیشه نمود .
وقتی که مایکل این بار از بیرون بازگشت ، بر خلاف دفعات قبل اتوموبیل در جلوی ما توقف ننمود اما در عوض ، چند ساعت بعد مجدداً جهت صرف شام در Planet Hollywood از منزل خارج گردید . این لحظه ای بود که ما موفق شدیم تمام هدایای خودمون رو به او نشون بدیم . فرزندان مایکل بسیار مودب بودند و از ما به خاطر هدایا قدردانی نمودند . مایکل و بلنکت که قشنگ معلوم بود حسابی از دیدن کلکسیون DVD فیلم های 3 کله پوک به ذوق اومده اند !!
طی روزهای بعد از اون واقعه ، شایعاتی در رسانه ها  پخش گردید با این محتوا که مایکل جکسون به زودی در دو مراسم اهدای جوایز MTV VMA و BMI که جهت قدردانی از دستاوردهای هنری جکسون فایو برگزار میگردید شرکت خواهد نمود . به همین دلیل جهت آگاهی از صحت و سقم این شایعات مستقیماً در یکی از دیدارهام با مایکل از خودش در این رابطه سوال کردم که آیا قصد شرکت در این برنامه ها رو داره یا نه و مایکل هم در پاسخ بهم گفت : نمیتونم . مجبورم که کار کنم . همچنین در مورد نمایش KA از مایکل سوال کردم و اینکه آیا او تماشای این نمایش رو به دیگران هم توصیه میکنه یا نه و او در جواب پاسخ داد : اوه بله ، کاملاً ! من عاشقش شدم !


با نزدیکتر شدن زمان تولد مایکل جکسون ، تعداد دیگری طرفدار هم به جمع کوچک ما ملحق شدند اما در انتها تعداد ما باز هم بیشتر از 15 نفر نشد . با زیاد شدن تعداد طرفدارها ، کم کم سر و کله پاپاراتزی ها هم در اطراف منزل مایکل پیدا شده ، به گونه ای که این افراد در روزهای منتهی به 29 آگوست صبح تا به شام اطراف منزل وی را محاصره کرده بودند !

و سرانجام روز موعود از راه رسید ... پادشاه ما 50 ساله شد ! ما هدایای مختلفی رو به مناسبت فرا رسیدن این روز از یک فروشگاه دیزنی خریداری نمودیم ؛ ما کلی بادکنک خریدیم و صد البته یک کیک تولد ! از اونجاییکه میدونستیم کیک در زیر آفتاب داغ خیابون تا زمان برگزاری جشن ذوب خواهد شد (!!) این بود که کیک رو به همراه هدایا و بادکنکها تحویل بادیگارد های مایکل دادیم . اونها هم از ما تشکر کرده و همه اون وسایل رو با خودشون به داخل منزل بردند . اونها به ما خبر دادند که مایکل هنگام عصر مجدداً از منزل خارج خواهد شد . ما هم برای اینکه دلمون نمیخواست تمام ساعات عصر رو توی خیابون و زیر آفتاب داغ لاس وگاس سپری کنیم ، چند ساعتی رو برای خودمون به گردش رفته و مجدداً به سمت منزل مایکل جکسون بازگشتیم . کمی بعد خبر بدی به گوش ما رسید ؛ بادیگاردها به ما خبر دادند که متاسفانه مایکل برنامه خروج خودش از منزل جهت شرکت در مراسم جشن تولدش رو به خاطر حضور سنگین عوامل پاپاراتزی در اون اطراف کنسل نموده است . اونها به ما خبر دادند که مایکل دلش نمیخواسته در روزی مثل روز تولدش توسط پاپاراتزی ها دنبال شده و اجازه بده روزش توسط اونها نابود بشه ؛ به همین دلیل تصمیم گرفته امروز رو در منزل کنار فرزندانش مونده و روزش رو همراه اونها سپری کنه .

ما دلیل تصمیم مایکل رو درک میکردیم و به خواسته او با همه وجود احترام میذاشتیم اما با این حال نمیتونستیم ناراحتی خودمون بابت ندیدن او در روز تولدش رو هم پنهان کنیم ؛ هرچند یه جورایی هم ته قلبمون احساس میکردیم ما داریم تولد مایکل را با او و در کنار او جشن میگیریم و همین بهمون شادی و آرامش میبخشید .



ما تمام اون عصر رو در بیرون محوطه منزل مایکل سپری کردیم و یکی از بادیگاردهای مایکل ، پیتزاهایی که او به مناسبت سالگرد تولدش برای ما سفارش داده بود رو تحویل ما نمود ! کمی بعد ، حرکت بزرگمنشانه و با شکوهی از مایکل جکسون سر زد که ما تا زنده ایم هرگز آن را فراموش نخواهیم کرد . مایکل که در کنار فرزندانش مشغول برگزاری مراسم جشن تولد درون حیاط پشتی عمارت بود به ناگهان بادکنکهای گازی ایی که ما به او هدیه نموده بودیم را درون حیاط رها نمود و آنها را به آسمان فرستاد . ما در حالیکه بادکنکها بالا و بالاتر میرفتند تا اون زمانی که هنوز در محدوده دید ما قرار داشتند بهشون خیره شدیم . در باور من ، این حرکت روش خاص مایکل جکسون بود تا به شیوه غیر مستقیم به ما بگه و بفهمونه که هدایای ما به دستش رسیده و اینکه چقدر بابت داشتن اونها قدردان و سپاسگزار ماست . کمی قبل از نیمه شب ، ما همگی یکبار دیگه در جلوی درب منزل او تجمع نموده و قبل از اینکه به رختخواب بره براش سرود تولدت مبارک رو خوندیم ...


بعد از این وقایع ما دیگه تا چند روز موفق به دیدار مایکل نشدیم ؛ نمیدونم علتش حضور پاپاراتزی بود یا شاید هر چیز دیگه اما با این حال ما تقریباً هر روز برای دقایقی فرزندان مایکل رو میدیدیم که اطراف منزل در حیاط خانه دوچرخه سواری میکردند ؛ و صد البته ما دو بار دیگه هم موفق به دریافت پیتزای مجانی از مایکل جکسون گردیدیم !!!



راستی تا یادم نرفته : گفتم که محل اقامت ما هتل Palms در لاس وگاس بود ؛ محلی نزدیک به استودیوی ضبطی که مایکل طی اون روزها در اونجا آهنگهاش رو رکورد میکرد ؛ هرچند که استودیو در برج دیگری از برج های هتل واقع گردیده بود . راستش دسترسی به اون استودیو برای افراد عادی تقریباً حرکتی غیر ممکن به نظر میومد اما چون مایکل از ما به عنوان مهمانان ویژه خودش برای کارمندان هتل نام برده بود ، این بود که نزدیک شدن به اون محل برای ما امکان پذیر گردیده بود . حال تجسم کنید ایستادن در پشت دربهای اون استودیو ، جایی که میدونستید  مایکل در پشت اون مشغول خلق جادو برای ما هستش چه حالی میده !!!

ما در انتها موفق شدیم مایکل رو یکبار دیگه بعد از روز تولدش ملاقات کنیم . او مجدداً اتوموبیل را در جلوی ما به توقف در آورد . او این بار هم در کنار فرزندانش بود . ما از مایکل سوال کردیم که آیا از هدایای روز تولدش خوشش اومده یا نه و مایکل در جواب ما با هیجان تمام پاسخ داد :


عاشقشونم ! عاشقشونم ! عاشق اون مجسمه پیترپنم !!


ما که حقیقتاً چیزی رو که میشنیدیم نمیتونستیم باور کنیم به آهستگی و با احتیاط پرسیدیم :
حقیقتاً دوسشون داشتید آقا ؟!

و مایکل با لبخند گنده ای بر روی لب رو به ما کرد و گفت :


شوخی میکنید ؟؟!! عاشقشونم !!


و من همچنان و تا همیشه خواهم گفت که لحظه شوخی میکنید؟؟!!  ِ  مایکل جکسون ، لحظه مورد علاقه من در کل اون سفر بود !! من همچنان صدا و تصویر مایکل رو در حالیکه با خنده ای شیطنت آمیز این جمله رو به زبون میاورد در ذهن دارم ...


و سرانجام آخرین روز سفر ما از راه رسید . ما تنها چند ساعت برای بازگشت به لس آنجلس جهت سوار شدن به هواپیما جهت بازگشت به خانه فرصت داشتیم . بادیگاردها به ما اطلاع دادند که ما میتونیم هر چیزی رو که دلمون خواست بهشون بدیم تا مایکل اونها رو برای ما امضا کنه ! راستش من طی روزهای قبل هیچ وقت به فکر امضا گرفتن از مایکل جکسون نیفتاده بودم ؛ همیشه ترجیح میدادم در حالیکه مایکل مقابلم قرار گرفته تنها با نرمی و ملایمت با او صحبت کنم اما اینبار و بعد از شنیدن جمله بادیگارد با خودم فکر کردم و گفتم شاید این فرصت خوبی باشه که بتونم اولین امضای مایکل جکسونیم رو توی زندگی به دست بیارم !! دوستانم تعدادی از عکسهایی که اونها رو طی روزهای سفرمون در لاس وگاس خریداری کرده بودیم رو تحویل بادیگاردها داده و من هم صفحه گرامافون آلبوم BAD ام رو بهشون دادم تا مایکل اونها رو برامون امضا کنه ! بادیگاردها بعد از 2 ساعت در حالیکه تمام اون یادگاری ها رو به صورت امضا شده از مایکل تحویل گرفته بودند به پیش ما بازگشتند . و این هم جمله ای که مایکل بر روی صفحه گرامافون من نوشته بود :


God Bless . Michael Jackson ’08


و سفر ما اینگونه به نقطه پایان رسید . مایکل طی اون روزها ما رو حقیقتاً شادمان کرد . ای کاش ما هم تونسته باشیم به اندازه نصف اون مقدار خوشحالش کرده باشیم . مرسی مایکل !  برای همه چیز ممنونم . دوستت دارم ...


Andres Salinas از اسپانیا


* و به راستی فکر میکنید آیا زمانی که Andres برای نخستین بار تصمیم گرفت در جشن تولد 50 سالگی مایکل شرکت کنه هرگز به این  فکر میکرد اونقدر خوشبخت و سعادتمند باشه که تبدیل به انسانی بشه که این لیاقت رو داشته باشه که بتونه در آخرین جشن میلاد ارباب افسانه ها در این جهان در نزدیکترین فاصله کنارش حضور داشته باشه و براش تولدت مبارک بخونه ؟؟؟ ...



تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance