مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان
مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون ارباب افسانه ها

مایکل جکسون پادشاه جاودان

با خاطرات مایکل جکسون ( داستان Bela Farkas )

...


4 سالم بود و به شدت از بیماریم رنج میبردم . اونطور که به یادم میاد از لحظه ای که چشم باز کرده بودم تو بیمارستان زندگی میکردم . مادرم از وقتی فهمیده بود بیمارم رهام کرده بود و پدرم خیلی خیلی به ندرت به بیمارستان سر میزد . اونها اصلاً به من اهمیتی نمیدادند و منو دوست نداشتند . بیماریم نوع خاص و نادری از سرطان مادرزادی کبد بود که رنگ پوستم رو عوض کرده و باعث شده بود همیشه تحت رژیمهای غذایی شدید و درمانهای طبی وحشتناک باشم . همیشه درد داشتم و کلافه بودم . زندگیم از بدو تولد شبیه هیچکدوم از بچه های عادی دنیا نبود .



پس از سالها مداوای بی نتیجه در نهایت دکترها برام پیوند کبد رو به عنوان راه نهایی و قطعی درمان تعیین کرده بودند . اونها اعلام کرده بودند که اگه ظرف 1 سال تحت عمل پیوند قرار نگیرم از دنیا میرم . مشکل این بود که نه بیمارستانهای مجارستان امکانات و تجهیزات لازم برای این عمل رو در اختیار داشتند و نه اینکه من کسی رو داشتم که بتونه خرج و مخارج این عمل رو جور کنه . اونطور که بعدها فهمیدم فقط هزینه عمل جراحی چیزی نزدیک به 120 هزار دلار در میومد که یقیناً تامینش از طرف کودک بی سرپرستی مثل من محال به نظر میومد . به نظر میرسید مرگ زود هنگام ، نقطه پایانی بر تمام دردها و رنجهای عمر کوتاه من باشه ... ( )


آگوست سال 1994 میلادی از راه رسیده بود . یه روز عادی دیگه از روزهای دردناک عمرم . روزی که باید باز هم برای فرا رسیدن مرگ ثانیه شماری میکردم . اما خداوند اینطور مقدر کرده بود که اون روز چندان هم مثل روزهای دیگه عمرم نباشه ...


در حالیکه گوشه تختم بی حال افتاده بودم در باز شد و یه خانوم جوان زیبا ، چند مرد غریبه ، عده ای دکتر و پرستار به همراه یک انسان کلاه دار (!!!) وارد بخش شدند ! راستش من توی ذهن کودکانم اونو بیگانه یا آدم فضایی میدونستم چون تو کل عمرم موجودی شبیه به اون هرگز و ابداً ندیده بودم : لباس قرمز ، کلاه و عینک مشکی ، صورتی مثل برف و لبانی سرخ رنگ با خنده ای مسحور کننده و آرام بخش ... (


نمیدونستم کیه ؛ اسمش چیه و اونجا چی کار میکنه . درست یادم نیست ولی فکر میکنم بهم گفتند خواننده هستش و اومده به مجارستان فیلم ضبط کنه . اومده به بیمارستان Bethesda تا از بچه های بیمار عیادت کنه . 


مرد کلاه دار به همه هم اتاقی هام سرک کشید و باهاشون خندید و بغلشون کرد و باهاشون وقت گذروند تا اینکه نوبت من رسید . نمیتونستم یه لحظه نگاهم رو ازش دور کنم . حس میکردم جاذبه سنگینی داره نگاهم رو روش قفل میکنه . نگاهی بهم انداخت و بلافاصله با نگرانی سراغ یکی از پرستارها رفت و علت بیماریم رو ازش پرسید . پرستار بهش گفت : بدون پیوند کبد تا 1 سال دیگه هم زنده نخواهد موند . این حرف رو که شنید دیگه تکون نخورد . عین یک مجسمه . از پشت اون عینک سیاه خیره به من نگاه میکرد و هیچی نمیگفت . ناگهان با سرعت اومد به طرفم و من رو از تو تخت در آورد و تو آغوش کشید و درحالیکه غم عجیبی تو صدای زیبای اسرار آمیزش موج میزد آهسته و زیر لب گفت : اجازه نمیدم ! هرچی میخواد بشه ؛ قیمتش هر چی میخواد باشه ! محاله بذارم این اتفاق بیفته . من نجاتش میدم . من باید نجاتش بدم ! 




صدای مهربونش تو همون عالم بچگی تو ذهنم جاودانه شد : محاله اجازه بدم ...


و او اون روز رفت و من چند ماه تموم چشم انتظار دیدن دوبارش به درهای سفید اتاق بیمارستان خیره موندم ولی او نیومد . 


ماه مارس سال 1995 بود که کارکنان بیمارستان ترتیب سفر من رو به بیمارستانی در کشور بلژیک دادند و خیلی زود اونجا عمل کردم و کم کم حس کردم که حالم خوب و خوب تر شد . شاید مدتها و سالها گذشت تا فهمیدم مرد کلاه دار  ِآگوست 1994 حقیقتاً چه کسی بوده !!! همون کسی که مخارج سفر من و عمل جراحیم رو تامین کرده و من رو نجات داده . من از برکت نام بزرگ مایکل جکسون عمر دوباره و فرصت مجدد زیستن پیدا کرده بودم .


هنوزم که هنوزه وقتی اون تیکه از فیلم Private Home Movies 2003 رو نگاه میکنم عین یه دختر بچه گریم میگیره . 


* گزارشگر میگه ، Bela در همون حال پخش فیلم رو روی کامپیوترش آغاز میکنه :


مایکل جکسون : من این پسر کوچولو رو تو بیمارستانی در بوداپست مجارستان دیدم . اسمش فارکاس بود . درسته رنگ صورتش سبز شده بود اما اون نور و درخشش توی چشمهاش هنوز به خوبی دیده میشد . فوری رفتم پیش پرستارش و ازش پرسیدم : این کوچولو چه مشکلی داره ؟ بهم گفت : باید کبدش پیوند بشه . برای همین ازش پرسیدم : این یعنی اینکه از دنیا میره ؟! بهم جواب داد : بله ، متاسفانه از دنیا میره مگه اینکه کبدش رو پیوند کنه . بهش گفتم : هرگز اجازه نمیدم بمیره . این ؛ این فرشته دوست داشتنی شیرین . اصلاً اهمیت نمیدم چی پیش بیاد . من هرطور شده براش یه کبد پیدا میکنم . از همون موقع افرادم رو در موسسه Heal The World در کل کره زمین بسیج کردم تا این کار رو انجام بدند . ما برای این کار به همه جا سفر کردیم و این کار مدت زمان زیادی به طول کشید ولی من با خودم میگفتم : نه ، من تسلیم نمیشم . نمیذارم اون بچه از دنیا بره . نمیدونید اون روزی که بهم زنگ زدند و گفتند بالاخره یه کبد پیدا کردیم من چقدر خوشحال شدم ! و او نجات پیدا کرد . افتخار میکنم که موفق شدم نجاتش بدم . خدا به تو برکت بده . دوستت دارم فارکاس .


ترجمه بخشی از Private Home Movies 2003 با صدای مایکل جکسون کبیر . 


Bela با دیدن این صحنه زیر لب زمزمه میکنه و میگه :


ممنونم . ممنونم که بهم زندگی دوباره دادی . تو رفتی تا من زنده بمونم . خدا به تو برکت بده مایکل جکسون . من بیشتر دوستت دارم فرشته نجات . امیدوارم روح مهربونت ازم راضی باشه و بهم لبخند بزنه . دلم برات ...


صدای گریه ، آخرین جمله مرد جوان رو نیمه تموم باقی میذاره . Bela در حالیکه سعی میکنه چشمان خیسش رو از دید من مخفی کنه صورتش رو برمیگردونه و سپس دوان دوان از اتاق خارج میشه ...
  


          



تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance    

میان پرده ( Michael Jackson The Artist )

بدن شک مایکل جکسون فقط نام بزرگترین هنرمند تاریخ در دنیای رقص و موسیقی نیست . او از ابتدای خلقتش در این جهان با همه تراژدی ها و دردها و دلتنگی هاش ، همیشه حس خاصی از شوخ طبعی و سر خوشی در نهاد خودش داشت که این انرژی مثبت رو به همه اطرافیانش هم منتقل میکرد . او همیشه عاشق خلق نقاشی و کمیک استریپ و کارتون بود . خودش میگفت همیشه دوست داشته کاریکاتور بکشه چون این کار اونو به خندیدن وا میداشته .


در این عکس میتونید نمونه ای از کاریکاتورها و لطیفه های خلق شده توسط مایکل جکسون خردسال رو مشاهده کنید :



مادر : بالا ، بالا و بالاتر ! قیمتهای همه چیز داره هر روز بالاتر میره . ای کاش یه چیزی هم بود که یه کمی پایین میرفت !
بچه : پس فکر کنم کارنامه من دقیقاً همون چیزیه که بهش احتیاج داری مامان ! آخه نمره هام هر روز داره کم و کمتر میشه !


* برای چند روز دارم میرم سیاحت جهان ِخارج از این مرزهای غفلت و حماقت و جهل و خفقان . اونجاهایی که گفتن و شنیدن از نام مایکل جکسون جرم نیست ! اونجاهایی که میتونی همه جا صداشو بشنوی و بلند صداش کنی و مثل اون آواز بخونی و برقصی . میرم که تو خلوتم یه بار دیگه از نو به مایکل جکسون بپیوندم . به زودی با دستانی پر تر از همیشه و داستانی هایی زیباتر و به یاد موندنی تر از هر وقت دیگه میام به خونه دلهای عاشقتون . احتیاج به یه استراحت کوچولو دارم . میرم تا یه بار دیگه در جهانی قدم بزنم که میشه مایکل جکسون رو بیرون از صفحه شیشه ای مانیتورها هم تماشا کرد ...


پس تا سلامی دیگر ، بدرود ...



Stay Tuned

! Let's Dance

میان پرده ( United Negro College Fund )

قبل از هرچیز میخوام از خدا قدردانی کنم که همه این موفقیتها رو برای من امکان پذیر کرد . بعدش هم از مادر و پدر عزیزم که همینجا بین جمعیت نشستند ؛ ممنونم به خاطر هرکاری که در حق من انجام دادید ؛ حقیقتاً از اعماق قلبم ازتون قدردانی میکنم . علم و دانش ذهن انسان رو به روی همه دنیا باز میکنه و هیچ چیزی مهمتر از این نیست که یقین داشته باشیم هرکسی تو این دنیا شانس و موقعیت آموزش و علم آموزی رو در اختیار داره .  اینکه بخوای یاد بگیری ، توانایی یاد گرفتن رو هم داشته باشی ولی امکان و موقعیت مالی اون برات فراهم نباشه یک تراژدی اسفبار بزرگه . خوشحالم که تو این بعد از ظهر زیبا تو برنامه ای حضور دارم که قصد و هدفش اینه که این اتفاق هرگز تو جهان رخ نده . ازتون متشکرم . عاشق همتونم .  


اینها جملات مردیه که تو همه زندگیش هیچی رو بالاتر از علم و دانش نمیدونست و همه عمرش رو وقف آموختن و یاد گرفتن کرد . اینها جملات انسانیه که روی صحنه قطره قطره آب میشد و فریاد You’re Just Another Part Of Me و I’m BAD میزد و دنیا رو زیر پاهاش میلرزوند و میرقصوند و در انتهای شب ، مزد عرقها و خون دلهاشو با اشک چشم برای آموزش و پرورش کودکان بی بضاعت و دردمند اهدا مینمود . اینها جملات مگا سوپر استاریه که میلیونها میلیون دلار رو به سادگی آب خوردن برای شاد کردن دل یک کودک در یک چشم بر هم زدن در مقابل دیدگان بهت زده پول پرستان دنیا اهدا میکرد و عین خیالش هم نبود ! اینها ، رویاهای پاک و کودکانه پسربچه ایه که اونها رو با بغض و امید با دنیا قسمت میکرد و تا لحظه مرگش دست از اونها نکشید . اینها جملات بزرگترین هنرمند کره زمین در مراسم اهدای کمکهای مالی به سازمان United Negro College Fund جهت پرداخت بورس تحصیلی رایگان به دانش آموزان و دانشجویان ناتوان و کم در آمده .


اینها جملات مایکل جسکونه ...



مایکل جکسون ، خرج ادامه تحصیل هزاران کودک و نوجوان رو در طول سالهای کوتاه عمرش پرداخت نمود و اونها رو به بالاترین موقعیتهای علمی و فنی و شغلی در سراسر کره زمین رسوند و این در حالی بود که حتی یه بار هم در مورد نام این افراد برای رسانه های جهان صحبتی نکرد . مردی که رویای ناتمام کسب تحصیلات عالیه و افتخارات دانشگاهی رو برای همیشه با خودش به سرای رویاها و افسانه ها برد ... 


به احترام عظمت نامش تا زنده ام ، سر تعظیم فرود می آورم ...



تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance

با خاطرات مایکل جکسون ( داستان Nancy Cartwright )

سلام بر عاشقان مایکل جکسون کبیر ...

باز هم یه داستان دیگه ! باز هم یه حکایت زیبا و فراموش نشدنی دیگه از مردی که تا ابد زنده و جاودانه ! باز هم یک قصه دیگه از ارباب افسانه ها ...

قصه گوی داستان امروز ما یک خانم هنرمند مهربون و دوست داشتنیه . خانمی که برای همه کودکان نسل دیروز و امروز و فردا و فرداها ، آشنا و به یاد موندنیه . خانم  Nancy Cartwright بازیگر و گوینده معروف رادیو و تلویزیون که دوبلور یکی از مشهورترین کاراکترهای انیمیشنی قرن بیستم میلادی بوده است : Bart Simpson !!



نانسی داستان خودش رو از اولین ملاقاتش با مایکل جکسون ، اینجور شروع میکنه و میگه :

به خاطر میارم تو اون روزها سخت مشغول کار بر روی CD جدید Simpsons تحت عنوان Simpsons Sing The Blues بودیم . اعضای تیم تهیه و تولید کارتون Simpsons به همراهی تعدادی خواننده استودیویی شب و روز برای ضبط این مجموعه آهنگ کار میکردیم تا اون رو طبق برنامه زمانبندی برای فصل جدید انیمیشن آماده کنیم . اسم یکی از اون آهنگها بود : Do The Bartman !

یادمه وقتی روز ضبط و تهیه این آهنگ فرا رسید ، کارگردان و تهیه کننده موسیقی مجموعه ، John Boylan ، همه بچه های تیم رو دور خودش جمع کرد و خیلی آروم و خونسرد گفت : " بچه ها من امروز این آهنگ رو کارگردانی نمیکنم . یه بابایی که اسمش مایکله قراره این کار رو انجام بده !!! "



با شنیدن این جمله ، افراد حاضر در استودیو همگی خشک شده و بهت زده با چشمهایی از حدقه بیرون زده تو صورت جان خیره شدند !! مایکل ؟! کدوم مایکل ؟؟؟!! سکوت مرگ فضای استودیو رو در بر گرفته بود و بچه ها حتی نفس نمیکشیدند ؛ طوری که راحت میتونستی حتی صدای ضربان قلب نفر کنار دستیتو بشنوی !!! دیدن لبخند شیطنت بار و موذیانه جان باعث شد دوزاری همه بیفته و ناگهان ولوله ای در سالن درگرفت !! هرکسی به یه سمتی می دوید و همه از شدت اضطراب و دستپاچگی با همدیگه تصادف میکردند !!

فقط یادمه بلافاصله از داخل استودیو پریدم بیرون و خودم رو به نزدیکترین فروشگاه رسوندم ؛ در حالیکه زیر لب با خودم حرف میزدم از این قفسه به سمت اون قفسه جا به جا میشدم :

مایکل ؟! مایکل جکسون میخواد بیاد به استودیو ؟! واااای حالا من چی کار کنم ؟! چی باید براش بخرم ؟! یک ست کامل عینک آفتابی ؟! نه ، نه خودش هزار تا داره ! یه تیشرت چطوره ؟! چه احمقانه !! چطوره یه پاپیون خوشگل براش بخرم ؟؟!! ای وای خدای من دارم دیوونه میشم اینها دیگه چی هستن ؟! من باید یه چیز خیلی خیلی شخصی تر بهش هدیه بدم ...


برای همین فوری از فروشگاه زدم بیرون و یه راست دویدم سمت خونه و همه کمدهای خونه رو زیر و رو کردم :

چطوره ترومپتم رو بهش بدم ، هان ؟! نه ، هرگز ! بذار ببینم این لباس چطوره ؟! د ِ آخه احمق جون لباس زنونه رو میخواد چی کارش کنه ؟! آهان فهمیدم ! بهتره یه عکس خانوادگیم رو بهش هدیه کنم ! نه ، اینم به درد نمیخوره ...



دیگه کم کم داشت مغزم از کار میفتاد و گریم در میومد . فرصت زیادی تا ساعت حضور مایکل جکسون تو استودیو باقی نمونده بود . با خودم فکر میکردم و عین دیوونه ها میگفتم :

خدایا آخه به آدمی که همه چیز داره باید چی هدیه کرد ؟! به مردی که میلیونها میلیون دلار ارزش داره باید چی داد ؟! آخه برای مسن ترین پسر کره زمین چی میشه خرید ؟! ( )

به هنرمندی که تو یه آلبومش 4 تا ، تو یه آلبوم دیگش 7 تا و تو یه آلبوم دیگش 5 تا آهنگ از 10 آهنگ برتر فهرست Billboard وجود داره چه کادویی میشه هدیه کرد ؟!!! خدایا به مردی که هیچی تو این دنیا از کسی نمیخواد الا اینکه فقط دوستش داشته باشند و اونو بپذیرند چی میشه هدیه داد ؟! آخه چی میشه به مایکل جکسون هدیه کرد ؟؟!!


تو همین فکرها بودم که نا امیدانه چشمم به عروسک سخنگوی Bart که گوشه اتاقم قرار داشت افتاد . آهان خودشه ! همینه !!

من 10 تا از این عروسکها داشتم که هر کدومشون رو اگه فشار میدادی ، جمله های متفاوتی رو با صدای خودم به زبون میاوردند ! نگاهی به قیافه عروسک انداختم : با اون کله پلاستیکی زرد سفت و اون چشمهای ور قلمبیده !!! لبخند آرومی زدم و با خودم گفتم : آره ، این بهترین هدیه برای مردیست که همه چیز تو این دنیا داره !


عروسک رو برداشتم و عین باد خودم رو رسوندم به استودیو . درست به موقع رسیده بودم . مایکل جکسون هم تازه رسیده بود و داشت با بچه های گروه دست میداد و لبخند میزد . عینک تیره ای به چشمش بود و قد بلند تر از اونی که تصور میکردم به نظر میرسید . کم کم مایکل نزدیک من میشد و قلبم داشت از جا کنده میشد . عروسک بارت رو پشتم مخفی کرده بودم که مایکل جکسون با دیدنش سورپرایز بشه . دلم شور میزد ؛ اگه دوسش نداشته باشه ؟؟ اگه بگه این دیگه چیه که داری بهم میدی ؟؟!! بغض کودکانه ای گلوم رو فشار میداد ...

حال مایکل جکسون جلوی من ایستاده بود و با مهربونی به من نگاه میکرد . تنها کاری که تونسته بودم انجام بدم نوشتن این عبارت ساده روی قسمت جلوی تی شرت بارت بود :



بارت دوستت داره مایکل !!


بعد از اینکه معرفی و خوش آمدگویی من برای مایکل جکسون به انتها رسید ، با ترس و نگرانی عروسک رو از پشت سرم بیرون آوردم و به سمت مایکل جکسون بردم و آهسته بهش گفتم : 


این هدیه ای از طرف من به شماست !


فقط اینو میتونم بگم که در یک ثانیه ایست قلبی کرد !! چشمهاش عین یه بچه 6 ساله برق زد و عروسک رو از دست من گرفت و در آغوشش کشید و از خوشحالی بارها و بارها جلوی چشم همه بالا و پایین پرید و گفت :


اوهو هو هو ... خداا ! نانسی متشکرم . متشکرم ...


او راستی راستی و حقیقتاً یک کودک بود ... 



مایکل جکسون با همه وجود از من قدردانی کرد و از همون لحظه بود که خیالم راحت و آروم شد که ما میتونیم در کنار هم اوقات خوش و خوبی رو داشته باشیم . کابوس چندین ساعته من از مواجه شدن با بزرگترین و تکان دهنده ترین نام صنعت سرگرمی با دیدن این پسربچه بزرگسال کاملاً نابود شده و برای همیشه از میان رفته بود !

ما همراه اعضای تیم به داخل استودیو رفتیم و تمرین برای آهنگ Do The Bartman آغاز شد . مایکل جکسون در یک کلام خارق العاده بود ! اون روز به ما بی نهایت خوش گذشت . انجام کل عملیات تمرین و ضبط ابداً وقت زیادی رو از ما نگرفت چرا که مایکل جکسون خودش به خوبی دقیقاً میدونست باید چی کار کنه و چه حرکتی رو به اجرا در بیاره . گویی وقتی بحث به موزیک و ریتم میرسید ، کسی در عالم وجود نداشت که بتونه در مقابل مایکل جکسون عرض اندام کنه !!!

ما کار رو آغاز کردیم . ضبط برخی قسمتها چندین و چند بار تکرار شد اما مایکل جکسون ابداً خسته نمیشد و هیچ گلایه ای نمیکرد . او نمیتونست خنده و حس سرخوشی عجیبش رو از چشم ما پنهون کنه . مایکل جکسون حقیقتاً عاشق بارت سیمپسون بود و هر وقت که نوبت من میرسید که بخوام با اون صدای مخصوص به جای بارت بخونم و حرف بزنم ، مایکل دستش رو روی شکمش قرار میداد و از خنده ریسه میرفت و ما مجبور میشدیم ضبط رو قطع کنیم !!! خنده هاش درست شبیه به قهقهه های شاد یک کودک در شب کریسمس بود ...



مایکل جکسون فضا رو کاملاً برای من باز گذاشته بود که در هر موقعیتی که خودم مناسب تشخیص میدم ، ad-lib هایی رو خارج از شعر اصلی به آهنگ اضافه کنم و من هم که حسابی داغ و جوگیر شده بودم همینطور با کلمات و اصوات خنده دار ، موزیک رو همراهی میکردم !!

بعد از اینکه ضبط و تهیه آهنگ تموم شد ، مایکل جکسون یه نسخه از محصول نهایی رو به من داد و هنگام خداحافظی منو با عشق در آغوش کشید و تشکر کرد ...


لینک دانلود


بعد از پایان این ماجرا سعی میکردم هر کجا عروسکهای مشابه عروسک خودم رو در هر فروشگاهی که میدیدم حتماً خریداری کنم . کی میدونست ؟؟ آخه شاید دوباره یه روز مایکل جکسون رو میدیدم !! و من اونقدر خوشبخت بودم که باز هم فرصت ملاقات و همکاری با او برام در هنگام دوبلاژ یکی از اپیزودهای کارتون سیمپسونها فراهم شد . هرچند که مایکل جکسون در اون اپیزود دیگه هرگز آهنگی نخوند اما تنها صدای خنده های او برای من زیباترین موسیقی عالم بود .


داستان که به اینجا میرسه ، قطره اشکی از لای چین و چروکهای صورت نانسی به پایین سرازیر میشه و با صدایی شبیه به صدای بارت سیمپسون به آهستگی میگه :


دوستت دارم مایکل جکسون . بارت دوستت داره و تا همیشه دلتنگته ...



تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance

میان پرده ( Alfonso Ribeiro )

سلام به همگی ...


کیا فکر میکنند این مرد رو میشناسند ؟! 



اسم این آقا هست Alfonso Ribeiro . یک بازیگر و کارگردان و خواننده و کمدین امریکاییه . دلتون میخواد تصویر 30 سال پیش این مرد رو بهتون نشون بدم ؟ پس خوب توجه کنید :


حالا یادتون اومد کیه ؟؟ شناختیدش ؟؟؟


لینک دانلود


حالا به این عکس نگاه کنید :



به دست نوشته گوشه سمت راست پایین تصویر نگاه کنید :


Alfonso طی نامه ای زیبا و عاشقانه اولین سینگل عمرش رو در کودکی با عنوان Dance Baby به مایکل جکسون تقدیم کرده . مردی که خیلی خیلی دوستش داشته و خودش رو مدیونش میدونسته . حس عمیقی از عشق و قدرشناسی ...


فکر کنم حالا دوست داشته باشید بارها و بارها اون آگهی تبلیغاتی پپسی رو نگاه کنید نه ؟!!


موفق باشید !


تا بعد ...


Stay Tuned

! Let's Dance